دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

22/90: با خودم که بدترم

توی پست قبلی گفتم به هرکی نزدیک ترم باهاش عملا بدتر رفتار میکنم

بعد یه مرور کردم دیدم من با خودم از بقیه هم بدتر رفتار میکنم

 

مثلا اگر شمای نوعی نزدیک ترین فرد تو زندگی من باشی و یه صندلی خالی باشه توی مترو، من اسرار میکنم که کف زمین نشینی

بشین رو صندلی خوب

ولی خودم حال ندارم برم همینجوری کف مترو تکیه میدم به در میشینم زمین

 

یا اگر شما خیلی به من نزدیک باشی احتمالا کیفی چیزی همراهت هست برات بذارم روی پاک که کفش خاکی نشه

ولی برای خودم همیشه کفش به ادازه خاک کردنه دو سه تا جنازه خاک هست

 

خلاصه که خدایا

کم خلق کن، با کیفیت خلق کن

  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۷ تیر ۰۱

    21/90: باگ خلقت

    باگ خلقت فقط اونجاش که با هرکی راحتترم، هرکی رو بیشتر دوست دارم و ... در نهایت و برایند رفتارهام، بیشتر اذیتش میکنم!!!!!

    یعنی چون با طرف خیلی راحتم خیلی چیزا رو رعایت نمیکنم

     

    وقتی به کسی خیلی نزدیک نیستم بیشتر زنگش میزنم چون میگم توقع داره دیگه

    ولی وقتی ببهش زیادی نزدیکم یعنی چی این حرفا؟ توقع چی؟ تو همه چیز منی، نزدیک ترین منی...

    مگه من به خودم زنگ میزنم؟ مگه من سراغ خودمو میگیرم؟ :-)) خنده داره اصلا

    تویی هم که سراغت رو نمیگیرم یا کمتر میگیرم از همین بابته

     

    یا مثلا احترام زیادتر رو من به شخصه به کسی میذارم که بیشتر باهاش رو در بایستی دارم

    وقتی نزدیک شده بهم دیگه کره خر کوچولو منه دیگه :-)) دختر پسرم نداره

    این لطف کره خر و ... رو من اصلا به کار نمیبرما 

    ولی حقیقتا لفظ هایی که به کار میبرم رو نمیتونم بگم پس فکر کنید همین کره خرو میگم بهتره اینطوری :-))

     

    همین دیگه

    باگ منه البته

    باگ خلقت نیست

    بنده ...... با این خلقیاتم با افراد نزدیک زندگیم

    که قطعا باید درست بشه

  • ۳ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۶ تیر ۰۱

    20/90: موندن روی حرف

    کار سختیه

    اخه نمیشه که

    بابا من اون موقع از روی احساس یه چیزی گفتم

    یا مثلا اون موقع یه دیتاهایی، مستنداتی چیزی داشتم بر اساس اون حرفی رو زدم

    یعنی چی حالا نباید تغییرش بدم که چه خبره عوض کردن حرف کار درستی نیست؟ ادم نباید زیر حرفش بزنه؟

    چه منطق چرتیه

     

    صد البته که خودم طرف مقابل همچین عمل سخیفی باشم ناراحت میشما

    ولی بازم حتی وقتی خودمو میذارم اونور قضیه، بازم نمیفهمم اونی که اینور قضیه اش باید چه گلی به سرش بماله اخه؟

    متوجه نمیشم اقا

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۵ تیر ۰۱

    19/90: لیست ادمهایی که بهشون کمک کردم

    اینم لیست جذابیه

    اینکه فکر کنی به کیا کمک کردی

    اینم خودش یه نعمتیه بلاخره

    یه دل خوشی مهم و بزرگیه

    یه حس خیلی خوبه

     

    معمولا موقع مرور خوشی ها میرم سراغ چیزایی که گرفتم، لطف هایی که بهم شده، چیزهایی که به دست اوردم و ...

    فکر میکنم همه همینطور باشن

     

    ولی یه چندباری به واسطه چندتا پیام که بهم داده شده بود، ذهنم رفت سمت چیزایی که دادم

    کارهایی که برای دیگران کردم و ...

     

    باورتون نمیشه چقدر حسش قشنگ و خوب بود

    به دور از ذره ای حس طلبکاری یا غرور بیجا و ...

    همه چیز به جا و خوب و دوست داشتنی

     

    اینم حس خوبیه خلاصه

    از دستش ندید

    مفت و مجانی بشینید یه گوشه فکر کنید، مرور کنید، کیف کنید

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۴ تیر ۰۱

    18/90: سفت

    توصیه میکنم شدیدا...

    اولش سفت باشید

    اولی که وارد یک محیط کاری جدید میشید

    هیچی از دست نمیدید

    هیچی

     

    نگفتم بداخلاق باشید

    سفت باشید

    راحت دوست نشید

    راحت نخندید

    راحت چیزی بروز ندید

     

    سفت باشید اقا

    اینطوری ادما رو بهتر میشناسید

    بعد که بهتر شناختید، پیش هرکی خواستید شل بشید :-))

     

    به عنوان کسی که هم کارمند بوده هم کارفرما میگم خدمتتون

    بازم هرطور صلاحه

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۳ تیر ۰۱

    17/90: یک بار ملاقات با مدیر

    لحظاتی که توی زندگی خیلی بهشون افتخار میکنم رو، یه بهونه ای پیدا میکنم تا در نهایت خشوع و خضوع و فروتنی پیش دیگران تعریف کنم و از عکس العملشون لذت ببرم!

    بله

    همینه که هست

     

    اما یکی از این لحظات توی کارم خیلی وقت پیش اتفاق افتاد و لعنتی شرایطش پیش نمیاد تعریف کنم

    دیگه اینجا بنویسمش حداقل

     

    اقا ما رفته بودیم جلسه با مدیران عامل تیم رونیکس

    یه حالت مصاحبه طوری بود که ببینن من رو به عنوان مشاور سئو میخوان یا نه

     

    خیلی ازش میزنم و نهایت ممکن خلاصه میگم:

    توی جلسه صحبت تشکیل تیم شد

    گفتن نیروهای جدید تیم رو بر چه اساسی استخدام میکنی؟

     

    گفتم مهم اینه که ادم حسابی باشن

     

     

    گفتن خوب این طرف چیا باید بلد باشه؟

     

    گفتم بیسیک ها رو بلد باشه کافیه، ادم حسابی باشه که بشه با خیال راحت بهشون تکیه کنیم

    باقیش رو خودمون یادشون میدیم

    نیاز نیست حرفه ای باشن الزاما

     

    دو نفری که از تیم مدیریت اومده بودن یه نگاهی به هم کردن

    یه چند ثانیه بعدش حرف ها ادامه پیدا کرد که دیگه سوالی نبود

    توضیحات بود

    رفتن

    و تمام

     

    بعدا فهمیدم سر همین معیارم برای استخدام بوده که کفشون بریده بوده

    ظاهرا هرکی میومده میگفته اره باید فلان ابزار رو بلد باشن، فلان چیزو بودنن و ...

    اینا هم معیارشون همین بحث ادم حسابی بودن بوده و این اشتراک نظر باعث شد خیلی حال کنن

     

    این اولین و اخرین ارتباط من با مدیریت بود

    یه جوری خیالشون راحت شد که دیگه پیداشونم نشد :-))

    و بنده از این بابت به خودم افتخار میکنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۲ تیر ۰۱

    16/90: گوشیت تو سوده؟

    از صبح که پاشدم دارم یه کله فارکس میخونم

    گوشی فاطمه رو از شارژ در اوردم رفتم بهش دادم میگم بیا گوشیت 44% سود داده :-))

     

    مدت ها از زمانی که اینجوری توی یه چیزی غرق بشم میگذره

  • ۲ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۱ تیر ۰۱

    15/90: اشغال ترین ....

    اشغال ترین چیزی که توی زندگیم خریدم ماشین بوده

    روز بی دردسر و بدبختی نداشته برام

    دزدی، تصادف و ...

    تقصیر من بوده یا نبوده اشون مهم نیست

    مهم اینه که مثل ادمی زاد هر گورستونی که میخواستم برم یه اسنپ یا تپسی میگرفتم

    میومدن جلو در سوارم میکردن جلو در پیاده ام میکردن

     

    زر زر مفت بقیه راجع به اینکه "یه وقت شب و نصف شب که اسنپ نمیاد" هم زمانی که کرونا گرفته بودم با خاک یکسان شد

    ساعت 3 نصف شب در عرض کمتر از 5 دقیقه اسنپ رسید

     

    نزدیک به 200 میلیون پول رو برای یک لگن دست دوم اشغال که از روز اولم با مدل و همه چیش مخالف بودم خوابوندم که برارم روز به روز دردسر و مصیبت بیاره

    همه جان میسوزه هم این پوله بخوابه هم من بخوام یا با اسنپ برم اینور اونور یا توی گه ترین اب و هوای جهان با مترو و اتوبوس هلاک بشم

    حالم از هرچی ماشینه به هم میخوره به خصوص این اشغال خودم

     

    اگر محض رضای خدا یک دهم چیزی که من به اطرافیانم اهمیت میدم اونا هم به من میدادن این تیکه کثافت تا الان فروخته شده بود و از شرش خلاص شده بودم

    یعنی به معنای واقعی شر خالصه

    هیچ خیریتی نداره

    کثافت مطلقه

    هیچ وسیله ای به این پر دردسری و مسخرگی و چرتی و ... من تا امروز نخریدم

    بعد بابت مایه ابرو ریزی، این قدرم پول بدم...

     

    ساعت 11 و نیم شب میتونستم سوار اسنپم بشم برم برسم به مقصد و شب رو اروم و با اسایش سرم رو بذارم رو متکی بخوابم

    ولی باید درگیر یه سری عنتر بازی بشم که چه خبره "ماشین هزار تا خوبی داره"

    خاک برسرتون با این قوه تصمیم گیریتون که این لجن از نظرتون خوبی داره

  • ۱۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۰ تیر ۰۱

    14/90: لازم نیست بیست بگیری!

    یه ویدیو میدیدم از "جک ما" که توش میگفت من به پسرم میگم نیاز نیست توی مدرسه 20 بگیری

    فقط نیافتی کافیه

    همینقدر بخون که یه 10-12 بگیری باقی وقتت رو به کارهای مهم تر برس

     

    اینجا دو تا بحث پیش میاد:

    1- کجا و چرا این کار خوبه؟

    2- ایا واقعا اون زمان رو کار مفید بیشتری میکنه؟

     

    در مورد 1:

    کجا خوبه؟

    اونجایی این تفکر خوبه که کاره، هدف اصلیه زندگی شما نباشه

    مثلا سئو برای من هدف نیست

    وسیله ای بود تا خودم رو یه کم از نظر مالی و کاری بکشم بالا

     

     

    چرا خوبه؟

    چون مسیر اصلی (و بلند مدت) نیاز به وقت بیشتر داره

    ولی خوب اون مسیر فرعی توی کوتاه مدت خیلی بهش نیازه و نباشه اصلا کار پیش نمیره

    پس کوتاه مدت رو بچسب، ولی بلند مدت رو فداش نکن

     

    در مورد 2:

    نکنی هم خوبه!

    اره حتی اگر درگیر کار درست نشی این زمان بیشتر رو، بازم بهتره تا درگیر چیزی بخوای که اصلا هدف اصلیت نیست

     

    ته ته تهش اینه این وقت ازادت رو تفریح میکنی، تلف میکنی اصلا خوبه؟

    حداقل یک هفته بعد، یک ماه بعد، یک سال بعد میتونی برگردی ببینی چه اشتباهی کردی

    اما اگر درگیر کار فرعی بشی بهونه داری و بهونه بدترین چیزه

     

    بسه دیگه من از منبر میام پایین

    هروقت به تعریف واقعی کلمه از نظر خودم "ادم موفقی" شدم میام بازم مینویسم :-))

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۹ تیر ۰۱

    13/90: امید به اینده این روزا

    یکی از چیزایی که این روزا منو از کرختی بیرون میاره همین امید به اینده جدیدمه

    همین مسیر جدیدی کاری

     

    از خدا و راحله که پنهون نیست از شما چه پنهون یه مدتی هست خیلی جدی تر از قبل فارکس رو دنبال میکنم

    و دارم سئو رو کمرنگ میکنم توی زندگیم 

     

    این خودش خروج از کرختیه

    یه حرکت جدیده

    و خودش کلی انرژی میده بهم

     

    البته که توی همون سئو هم حرکت های جدیدی دارم میزنم ولی بازم هرکاریش کنی لعنتی افتاده رو کرختی و سفتی و مسخره بازی

    اذیت میکنه از اینجا به بعد کار

     

    نیاز به یه چیز جدید داشتم

    یه امید جدید

    و به نظرم به دستش اوردم

     

    شما هم اگر توی کارتون به این حال رسیدید به این که یه کار جدید شروع کنید فکر کنید

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۸ تیر ۰۱