دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

پایان نامه 98

هر سال اول مینویسم در سال گذشته چه گذشت

تا حس و حال و مدل تعریف یک سال رو پیدا کنم

بعد مینویسم سال بعد چه شکلی میشه

 

بیشتر برای خودم هدف های واقعی از کارای چرت و پرت رو جدا میکنه

الان میخوام بشینم پایان نامه 98 رو بنویسم

 

*****************

 

سال 98 مهمترین اتفاق خود قطعا ازدواجم بود

سختی هایی که در تخیلم هم نمیگنجید!

و ظاهرا، در این هفته های اخر داره یه مقدار این سختی ها حل و فصل میشه

ظاهرا

امیدوارم واقعا باشه

اضافه کنم که همین ماجرا ها جزو معدود رشد شخصی های امسالم بود

 

سال 98 کلاس های زیادی برگزار کردم و وبینار رو بیشتر روش تمرکز کردم

کاری که عمری بود میخواستم انجام بدم رو پیش بردم و یکی دو تا نیروی درست و درمون پیدا کردم

پیدا کردن این نیرو ها رو هم مدیون دوره "سیستم سازی" ژان بقوسیان هستم

هنوز تمومش نکردم

همین 5 قسمت اول برام عالی بود

 

 

با کمک همین بچه ها به سایت یه دستی کشیدیم و یک سری ایرادات بنیادی رو حل کردیم و یه رشدی به کلیک سایت هم دادیم

سال 97 سایتمون قابل تکیه کردن نبود

سال 98 سایت رو اماده کردیم که ایشالا 99 بترکونیم روش

 

امسال دوره سئو بابک بنیادی رو رفتم که نگاهم رو به سئو عوض کرد و خیلی کمکم کرد واقعا

توی فاز جدیدی از سئو قرار گرفتم

 

توی بحث مدیریت زمانم یک تحول داشتم و فهمیدم چطوری باید وقتم رو مدیریت کنم

خیلی هم راحت بود

با یک یادداشت برداری "درست" وقتم رو عالی مدیریت کردم و اونطوری که سالها به معنای واقعی کلمه "آرزو" داشتم کار کنم، کار کردم

 

امسال اصلا به سلامتیم نرسیدم

ورزش نکردم

 

و شیکمم 6 پک که نشد هیچ، یک پک خیلی بزرگ تر از قبل شد...

 

مهمترین هدف امسالم کسب 12000 دلار بود که تا به اینجا 1 دلار هم کسب نکردم

اگر تلاش کرده بودم و شکست میخوردم، اینقدر ناراحت نبودم که الان

چون تلاش درست نکردم

آموزش رو ساختم

دوبله هم کردیم

اکانت هم ساختیم

اما این هفته اخر کار درگاه رو اوکی کردم تازه...

هنوزم تمومش نکرده!

 

ایشالا که توی عید تمومش کنم. میشه یعنی؟!

 

امسال پروژه های خیلی خوبی گرفتیم که به نظرم اکثرش ارتباطی به من، تلاش هام و ... نداشته و بیشتر روی اعتبار همکارم بوده

به هر حال امسال حجم خیلی بیشتری از پروژه ها به واسطه من بود که این خوشحال کننده است برام

 

و در آخر به نظرم امسال بیشتر از پارسال تفریح کردم

گردش رفتم

اتاق فرار رفتم کلی

با دوستام وقت گذروندم و ...

نسبت به پارسال که سرباز بودم که زمین تا اسمون بیشتر شده

 

دقیق که فکر میکنم یه چیزی رو متوجه میشم

چقدر کارهایی کردم که یه رباتم میتونسته بکنه

چقدر کارهایی که نه تفریح بود نه کار و وقت هدف کردن مطلق بود

 

اشکالی نداره

ایشالا سال بعد کمتر

سال بعد کمتر

سال بعد...

 

در کل سال خوب و پر رشدی بود

خداروشکر

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۸ اسفند ۹۸

    تکرار...

    طبق چیزی که من دیدم
    طبق اون برداشتی که من تا اینجای زندگی داشتم

    جا انداختن یک چیز بد، یک راه خیلی جالب داره
    «تکرار»
    نمی‌دونم در مورد خوبی هم صدق می‌کنه یا نه

    یعنی اون چیز بد رو انجام میدی (تابو رو می شکنی) بعد وایمیستی مردم عکس العمل نشون بدن و خالی بشن

    ترجیحا سعی میکنی براش یه توجیهی پیدا کنی و جواب سوالات و ابهام ها و عکس العمل ها رو بدی
    بعد دوباره تکرارش می‌کنی

    دوباره مثل دفعه اول عکس العمل میبینی
    دوباره مثل دفعه اول یک سری هاشو پاسخ میدی

    و دوباره
    و دوباره
    و دوباره

    و میبینی بعد از مدتی دیگه اون کار اونقدرا هم بد نیست
    عادی میشه

    من آدم پر انرژی بودم
    زیادی در انرژی
    به نظرم پر انرژی بودن یک ویژگی خوبه
    اما یک سری اتفاقات
    افتادن
    و من عکس العمل نشون دادم
    مسببین اتفاق بد، یک سری هاشو جواب دادن
    و بعد دوباره
    و دوباره
    و دوباره

    و من کرختی رو این روزا بیشتر از همیشه توی وجودم میبینم
    کم انرژی بودن
    کم امید بودن

    کمی که برای من نوید نابودی رو میده
    نوید بی انرژی شدن
    نوید ناامید شدن

    و من، به درسی که گرفتم فکر میکنم
    به جلوگیری از تکرار، که ظاهراً تکنیک شر برای تسلط به خیر هست (یا شاید تسلط هرچیز به چیز دیگه)
    به عادت به زندگی به این سبک
    شاید در آینده اسمش رو بذارم «بزرگ شدن»
    یک سری مشکلات زندگی من رو بزرگ کرد
    و هر کس که با انرژی هست یا به قول امین آینده، بزرگ نشده رو از بالا به پایین نگاه کنم و منتظر باشم یه روزی از همین روزا زندگی بزرگش کنه...

    و در آخر بگم این تکرار هیچ ربطی به اون تکرار نداره
    که اگر میخواستم سیاسی بنویسم برای من کش ندادن ها الویت داشتن

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸

    من مسافر زمانم

    من مسافر زمانم
    قشنگ حس میکنم روزی که حسرت این روزام رو میخورم
    نگاه به بابا و مامانم که میکنم...
    به این روزهای کارم
    به داداشم
    به خونه امون
    به سن و سالم
    به فکر و خیالم
    به حالم
    به حالم
    به حالم

    نه اینکه حالم عالی و بی نقص باشه
    که اگر بود این متن رو نمینوشتم
    که وقتی بود این متن رو ننوشتم

    ولی مطمینم دل تنگش میشم
    دلتنگ این آدما
    رابطه ها
    دلتنگ محمد میشم که می‌دونم الان هروقت بهش زنگ بزنم آماده است خودش رو برسونه و به حرفام گوش بده
    تا کی هست؟ تا کی اینطوری هست؟

    دلتنگ این بازی های یازده شب به بعد با مبین
    پای ایکس باکس و کامپیوتر

    دلتنگ این شلوغی های کنترل شده و این نور امیدی که از کورسو بیشتره
    دلتنگ این پشتوانه ها
    این مامان و بابا
    این رفیق و داداش
    این روزای زندگی
    که میگذره

    و من متنفرم از تکیه گاه بودن
    و این قاعدتا از ضعف منه

    من دوست دارم همراه باشم
    ولی تکیه گاه نه
    امید باشم، ولی نه امید اخر، ولی نه تنها امید
    که شاید به بزرگی خود خدا، بزرگی اشتباهات منه
    بزرگی حماقت های منه
    بزرگی نفهمی های منه
    بزرگی ندونستن های منه

    منی که نمی‌دونم و اشتباه میکنم
    همون طور که نمی‌دونستم و اشتباه کردم و در آینده هم همینه
    منی که حتی گاهی می‌دونم و نمیکنم
    می‌دونم و نمیتونم
    می‌دونم و نمی‌خوام
    و نمی‌دونم چرا می‌دونم و نمی‌خوام

    من دلتنگ این روزایی هستم که توشم
    و نمی‌دونم چطوری بیشتر ازش لذت ببرم
    سعیم رو دارم میکنم و فکر میکنم تا حدود زیادی نهایت لذتم رو از این نعمت ها میبرم
    و بازم کمه

    من مثل یک مسافر تاریخم
    حس کسی رو دارم که از آینده اومدم و دلم میخواد اشک بریزم به حال این روزا که گذشت...

    یعنی بعداً هم کسی هست؟
    جایگزینی هست برای دادن این حس خوبی که این آدما بهم میدن؟

    ترسناکش اینجاست، که من قبلا هم مسافر زمان بودم
    از بچگی آینده رو تصور میکردم
    و همینقدر خوب بود
    و شایدم بهتر
    تصویرش مبهم بود ولی حسش میکردم و خوب بود

    ولی الان...
    تصویر مبهم تر از همیشه
    و حس به خوبی قبل نیست

    صحنه ای از جدایی نادر از سیمین رو دیدم
    توی استوری
    اونجا که نادر باباشرو توی حموم می‌شست و سر گذاشت روی کمر باباش و گریه اش گرفت

    حرفهای بابا رو یادم اومد
    کاراشو
    و از همین الان دلم تنگ شد
    حالم متفاوت شد

    بد نیست
    حال بد نیست
    متفاوته

    همون، مثل حس مسافر زمانی که از آینده اومده
    درسته دلتنگ این روزاست
    ولی دیدن همین صحنه ی رویا مانند، خودش لذت بخش و داره لذتشو می‌بره

    خداروشکر که هنوز هست
    هرچند که قطعا سریعتر از اون که فکر کنم میگذره
    همون‌طور که بدترین روزا میگذرن
    همون طور که بهترین روزها گذشتن

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸

    چند دلخوشی نسبتا بزرگ...

    فرندز

    ماتریکس 4

    بالای 50% عدم مشارکت

    یک مجلس یک دست اصولگرا (که باعث میشه خیلی ها که فکر میکردم مشکل از اصلاح طلبی هست یک قدم به ناامیدی کامل و گذر از نظام نزدیک تر بشن)

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۵ اسفند ۹۸

    اینسپشن

    فیلم اینسپشن رو که دیدید قطعا؟

    اگر ندیدید که بدونید یه چیز خفننننننننننن رو از دست دادید

    خفن نه در سطح انگل و این چیزا

    نه

    خفن واقعی

     

    اِنی وی

    فکر میکنم 2-3 هفته ای هست که روزها یک بار زندگی میکنم

    شب ها یک بار دیگه

    لذت سخت وصف پذیری! (یه کم از وصف ناپذیر اینور تر) داره اقا

     

    حمله هوایی و به دنبالش حمله نیرو زمینی امریکا به تهران!

    گیر کردن توی اهرام ثلاثه

    و خیلی اتفاقات خفن دیگه این روزها توی خوابم میگذره

     

    خیلی دلم میخواد لوسید دریمینگ یا رویایی شفاف رو کامل یادبگیرم و پیاده کنم تا این خوابهای فوق العاده رو کنترل کنم

    ولی خوب امان از تنبلی ...

     

    همینجوری کنترل نشده اش هم خوبه البته

    به معنای واقعی کلمه از هر سینما 4 بعدی و شهربازی بهتره

    خدا نسیبتون کنه

  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۲ اسفند ۹۸