دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

29

مشهد بودیما

انقدر سریع رفتیم و اومدیم نرسیدم بگم اصلا

دوشنبه ساعت 10 شب راه افتادیم (باقطار) جمعه هم ساعت 11 خونه بودیم

نفهمیدیم چی شد اصلا ، فقطم حرم رفتیم و بازار

ولی خوب بود

خستگی در کن بود ، تعویض روحیه شد

خداروشکر


اینا رو ولش کن 

29 روز دیگه آقا

29 روز دیگه...


از این هفته کلاسا شروع میشه

به هیییییییییییچ انواع از وضعیت کار کردنم راضی نیستم

پیچیده شده و برام جدیده

توی این وضعیت جدید هم به قول معلم ریاضیمون یه پامو گذاشتم این ور وضعیت موجود ، یه پامو گذاشتم اون ور وضعیت موجود و ....

خلاصه که وضعیت قهوه ایه فرار کنید

ولی خوب یکی دو هفته اینجوری بعدش هم این وضعیت فعلی میگذره و هم اینکه دیگه کم کم سربازی تموم میشه و همه چی سر و سامون پیدا میکنه


ده روز مرخصی زدم

از دوشنبه هفته پیش تا چهارشنبه این هفته

فیکس تا اخر شهریور

3 تا کتاب خوندم تا اینجای کار

12 ساعت ویدیو آموزشی کپی رایتینگ دیدم 

یک سری ویدیو ضبط کردم

و...

و یا یادم نمیاد یا کار دیگه ای نکردم! که بعیده

همون یادم نمیاد

به هر حال به قول سرهنگ "کارا رو به جلوه"


بازم خداورشکر

فقط این وسط دل تنگ یه چیزم

بشینم توی مسجد خلوت و ترجیحا خالی

به یاد قدیما ، یکی دوساعت خلوت کنم

واااااااااااای یادش بخیر چقدر عالی بود

این هفته اینکارو میکنم 

حتما این کارو میکنم

  • ۹ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۷ مرداد ۹۷

    هالو

    نشستم توی یوتیوب شعرهای هالو (محمدرضا عالی پیام) رو گوش میدادم

    چقدر عالیه این بشر

    یه سخنرانی هم پیش فائزه هاشمی و مهدی خزعلی داشت انقدر قشنگ فائزه هاشمی و کلا اصلاح طلبا رو نقد کرد که ادم لذت میبرد (لینک ویدیو)

    البته که نقدش به کل جمهوری اسلامی بود ولی اون جمع ، جمع اصلاح طلبا بود و به جای پاچه خواری با نقد اصولگراها ، شجاعت به خرج داد ، مصلحت طلبی رو کنار گذاشت و کسانی رو نقد کرد که جاش بود نقدشون کنه


    توی صحبت هاش احساس کردم میونه ای با مسائل دینی نداره که توی همون سخنرانیش دیدم که حدیث هایی رو میگه و به مطالعه کتاب های دینی اشاره میکنه که باعث شد احساس کنم خیلی خوشم میاد ازش


    عکسشم عالیه اخه لامصب


  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷

    39 + مقصد و مبدا

    رفتم توی اسانسور ، زدم بره توی پارکینگ

    در بسته شده ، تقریبا مطمئنم اون تکون ، اون حس بالا و پایین رفتن اسانسور رو حس کردم

    اسانسور وایساد

    در باز شد

    همون طبقه اول بودم :-|

    نمیفهمم من آب معدنی تاریخ گذشته خورده بودم یا جدی جدی یه چیزی قاطی شده بوده

    اولش هنگ بودم نمیفهمیدم چی شده

    ولی خوب دیدم ظاهرا همینه که حس ، طبقه اولم هنوز


    داشتم متن روز 39 رو مینوشتم یاد این خاطره بالا افتادم

    متن زیر بود :


    39 روز دیگه ، یه زندگی سبک دیگه زندگی شروع میشه

    یک سفر طولانی ، یک سفر که بیش از یک سال و نیم طول کشید تا تموم بشه...

    بلاخره میرسم به مقصد!

    البته مقصد که چ عرض کنم...

    میرسم به مبدا !

    انگار روی یک چرخ زدم دور خودمو برگشتم جای اولم

    چه دایره بزرگی میشد این دایره


    ***

    امیدوارم قضیه سربازی دخترا واقعیت نباشه

    ولی خوشحالم که شایعش پخش شد

    بلکه تعداد اون احمق هایی که میگفتن سربازی برای پسرا لازمه کم بشه حداقل

    هرچند حماقتی که تا این حد عمیق باشه نهایتا فقط یه مدت ساکت میشه ولی مجدد بر میگرده

  • ۷ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷

    حکومت فعلی حاکم بر ایران شرعی هست یا نه؟

    خوب من بحث رو با یک سوال ساده شروع میکنم


    اگر من یک کشور ثالثی رو اسم ببرم ، مثلا "ستیتنسیا" ! بعد بگم این حکومت ، این نظام حاکم بر ملت این کشور ساختگی ، شرعی هست یا نه ، شما چجوری شرعی بودن یا نبودنش رو میسنجید؟
    از چه منبعی استفاده میکنید؟


    (دوستمون هم بحث رو رها کرد هم وبلاگش رو پاک کرد! امیدوارم حالشون خوب باشه)
  • ۵ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۲ مرداد ۹۷

    ضد انقلاب بشیم یا نشیم؟

    یه بلاگری ، یه مطلب نوشته بود با عنوان "بیایید ضد انقلاب نشویم..." (اینجا)

    حالا مشخصا منظورشون انقلاب جمهوری اسلامی و این حرفا بود


    کلیت صحبت این بود که نریم توی سپاه یزید و این صحبتا

    یه کامنتی گذاشتم و قرار شد مفصل صحبت کنیم سرش


    با وجود اینکه مدتی میشه کلا از این بحثا نمیکنم ، یه کامنتی برای ایشون گذاشتم و دیدم که ادم موجهی هستن (برداشتم در یکی دو تا کامنت)

    گفتم بذار یه صحبتی بکنیم شاید ایشون چیزی میدونه که من نمیدونم یا بلعکس

    آخرین باری که توی بحث مربوط به نظام جمهوری اسلامی بهم ثابت شد اشتباه میکنم سر ماجرای وزارت اطلاعات با خانم "نویسنده" یا "صبا" بود که بعد از کلی بحث نکردن و بعدش این ادعا که من به ایشون توهین کردم (که آخرم نفهمیدم کی توهین کردم؟!) یه جواب مفصل خوب دادن که منم همونجا قبول کردم و بابت توهینی که ادعا داشتن هم معذرت خواهی کردم 

    دیگه هم توی اون موضع حرفی نزدم و ایرادی از شخص آقای خامنه ای و نظام نگرفتم


    این پست جهت ارائه اطلاعات اولیه اون بحث هست که توی پست بعدی شروع میشه

    در این پست یه سری سوالها رو جواب بدیم و بریم برای شروع بحث

    به مرور بهم ثابت شده پرسیدن این سوالها اول بحث لازمه


    سوالات زیر رو دو طرف باید جواب بدن:

    1. ایا اصلا هیچ راهی وجود داره که شما از نظرتون برگردید یا نه کلا دوست دارید روی حرفتون بمونید؟
      مثلا کسی ممکنه بگه من بابام شهید شده اصلا ثابتم بشه این نظام باطله من بازم پاش میمونم
      یا یکی بگه بابام منو اول انقلاب اعدام کردن ثابتم بشه که صرفا یک اشتباه بوده من بازم از سیستم متنفرم


    2. در چه صورت ممکنه شما قبول کنید که دارید اشتباه میکنید ؟
      مثلا "من فقط عقل برا مهمه و باید منطقی و عقلی به نتیجه برسیم" یا "من فقط باید باهام مستند صحبت بشه و سند تاریخی یا حدیثی و ... بیاری"


    3. تاحالا شده که توی یک بحث سیاسی قبول کنید اشتباه میکردید؟ چطور شد که قبول کردید ، یعنی طرف مقابل چی سند آورد یا صرفا عقلی بودیا ...؟ تغییر رویه هم دادید یا بازم سر حرف قبلی موندید؟
    (خودمم هم جواب این دو تا سوال رو داخل کامنت میدم )



    دیگه اینکه بهم توهین نکنیم و برچسب هایی مثل منافق ، جیره خوار ، نون به نرخ روز خور ، احمق ، سردر آخور نظام یا غرب کرده و ... نزنیم هم که مشخصه دیگه
  • ۴ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۲ مرداد ۹۷

    خیلی خوب ، یا خیلی خیلی خوب؟

    امروز خوندم که کسری سربازی رو به ازای هر یک ماه جبهه پدر کردن 12 روز

    که قبلا 9 روز بود

    این یه خبر خیلی خوب

    این نکته هم همینجا اضافه کنم که این قانونشامل حال من هم میشه


    اماااااا

    من کسری سربازیم رو با ماهی 9 روز خوابوندم که به خاطر حدود 3 روز کم داشتن (8 ماه و 27 روز جبهه ، اگر اشتباه نکنم) بهم 2 ماه کسری دادن

    که طبق این داستان من اخر شهریور میرم

    ولی خوب اگر من طبق این قانون جدیده (اولا) پیگیری های لازم رو بکنم که بهتره بگم بابام پیگیری لازم رو بکنه چون اون باید بره و (دوما) توی دو هفته زمان باقی مونده کارای اداریش تموم بشه ...


    من اخر مرداد سربازیم تمومه !

    میفهمی یعنی چی؟

    یک ماه زودتر ، یک مااااااااااااااااااااااااااااه

    لامصب سی روز کامله اخه ، کمه مگه


    ولی خوب به هر حال سه چهار روز اینده رو حداقل باید صبر کنم و یحتمل از اواخر هفته اینده باید پیگیر بشم

    یه نقشه هایی همدارم که عملیش کنم بعد میگم

    خلاصه که خدا کنه این خبر خیلی خوب تبدیل به خیلی خیلی خوب شه


    و در آخر خدالعنت کنه اونایی که باعث میشن ادم به این خبر آزادی به خطار جرم نکرده اش بگه خیلی خوب و خیلی خیلی خوب

  • ۱۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۹ مرداد ۹۷

    49

    از نظر تعداد روز باقی مونده 49 روز مونده

    لازم به ذکره که من حدود 20 روز از این 49 روز یا مرخصیم یا تعطیلی رسمی هست

    در اصطلاح پادگان ، من 29 روز دیگه آمار دارم


    لذت بخشه

    فکر کردن بهشم لذت بخشه لعنتی


  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۷ مرداد ۹۷

    ازکلاس تا خورشید

    امشب یکی از بدترین کلاس های عمرم رو برگذار کردم

    وقتم کم بود و سطح کلاس بسیار متفاوت

    تا میومدم مبتدی بگم یه سری ها شاکی میشدن

    تا میومدم حرفه ای بگم یه سری ها شاکی میشدن که ما نمیفهمیم


    اروم حرف میزدن یه سری میگفتن سریعتر بگو و برو

    تند میگفتم یه سری میگفتن چی میگی یه ذره اروم بگو


    خودمم اماده نبودم

    نتیجه اینکه کلاس حس بدی داشت برام و چندنفر هم ناراضی بودن


    اهان راستی ، اینم بگم که کلاس دو تا مدرس داشت

    نصفش من بودم و نصفش یکی دیگه


    اخر کلاس یکی که داشت از کلاس میرفت گفت " تبریک میگم ، هرجا میری مثل الماس میدرخشی"

    به حدی از کلاس ناراضی بودم که نمیتونستم راست میگه یا داره تیکه میندازه؟!


    بعد دیدم نه ، مثل اینکه راست گفته

    ظاهرا به تعداد ناراضی ها ، راضی داشتیم

    خوشجالم شدم از راضی بودن یه عده و ناراحت از خودم ، به خاطر نارضایتی یه عده دیگه


    برای من عادی نیست

    اکثرا کلاس هام با رضایت 100 در 100 برگزار میشه

    به طور کامل و بدون هیچ نارضایتی کمی حتی

    بماند که از پادگان اومده بودم و خسته و کوفته و با چشمانی که از کم خوابی میسوخت ، داشتم کلاسی رو برداشت میکردم که ناراضی "هم" توش بود


    بعد که رسیدم خونه این پست خورشید رو خوندم

    گفته بود نظرتون رو در مورد پستهام بگید

    نظرم رو مفصلا تایپ کردم بدون خوندن کامنت دیگران

    حرفم کلا این بود که راحت باش ، اینقدر ادبی نباش و...


    بعدش کامنت های بقیه رو خوندم

    دقیقا یه نفر نوشته بود چقدر بالغانه مینویسی

    چقدر خوبه که اینجوری و ...


    182 درجه مخالف من

    طبق معمول همیشه که سعی میکنم خودمو بذارم جای دیگران (وقتی قضاوت میکنم ، وقتی داستان میخونم ، وقتی جک میخونم حتی گاها! )اینبارم خودمو گذاشتم جای خورشید

    خورشید باید الان چیکار کنه ؟ یا اگر من جای خورشید بودم چیکار میکردم؟


    دیدم من جای خورشیدم

    من همین الانشم وضعیتم همینه 

    بین دو گروه شدیدامخالف هم گیر کردم


    اصلا و به هیچ وجه اینجوری نشد که توی فکر عمیق فرو برم!

    سریع جواب اومد توی ذهنم

    معلومه دیگه

    یه راه حل سه مرحله ای داره


    اول اینکه ببین کجاها ایراد هست و برطرف کن

    دوم اینکه سبکت رو ادامه بده و ارز کسایی که خوششون نمیاد تشکر کن که بهت لطف داشتن و اطلاع بده که قراره از این به بعد به این دلایل به سبک مورد علاقه خودت پیش بری

    سوم اینکه با کسایی که ازت خوششون میاد حال کن

    باهاشون حرف بزن ، وبلاگ هاشون رو بخون و بذار وبلاگت رو که میخونن لذت ببرن

    کیف کن و لذت ببر



    بازم حرف میتونم بزنم در این زمینه ، ولی خسته ام

    کلیت حرف  رو گفتم


  • ۶ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۴ مرداد ۹۷