در یک روزمرگی نسبتا خوب به سر میبرم

خوبیش از این جهت هست که توش یه رشد شل شلی داره

و کاملا هم خوب نیست چون رشدش شل شل هست

به هر حال

 

ننوشتنم از سر روزمگی هست

هر روز با مشکل عدم مدیریت مواجهم

نه عدم مدیریت دیگران

اینکه خودم مدیریت کردن بلد نیستم

و وقت نمیکنم یاد بگیرم

 

میدونی چرا وقت نمیکنم یاد بگیرم؟

چون مدیریت کردن بلد نیستم که وقت کنم

 

گره خورده پدر سگ

درستش میشه به امید خدا

 

غر هم نمیتونم بزنم حتی...

توی تاکسی بودم طرف داشت میگفت ترافیک توی اتوبان امام علی (ع) فلانه و بهمانه

گفتم اگر اون نبود که الان همین خیابونای سطح شهر غلغله بود

رفتم توی فکر که چقدر یک سری کارها توی کشور به جا و خوب انجام شده

بعد فکرم رفت این سمتی که چرا از این کارا بیشتر انجام نمیشه

 

 

فکرم پنتانسیل تبدیل شدن به غر رو داشت که ناگهان...

یادم افتاد که تیم خودم چقدر ایراد داره و در کنارش چندین نکته مثبت عالی

در حالتی شرمنده طور ترجیح دادم سرم رو توی کار خودم کنم و هروقت بهترین شدم یه غر ریز به بقیه بزنم

 

اون زمان پادگان هم که غر میزدم سر این بود که ابلهان عزیز با دلایل ابلهانه اشون وقتم رو گرفته بودن نمیذاشتن کارمو بکنم

وگرنه اون موقع هم همین عقیده رو داشتم

اِنی وِی

 

گفتم یه پستی بذارم یه کم گرد و خاک اینجا بره

تار عنکبوتا پاک شه 

که شد بحمدالله

 

از اونجایی که دیگه دارید بزرگ میشید، سر کار میرید و ...

نگاهی به رویداد زیر هم بندازید

https://evand.com/events/seo-video

چون میدونم بعضی هاتون دغدغه کسب و کار دارید

 

خلاصه که کلا اوضاع خوبه و خداروشکر