دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۹ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

روز چهلم: پایان ذیل اصل 85...

چهل

برای من عدد خاصی هست

همینجوری الکی

دوستش دارم

شاید یه کم بیشتر از 13

که قطعا نه تنها نحس نیست که از مقدس ترین عددهاست

 

دوست دارم همه جای زندگیم یک سری عددها ظهور کنه

40

13

72

1000،000،000،000

این اخری عجیبه یه کم ولی خوب اینم خیلی دوست دارم به هر حال

 

 

ببه حمالله، 13 رو رد کردیم و کاریش نمیشه کرد

عمر هم که کفاف رسیدن به  1000،000،000،000 رو نمیده احتمالا!

فعلا هم حوصله ادامه تا 72 رو ندارم...

شاید بعدا اومدم و تا 72 ادامه دادم این روزنوشت ها رو

 

نقد رو بچسب، گور بابای نسیه

72 خر کیه

 

موقتا ازمایشی این روزنوشت ها تعطیل میشه

برای درک بهتر "موقتا" و "آزمایشی" هم اشاره میکنم به رهبر موقت و اجرای ازمایشی طرح صیانت ذیل اصل 85 که خوب میدونید مادام العمر هست 

 

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۸ مرداد ۰۰

    روز سی و نهم: کم خوابی

    شاید بزرگترین عاملی که این روزا باعث میشه از سر و ته کارام بزنم، کم خوابی هست

    عوامل خارجی که خوب به طبع در متاهلی بیشتر هم میشه، تنها عامل این قضیه نیست

    اینکه توی سر کار جا و اسه خوابیدن بعد ناهار وجود نداره هم یک عامله

     

    قوانین دری وری دنیا که اگر 5 صبح پاشی به طرز معجزه اسایی کارات بهتر پیش میره هم از عوامل دیگه است

    جلوش مقاومت کردم

    گفتم نه این قانونه الکیه

    من میتونم ساعت 8 هم پاشم بازم بترکونم

    نترکوندم

    5 پاشدم

    ترکوندم

    همینقدر دری وری

     

    خلاصه که امروز رو کلا با 3 ساعت خواب شب، میخوام پر کار جلو ببرم

    در حالی که چشم و سرم درد میکنه و قبطه میخورم به حال کسانی که میتونن کم خوابی رو به راحتی تحمل کنن

  • ۱ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۷ مرداد ۰۰

    روز سی و هفتم و سی و هشتم: مرور هفته / انسان مشکل ساز

    به اندازه روزی که نبودمم مینویسم که جبران بشه

     

    فک میکنم حدود 2 سال پیش بود که توی بلاگ نوشتم بلاخره به یکی از ارزوهام رسیدم!

    ارزو اینکه بتونم یه برنامه ای برای روزم بریزم و درست و درمون بهش عمل کنم

    اینکه یک هفته یا حتی یک ماه بگذره و اکثر روزهام 7-8 سال کار مفید بدون احتساب استراحت و ... بینش داشته باشه

    بماند که بعضی روزها 10 ساعت هم کار مفید داشت حتی که خوب دیگه منم از شادی در پوستم نمیگنجیدم...

     

    شکر خدا، این برنامه هفته ریختن به برنامه دو هفته، سه هفته و حتی ماه ریختن داره میرسه

    که یه زمانی واقعا واقعا واقعا برام آرزوی شگفت انگیزی بود

    توی تصورم، امینی که میتونست برای چند هفته اش برنامه درست و درمون و عملی بریزه یه چیز استوره ای بود

    و الان بهش رسیدم و از این خیلی خیلی راضیم

    خداروشکر

     

    قدم بعدی برنامه سه ماهه است و ایشالا بعدش ماهانه

    توی ایران با وجود این همه مشکلات، برنامه سالانه ریختن برای کسب و کار زیادی سخت میشه

    و همین سختی تبدیلش میکنه به یک نقطه قوت عالی

     

    *****

     

    طبق چیزی که تا امروز زندگیم دیدم، انسان مشکل سازه

    یعنی بحث این نیست که مشکلات باشن و ما بریم حلش کنیم

    نه

    ما مشکلات رو میسازیم

    برای خودمون

    برای دیگران

    توی واقعیت

    توی ذهنمون

     

    قطعا شرایط بد درصد خیلی زیادی از ماها، برای یک عده مثلا توی افریقا یا وسط جنگ افغانستان و ... یک ارزوه

    همونطور که یک جوونی توی سوئیس و سوئد و نروژ و ... الان از موضوعی در مرز خودکشی هست

    در حالی که خبر نداره همون زندگی بدش، ارزو خیلی ها توی ایرانه

     

    بازم طبق چیزی که من دیدم و فهمیدم، مشکلات معمولا توسط کسانی که مشغول حل مشکلات هستن، به وجود نمیان... یعنی چی؟

    یعنی یک عده از ادما میرن تو دل حل مشکلات

    و یک عده میشینن اون گوشه و بیرون گول و مشکل جدید میسازن

    تا امروز زندگی این ناراحت کننده ترین حقیقتی هست که فهمیدم 

    البته که امیدوارم اشتباه فهمیده باشن یا حداقل راه حلی داشته باشه

     

    راه حلی که تا الان بلدم، مخفی کردن موفقیت ها از اون گروه هست!

    چون اگر بفهمن که مشکلات در چه حد ریشه ای حل شده و چقدر الان وضعیت خوب هست، مطمئنا چاله های خیلی بزرگی برات میسازن!!

    همینقدر زشت و زننده

    برای حل مشکلاتت مشکل میسازن بدون اینکه ادم بدی باشه...

    فقط از روی نفهمیدن

    تمام

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۶ مرداد ۰۰

    روز سی و ششم: باختن اجتناب ناپذیره

    یعنی اصلا راه نداره

    راه نداره نبازی

    باید ببازی

    حتما میبازی

    قانونش همینه

    فقط باید این رو یاد بگیری، براش اماده باشی و هی ادامه بدی

     

    همینقدر کلیشه ای و مسخره و واقعی!

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۰۰

    روز سی و پنجم: زوگزوانگ

    حرکتی توی شطرنج که نه کیشی، نه ماتی، نه پاتی، نه هیچی

    میتونی حرکت کنی و کاملا ازادی

    ولی هر کاری کنی باختی!

    یعنی حرکت نکنی به نفعته، ولی خوب بدبختی حق حرکت نکردن هم نداری...

     

    حالت عجیبیه

     

    توی زندگی زوگزوانگ شدی؟

    فکر کنم یکی دو بار خیلی نزدیکش شدم متاسفانه

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۳ مرداد ۰۰

    روز سی و چهارم: دلم نمیخواد ولی مجبورم

    شاید قدیما ته ته دلم دوست داشتم اون حالت متفاوت بودن رو، ولی خوب دیگه اینطوری نیست...

    قبلا اگر ویژگی متفاوت با اکثریت داشتم خیلی تو بوق و کرنا میکردمش ولی خوب الان صرفا دارمش و باهاش اوکیم ولی خیلی نمایشش نمیدم

     

    الان این داستان برنامه ریزیم هم همینطوری شده

    واقعا داره حالم رو بد میکنه

    اینکه از یه نفر بخوای اگر جلسه ای میخواد بذاره از الان برای هفته بعد ست کنه براش عجیبه!

    امروز میگه جلسه بذاریم و توقع داره ماکسیمم تا دو سه روز دیگه بذاری براش...

    بابا من کل برنامه هفته ام رو باید بهم بریزم به خاطر تو چرا متوجه نمیشی؟

     

    دوست ندارم عجیب باشم

    دوست ندارم هم یه رفتار خوب و درست خودم رو به خاطر رفتار غلط دیگران فدا کنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۰۰

    روز سی و سوم: فاز روشنفکری یا هرچی شما بگی...

    نمیدونم این چیز مسخره ایه یا نه

    ولی به هر حال من نمیتونم ساده از کنار خوردن آب خنک و روبه رو کولر نشستن بگذرم

     

    نمیتونم از اهمیت نت نامحدود تا ساعت 11 صبح با ماهانه 20 تومن بگذرم

     

    نمیتونم از کنار دانلود یک فصل کامل یک سریال در 30 دقیقه بگذرم

     

    نمیتونم از لذت خوردن انواع غذاهای خوشمزه بگذرم 

     

    نمیتونم از اهمیت سلامت بدنم، داشتن تمام اعضا بدن و ... بگذرم

     

    نمیتونم...

    نمیفهمم هم یه عده چطوری میتونن

    چطوری میتونن به اهمیتش فکر نکنن

     

    که خیلی هم گذشته نبوده که اب خنک رو فقط در شرایط خاص میتونستن همه بخورن

    که "پلو" خوردن برای شب عید و مراسم های خاص و ... بوده

    که شیر و عسل زیاد از نشونه های بهشت بوده

     

    نمیتونم از کنار این نعمت های بسیار بسیار بزرگ و ساده بگذرم

    خیلی مهمن

    خیلی خاصن

    زیاد بودنشون نباید باعث کاهش اهمیت و خاص بودنشون بشه

    زیاد بودنشون باید نشونه شانس خوب ما باشه، همین و بس

     

    خداروشکر

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۱ مرداد ۰۰

    روز سی و دوم: یه عالمه هیییییییچ

    یه بخش هایی از زندگیم هست

    که وقتی ضربه میخوره

    حتی کوچیک

    هیچ هیچ هیچ میشم

     

    نمیدونم ناراحتم یا نه

    ولی میدونم خوشحال نیستم

    اصلا نیستم انگار

    خیلی حسش بده

    ازش متنفرم

     

    هم از حسش

    هم از اینکه این نقطه ضعف رو دارم

     

    دارم با خودم فکر میکنم چاره اش چیه؟

    شادی رو توی این مواقع کجا پیدا کنم؟

    وقتی حتی حوصله خندیدن، فیلم دیدن و ... رو ندارم

     

    به زور انجامش میدما...

    ولی حال همیشه رو نداره

    به زوره

    نمیدونم شایدم باید همین به زور رو تحمل کنم تا بهبودی داده بشه توی حال م و احوالم

     

    خسته ترین آدم دنیا میشم

    حتی کار هم درست نمیتونم بکنم

    با بی رمقی، بی حالی، بی حوصلگی فقط کارهای اصلی رو انجام میدم و گور بابای پیشرفت

     

    الان این رو مینویسم

    چون الان اونقدر حالم بد نیست

    یه کوچولوه و زود گذر

    خودم میشناسمش

    ولی خوب برای شناخت بهتر خودم نیاز دارم بنویسم

    به خصوص برای اماده شدن برای روزهایی که دیگه یه کوچولو نیست...

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۰ مرداد ۰۰

    روز سی و یکم: ریز ریز ریز

    حدود ساعت 5:30 با خواب الودگی شدید (تقریبا مثل هر روز) از خواب پاشدم

    این بخش هیچ ربطی به حرف های بعدیم نداره و فقط خواستم بدونید با اینکه سختمه ولی ادم با اراده ای هستم و 5 صبح از خواب پامیشم

     

    دیدم چشمم میسوزه

    درد میکنه

    انگار اشغال رفته توش

    یا شاید یه مژه ای چیزی

     

    بارها این اتفاق افتاده و همیشه با یه ربع، بیست دقیقه مالیدن پلک و بستن چشم و شستن صورت حل میشه

    اما از خود مالشی که پیشنهاد مسئولین بلند پایه پزشکی کشورهست بگیر تا هرچی افاقه نکرد!

     

    حدود 3 ساعت با یه چیزی به ریزی یک دونه ی خاک زیر پلک بالاییم زندگی کردم

    فقط سه ساعت

    سر درد سمت چگ مغزم + سوزش چشم باقی مونده ازش برام خیلی جالب بود!

    به همین ریزی

    به همین سادگی

    به همین مسخرگی

    با وزنی کمتر از 0.5 گرم من حدود 100 کیلیویی رو داشت به غلط کردن مینداخت

     

    دیگه خیلی درس و ... نگیرم ازش براتون

    فقط خداروشکر که سالمم و ایشالا همه سالم باشن

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۹ مرداد ۰۰