دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

3/90: تجربه پلانک مستمر

عجب ورزش عجیب و غریبیه انصافا

عوضی کل عزت نفس و غرورت رو با خاک یکسال میکنه

خیلی ساده و مسخره به نظر میاد

ولی به 50 ثانیه نرسیده احساس میکنی جونت داره در میره

 

 

هیچ کاری نمیکنیا؟ خیلی ساده خوابیدی رو زمین

یه جوری لهت میکنه که ...

 

توصیه اش میکنم شدیدا

بحث اب کردن وزن و ... رو بذار کنار

یه ورزشی که اول تا اخرش ازت 3 دقیقه وقت نمیگیره

هیچ وسیله ای نمیخواد

و به چندین بخش مختلف بدن فشار وارد میکنه

  • ۱ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۰۱

    2/90 : هدف 420 دقیقه کار مفید

    میشه هفت ساعت

    اگر زمان هایی که توی خونه هستم 420 دقیقه کار مفید داشته باشم خیلی خوب میشه

     

    توی سر کار معمولا بالای 400 دقیقه است ولی خوب میدونی؟ خونه فرق داره دیگه

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۵ خرداد ۰۱

    90 روز نوشتن

    خوب این روز اولش

    1- دوباره میخوام این طرف رو که قبلا دو سه بار انجام داده بودم رو شروع کنم

    2- کاملا شخصی نویسی هست و هیچ فایده ای مطلقا برای خواننده نداره

    3- همه نوشته حداقل یک روز عقب تر از زندگیم هستن (یعنی مثلا الان که این منتشر میشه دیروز کارهاشو کردم - اینم مینویسم خودم یادم بمونه)

     

    روز اول:

    کارهای عقب افتاده به خاطر سفر هفته پیش، با تنبلی چند روز گذشته هی بدتر و بدتر شد

    امروز قصد یه کامبک خفن دارم

     

    تا اینجا روز خوب پیش رفتم واقعیتش

    عالی نه، ولی خوب پیش رفتم

     

    اینقد هم قبلا سیستم رو خوب جلو بردم که کمتر کاری توی دسته کارهای "فوری و مهم" داشته باشم (ماتریس ایزنهاور)

     

    امروز باید لیست کارهایی که این چند قت نوشتم رو صاف کنم

    فردا هم همینطور

    تا از چهارشنبه بتونم برم سراغ کارهای جلو جلو

    این در یکی از بدترین حالتاش هست البته

    وگرنه که امروز کلا کارهای عقب افتاده رو صاف میکنم

     

    بریم ببینیم چطور میشه

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۴ خرداد ۰۱

    کاش شروعش کنم...

    استفاده از تکنیک هایی مثل کانالیزه کردن تخلیه خشم...

    چقدر توی زندگی عادی میتونه کمک کننده باشه؟

     

    تو که میدونی ادما باید خشمشون رو کنترل کنن

    تو که میبینی در سطح کلان، با راه انداختن بحث های بی اهمیت مثل فم تریپ و نوید محمدزاده و ... چطور خشم مردم به صورت کنترل شده تخلیه میشه تا جای دیگه خودشو نشون نده

    چرا توی زندگی عادیت استفاده نمیکنی؟

    ادمای اطراف رو کنترل نمیکنی؟

     

    حتی سعی هم نکردم که ببینم خوب بلد نیستم که نمیکنم یا چی؟!

    میخوام شروعش کنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۳ خرداد ۰۱

    علاوه بر خودم...

    علاوه بر خودم،اطرافم کسانی رو دارم که احتمالا در بهترین روزهای زندگیشون هستن و به اندازه کافی ازش لذت نمیبرن

    و خودم رو مسئول بخشی از نارضایتی اونها و اونها رو مسئول بخشی از نارضایتی خودم میدونم

     

    حیفه جدا

    میبینم چطور هر لحظه به روزهای مریضی، دردسرهای بچه، دردسرهای کاری و ... نزدیک میشم

    و حیفم میاد که این روزها رو به اندازه کافی لذت نمیبرم

    سعیم رو میکنم اینطور نباشم

    جدا سعیم رو میکنم

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۷ خرداد ۰۱

    یک سری موفقیت ها تموم میشن...

    پاک کردم هرچی نوشته بودما

    خلاصه که همه چیزم اینطوری نیست که بگی باشه حالا صبر میکنم بعدا بهش میرسم

    یه سری چیزا تموم میشن

  • ۱ نظر
    • امین
    • شنبه ۷ خرداد ۰۱

    وعده های بلند مدت بفروشید!! مهم ترین مطلب وبلاگم!!!

    من اینجا نکته آموزشی یادم نمیاد گذاشته باشم

    ولی...

    واقعیتش یه نکته هست که به دلایل مختلف، حداقل فعلا نمیتونم توی پیج کاری و ... بگم

    از اون طرف سئو هم نیست!

    یه نکته بیزنسی هست

    خیلی مهمه

    خیلی خیلی مهم

    کاش خیلی زودتر میدونستمش

     

    میخوام بگمش ولی نمیدونم مهم بودنش رو چند نفر درک میکنن

    چند نفر فکر میکنن این همه حرفی که اولش زدم واقعا به جا بود یا نه

    ولی باورتون نمیشه چقدر تصمیمات کاری من به این تجربه بسته است

     

    بریم سراغ اون نکته مهم:

    "وعده های بلند مدت بفروشید"

     

    بذارید کاملترش کنم:

    "چیزهای ارزشمند و گرون قیمت رو در قالب وعده های بلند مدت با تخفیف زیاد بفروشید"

     

    چرا؟

    چیه داستان؟

     

    داستان اینه که مردم استفاده نمیکنن!

    یادشون میره

     

    ببینید

    من قبلا برای دوره ام پشتیبانی محدود هفت ماهه داشتم

    هر جلسه پشتیبانی بعضا تا نزدیک دو ساعت طول میکشید

     

    بعد اومدم پشتیبانی رو نامحدود کردم

    جلسات بعضا 10 دقیقه ای تموم میشن!

     

    دیدی چی شد؟!

    وقتی مردم فهمیدن که پشتیبانی محدودیتی نداره، استفاده ازش رو پشت گوش میندازن

    ولی وقتی من میگفتم محدود هست، میومدن تا تموم نشده نهایت استفاده رو بکنن

     

    با نامحدود کردن پشتیبانی، هم من زمان کمتری میذارم، هم اونها خوشحال تر هستن که همیشه پشیتبانی دارن

     

    یه مثال دیگه بزنم

    من جلسات مشاوره ام یه مقدار گرونه

    میخوام گرونترش هم بکنم

    بعد چی؟

    بعد بیام کلی تو بوق و کرنا کنم که اقا من تو جلسات مشاوره چیا میدم و چقدر ارزشمنده

    راستش رو بگم؟ اینجا که جای فروش نیست بخوام الکی بازاریابی کنم (بماند که خودم خوب میدونم که در جای فروش هم الکی بازاریابی نمیکنم)

    ولی باور بفرمائید، واقعا توی جلسات مشاوره جون و دل میذارم و شاید از چند صد مشاوره یکی دو تا نسبتا ناراضی داشتیم همین ...

     

    خوب بعدش؟

    بعدش اینکه بعد تو بوق کرنا کردن این قضیه، بیام یهو مثلا 20 جلسه مشاوره رو با قیمت 10 جلسه مشاوره بفروشم

    گرفتی چی شد؟

    من میدونم که مثلا از 20 جلسه استفاده نمیکنن

    ماکسیسمم 3-4 جلسه

    ولی خیلی حال میکنن وقتی ببینن اوه اوه این همه جلسه مشاوره داریم که هررررررررروقت دلمون بخواد میتونیم استفاده کنیم

    همین "هررررررررروقت" باعث میشه استفاده نمیکنن اتفاقا

    و من پولش رو پیشاپیش گرفتم

    و البته که هر زمان امر کنن، پیام بدن، من حتی از کارهای دیگه ام مییزنم و براشون در سریعترین زمان ممکن وقت خالی میکنم و چه حضوری چه انلاین جدا بهشون مشاوره میدم با دل و جون

    وظیفه امه البته، کار خاصی نمیکنم

     

    خلاصه که

    خیلی در عجبم از این نکته مهم که هیچ کس بهم نگفت

    و در قالب یک نکته آموزشی هم نمیتونم توی پیح و ... بگم چون تف سر بالاست

    حیفم اومد با خودم ببرم توی قبر

     

     

    ***

    پی نوشت:

    نمیدونم

    ته ذهنم فکر میکنم شاید این تفکر یه کم پلید باشه

    شاید باید این نکته که فهمیدم رو، با یک سری کارها اصلاح کنم

    مثلا حالا که میدونم اینا چون پشتیبانی نامحدود هست استفاده نمیکنن، خودم پیامک بزنم یاداوری کنم

    یا همچین چیزی

    نمیدونم

    فعلا واقعا نمیدونم...

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت ۰۱

    بیایید دور هم یه کم کتاب نخریم (دورهمی بلاگی)

    از دومین دورهمی بلاگی من همراه این جمع شدم

    دورهمی اول هم نرفتم چون میخواستم ببینم نتیجه اولیش چی میشه بعد برم

    که اون موقع توی وبلاگ هولدن خدا بیامرز نتیجه اشو خوندم و دیدم نه خوب بوده ظاهرا

     

    خلاصه...

    در تاریخ "جمعه بیست‌وسوم اردیبهشت" به اسم نمایشگاه کتاب و به کام ما علاقه مندان به دیدار حضوری دوستان، در نمایشگاه کتاب دور هم جمع میشیم

     

    برای دریافت زمان دقیقتر و مابقی جزئیات به وبلاگ زیر سر بزنید (که از قضا تاریخ برگزاری هم از وبلاگش کپی کردم برای همین نیم فاصله داره وگرنه من و چه به این کارا)

    https://o7rf7o.blog.ir/post/300

  • ۳ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۱

    زمانی که جدا من ادم بده داستانم

    زمان هایی پیش میاد، که جدا من ادم بده داستانم

    یعنی قشنگ عمیقا درکش میکنم

    حالا یه وقتهایی ناخواسته شده

    من نخواسته بودم ادم بده باشم

    این به کنار

    این رو میشه باهاش اوکی شد

     

    ولی نه

    گاهی عملا میشه گفتذ که عامدا فلان کار بد رو کردم

    میدونستم بده و کردم

    میدونی چیه؟

    وقتی میایی بنویسیش، وقتی میایی عمیق بهش فکر کنی، انگار اون لحظه اون تو نبودی

    من نبودم

    یه جوریه

    من چرا باید همچین کار بدی در حق یه نفر بکنم اخه؟!

    هیچ منطقی نداره

     

    باری به هر جهت، این غلطی هست که خوردم

     

    حالا دو تا رفتار میشه داشت

    همینجوری هی غصه خرد

    باهاش کنار وامد

     

    نکته مهم اینه که راه جبران و ... نداره وگرنه که جبران و معذرت خواهی میکردم و با خودم کنار میودم و تمام

    اما در این مورد به خصوص نه "راهی خواهم یافت" نه امکانش رو دارم که "راهی خواهم ساخت" کنم

     

    اگر خودم رو ببخشم و باهاش کنار بیام میشم عین ادم عوضیایی که ازشون متنفرم

    اگر کنار نیام و هی غصه بخورم از زندگیم میمونم

    همونطور که از متن با نمک و پر از مزاح و فکاهی بنده برداشت میکنید، من از خودم گذشتم و ادم عوضیه داستان خودم شدم!

     

    پر واضحه که نامبرده سعی میکنم دیگه از این غلطای اضافه نکنه

    باشد که مفعول ماجرا هم از سر تقصیرات ما بگذره

    اتفاقای خوب براش بیافته و یادش بره اصلا من رو دیده

     

    پی نوشت:

    حالا فکر نکنید ادم گشتم یا مثلا مال مردم خوردما

    نه اقا

    خیلی اشتباه کوچیکی بود

    جدا

    انصافا

    کوچیک بود

    ولی خوب اشتباه بود دیگه

    کاش نکرده بودم

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۵ ارديبهشت ۰۱

    شاید مشکل شما هم باشه ...

    من یه مشکلی رو همیشه داشتم و دارم

    قبلا شدید در حدی که واقعا روانم رو ازار میداد، الان کمتره ولی خوب صفر نشده

     

    اینکه یا خیلی گوشه گیر به نظر میام و خجالتی

    یا خیلی رو مخ و شل و ول و اویزون و ...

    یه طوری که هرکسی اجازه هررفتاری رو به خودش بده

     

    از وقتی هم که خوب به واسطه کارم با ادمای بیشتری در ارتباط هستم این قضیه رو توی دیگران هم بیشتر میبینم

    مخصوصا کم سن و سال ها

    و حالا شاید از خود تعریف کردن به نظر بیاد ولی بیشتر توی بچه های خیلی خوب و صاف و ساده و سالم و درست درمون میبینم اینو!

     

    خلاصه که یه مدت قابل توجهیه بهش فکر میکنم و رفتارهاشون رو توی سرم بررسی میکنم

    که چی میشه خانم ایکس رو اینقدر هرکسی به خودش اجازه میده باهاش بد رفتاری کنه عملا، ولی اون یکی خانمه رو نه

    چرا بچه ها با علیرضا نوعی همچین شوخی هایی میکنن ولی با مسعود نوعی نه

    و از این دست اتفاقات

    در اینجا میخوام یه لیستی از رفتارهای ثابت این گروه افراد که بهشون گیر داده میشه بذارم و شاید به مرور برگشتم تکمیل ترش کردم:

     

    1- صدای بلند:

    بله، اکثر این افراد توی حرف معمول و ... خیلی بلند بلند و پر انرژی حرف میزنن

    البته که ادمهای کاریزماتیک هم پر انرژی هستن معمولا ولی اینقدر جیغ جیغ و داد داد نمیکنن

    سلام علیک معمولشون با تن صدای خیلی پایینتری هست

     

    2- بخشنده بودن:

    ناراحت کننده است ولی به هرحال همینه که هست

    ادمای این مدلی خیلی کوتاه میان، خیلی میبخشن، خیلی میخندن و خیلی کم میشه ببنید که با یکی سر لج افتادن

    حتی سر لج افتادنشون هم گوگولی و یه جورایی مسخره به نظر بقیه میاد!

    نگا نگا... اخیییییییییی ناراحت شده قهر کرده

    قهر کرده؟! بچه است مگه؟ میخواد بزنه طرفو نصف کنه

     

    ولی یه فردی که کاریزما داره توی رفتارش، اگر عصبانی بشه کسی همچین حرفی نمیزنه

    عوضش شاید بگن:

    اوه اوه بچه ها حواستون باشه فلانی امروز قاطیه ها

    یا اگر خیلی ازش خوششون نیاد، میگن: مثلا فلانی امروز سگ شده ها

     

    خلاصه که اون ادم بخشنده مهربونه قهر میکنه این یکی سگ میشه!

    شما خودت حساب کن تصویر فرد رو توی سر ملت...

     

    3- میشه سرش کلاه گذاشت:

    این جزو بالاییه ولی خوب دوباره میگم چون دوبار مهمه

    میشه تو پاچش کرد

    میشه بهش قالب کرد

    میشه بیخیالش شد

     

    چه چیز کوچیک باشه چه بزرگ

    اگر میخواین با بچه ها دور هم یه املتی بزنین، اون کیه که تا نیاد نمیخورید؟

    حالا از اون طرف، اون کیه که شروع میکنید به خوردن و میگید ما میخوریم اونم میاد دیگه... بعد یهو نگاه میکنید میبینید تموم شد و وقتی اومد میخندید میگید هر هر هر دیر اومدی که مادر زنت دوستت نداره ظاهرا خردیم رفت مرد حسابی

     

    4- سوتی زیاد میده:

    این یکی خدایی تقصیر خودشه

    ببین زیادا...

    من اوایل من فکر میکردم اینا سوتی هاشون بیشتر به چشم میاد

    ولی نه انصافا، خیلی سوتی بیشتر میدن

    بعد چیزای ساده و پیش پا افتاده

     

    حالا نمیدونم از این انرژیه میاد، از جدی نگرفتن کار میاد یا چیز دیگه

    من فکر میکنم از جدی نگرفتن کار میاد

    نه فقط کارا، کلا زندگی رو اونقدرا سخت و جدی نمیگیرن

     

    5- ظاهرشون هم شل و وله:

    من ندیدم یکی خیلی شیک و پیک بگرده و این مدلی باشه

    از همون سخت نگرفتن زندگی میاد شاید

    توی تیپاشون راحتی مهمتر از زیباییه

     

    6- خیلی بگو بخندی هستن در عین حال خیلی حواسشون به دیگران  هست:

    این دوتا با هم مهمه

    چون منجر میشه به اینکه وقتی با خودشون شوخی کنی، خیلی بیشتر میخندن و قضیه رو ادامه میدن

    در نتیجه افراد هم بیشتر پی قضیه رو میگیرن و هی شوخی پشت شوخی

    شوخی زیاد هم بلاخره جایگاه طرف رو میاره پیش افراد پایین دیگه

     

    اینا رو یادم میاد

    اینا به ذهنم میرسه

    و یه کمم اذیت میشم بهشون فکر میکنم

    هم خودم اینطوری بودم و هم همین الانش هم تا حدودی هستم

    و اینکه این لیست بالا به نظرم همه اشون چیزای خوبی هستن ولی نتیجه بدی به دنبال دارن برام ناراحت کننده است

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۴ ارديبهشت ۰۱