دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

سربازی برای پسرا ضررویه

یه کسی که خجالت میکشم بگم هم نوع من هست، هم جنس من هست، هم وطن من هست...

اومده توی یک سایتی کامنت گذاشته و نوشته من سربازی رفتم و چقدر خوب بود و برای پسرا "ضروریه" و ...

حالم بهم خورد ازش

 

جوابی بهش دادم

دلم خواست اینجا هم بذارمش:

 

واقعا متاسفم برات
منم تقریبا همون زمان رفتم

از همون موقع هم فحش میدادم به هرکسی که به سواری و بردگی مفت دادن به دیگران بگه "ضروری"
چون من و شما رفتیم و عمرمون رو حروم کردیم دلیل نمیشه بگیم خوب بوده

2 سال از کار و درس و همه چیز عقب افتادیم
بدون اینکه 1 کلمه چیزی یاد بگیریم
هیییییییییییییچ منفعتی نداشت
بله ساعت هایی که باید تو جوونیمون کار میکردیم رو، توی یه چهاردیواری که مثل زندانی ها دور تا دورش دیوار و برج و ... داشت نشسته بودیم و با رفیقامون هم گاها حرف میزدیم و میخندیدیم

نمیخوام بگم سیاه محضه
بله کنار دوستات بودن توی یه جمع پسرونه حال میده
ولی میتونم اخر هفته ها با رفیقام برم بیرون و با هم همون قدر بگیم و بخندیم
چرا به جاش 2 سال جوونیم رو بدم مفت مفت که یه عده پول بیشتری براشون بمونه توی بیت المال که بدزدن؟

نخیر
برای محافظت از مرزهای کشور باید دست کنن تو جیب مبارکشون و پول بدن و نیرو استخدام کنن
هم بیکاری کمتر میشه هم کسی که داره عمرش رو میذاره پولش رو هم میگیره

نه اینکه من لیسانس با 150 هزار تومن که به لعنت خدا نمیارزه از زندگیم عقب بیافتم

که فلان کسی که میشناسم به خاطر هزار دلیل معاف بشه و وقتی من میرم سربازی و بر میگردم، ببینم اون که از من 2 قدم عقب تر بود، الان 100 قدم جلوتره

خدا لعنت کنه همه باعث و بانی هاشو
از همون رضاشاه بگیر تا همه اینایی که میگن رضاشاه عوضی ترین ادم عالمه ولی این سربازی که به منفعتشون هست رو حاضر نیستن تعطیل کنن

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹

    احمقانه ترین کار

    به نظرم احمقانه ترین کار اینه که شما بدون هیچ برنامه ای همینجوری الکی زندگی کنی

    نمیگم هدف همه باید پول باشه

    یا خونه و ماشین و ...

    یا حتی کمک به نیازمند و درمان درد دیگران

     

    لااقل ادم برای داشتن یک زندگی اروم تر، کم دغدغه تر

    برای داشتن بچه هایی بهتر، ارامش بیشتر برای همسرش

    دیگه لااقل برای اینا که "باید" برنامه داشت که

     

    واقعا زور بهم میاد با بعضیا در مورد برنامه ریزی و ... صحبت میکنی بحث رو میکشه به این که من اینجور ادمی نیستم و دنبال ارامش در زندگی شخصی هستم و هدفم از زندگی داشتن کانون گرم خانواده و ... است

    فاز اساتید شائولین بر میدارن

    نمیدونم من درک نمیکنم یا واقعا یه عده با این چرت و پرتا میخوان از برنامه ریزی و هدف داشتن فرار کنن

     

    نیومده بودم اینا رو بگم

    توی ذهنم یهو یه فکری باز شد که "حواست هست چقدر وقته هدف روشنی نداری؟"

    اومدم بگم چقدر بدم میاد که به گذشته نگاه میکنم و میبینم هروقت هدف داشتم چقدر خوب اومدم جلو و این چند ماه اخیر رو بی هدف ول کردم...

    الان هدف دارم

    یک هفته ای هست

    امیدوارم هرچه زودتر بهش برسم

  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹

    بوی بهشت

    توی خیابون ستارخان، دوتا مغازه کنار هم هستن

    یک میوه فروشی هست و اون یکی گل فروشی

     

    من کلا عادتم هست که سریع راه برم

    ولی به این دوتا مغازه که میرسم سرعت راه رفتنم رو آروم میکنم

    تا بتونم بیشتر از بوی خوبی که ایجاد کردن لذت ببرم

     

    توی تصور من اگر قرار باشه بویی برای بهشت تصور بشه بوی این دوتا مغازه است 

  • ۲ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۴ تیر ۹۹

    تله آزادی بیش از حد

    چند ماهی هست که اوضاع به اندازه کافی، برای رشد بیشتر و سود بیشتر و ... مساعده

    یعنی اگر مرگ و زندگیم به رشد وابسته بود، میتونستم رشد کنم

    ولی نکردم...

     

    فکر میکنم توی همون تله قدیمی افتادم

    تله قبل از سربازی

     

    من سالهای قبل از سربازی هم وقت داشتم، هم تخصص، هم ارتباطات خوب و کلا هرچیزی که برای یک رشد و درست و حسابی لازم دارم

    ولی به جاش فقط خوب "فکر میکردم"

    ایده های خوب

    حرف های به ظاهر قشنگ

     

    یک دفتر ایده داشتم و افتخار میکردم که ادم ایده پردازی هستم

    البته اون موقع ها اسم قشنگ روش میذاشتم

    الان میگم ایده پرداز بی عمل

    حرف مفت زن

    به درد نخور...

     

    دقیقا مشکل اون موقع این بود که به اندازه کافی احساس نیاز نمیکردم

    چون وقت داشتم که خیلی کارا بکنم، میگفتم صبح نشد؟ شب

    شب نشد؟ فردا

    و همچنان این داستان ادامه داشت

     

    سربازی که رفتم وقتم کم شد

    مجبور شدم برای اون تایم محدود که با خستگی هم همراه بود، یه برنامه ساده پیش پاافتاده بچینم

    و همین رشد من رو به دنبال داشت!

     

    نخواستم شاخ غول بکشنم

    فقط خواستم یه پولی در بیارم

    و برای این قضیه هم فقط هر آنچه که در دست داشتم رو گذاشتم وسط

    همین

     

    الان توی تله مشابه افتادم

    کارهای روز مره پروژه ها رو میکنم

    هروقت پروژه کم بشه، یه تکون به خودم میدم و اوضاع رو یه کم سر و سامون میدم

    دوباره میافتم توی روزمرگی

    توی تکرار

    توی بی عملی

     

    الان خیلی شرایط رشد بیشتر از قبل فراهمه

    و من فقط باید به اندازه ای که موقع گشنگی غذا رو دوست دارم، همونقدر رشد و پیشرفت و کار رو دوست داشته باشم

     

    و الان هم نیاز دارم (مثل قبل) یک هدف ساده و قابل دسترسی برای خودم مشخص کنم

    و هر آنچه در توان دارم رو برای رسیدن بهش بذارم وسط

    با تمام تلاش و قوا برم به سمت رسیدنش

     

    رسیدنش رو بکنم آرزوی خودم

    روی برگه زرده بنویسمش

    و هر آنچه که در توان دارم برای رسیدنش بذارم وسط

     

    خدایا به امید تو...

  • ۳ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۱ تیر ۹۹

    رفیق 8 ساله من

    حدود 8 سال با یک لپ تاپ دل 5110 زندگی کردم

    کار کردم

    تفریح کردم

    بازی کردم

    مطالعه کردم

     

    امروز یه جورایی روز اخرشه

    البته که توی تیم خودمون دادم به یکی از بچه ها که بازم از پیشم نره

     

    یه جورایی یکی از بهترین دوستان بوده

    بیشترین حجم عصبانیت و ناراحتیم رو روش خالی کردم

    پرتش کردم

    انداختمش

    یه بار یه جوری زدم توی مانیتور که شکست...

     

     

    عمیقا دوستش داشتم و دارم

    و خوب این از بدی من هست که وقتی کم میارم و از دنیا میبرم، ناراحتیم رو میبرم پیش اونی که بیشتر از همه بهش اعتماد دارم!

    تمام سعیم این بوده که خوشی هام رو هم با بهترین های زندگیم تقسیم کنم

    ولی خوب

    به نظر خودم درست نیست اینجوری

     

    فقط باید خوشی ها رو تقسیم کرد

    ناراحتی ها و ... رو بهتره تا جای ممکن تکی حل کنیم

    نمیدونم

    شایدم اشتباه میکنم

     

    به هر حال این اولین متنی هست که با لپ تاپ جدیدم مینویسم

    احتمالا اینم در اینده دوستش داشته باشم

    نمیدونم

    فعلا که اصلا ندارم

    راه دست نیست

    راحت نیست

    به نظر شکننده و مامانی میاد

     

    مثل دلم محکم نیست

    قابل اعتماد به نظر نمیاد...

     

    نمیدونم والا

    به هر حال خداروشکر که همین هست

     

     

     

  • ۳ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۷ تیر ۹۹

    من ارمانی

    یک سری افراد هستن که توی زندگی خیلی قبولشون داریم

    میگیم فلانی کار درسته

    اخلاقاش، رفتاراش، کلا زندگیش...

     

    من برای خودم هم همچین چیزی قائلم

    یک من ارمانی

    کی میشه من ارمانی خودم بشم؟

    بگم این امین عالیه

    اخلاقش، رفتارش...

     

    یکی از چیزایی که لازم بود تا به من ارمانی برسم، صبح زود بلند شدن بود که خود تقریبا بهش رسیدم

    دوست دارم 5 صبح پاشم

    5 و نیم یا شش پا میشم معمولا

    خوبه بازم

     

    یک سری دیگه اش ایناست:

    • نماز رو اول وقت، مثلا توی همون نیم ساعت اول بخونم
    • هر روز حداقل 30 تا 60 دقیقه مطالعه داشته باشم (حالا خلاصه کتاب صوتی باشه یا متن باشه یا هرچی)
    • وقت بیشتری برای مطالعه های اعتقادی بذارم
    • بیشتر به غذایی که میخورم و بحث نیازمندی های بدنم اهمیت بدم
    • حدواقل هفته ای 6 ساعت ورزش کنم
    • کمتر حرف بزنم! حرفی که لازم نیست بزنم. حرفی که اگه نزنم نه به کارم لطمه میزنه نه به ارتباطاتم نه میمیرم نه هیچ چیز دیگه
    • و...

     

    یه حدیثی بود توی این مایه ها که هرچیزی رو که واقعا بخواید و براش تلاش کنید، به طور کامل یا به بخشی ازش میرسید

    حالا درست و غلط سندیش بماند

     

    من اینا رو میخوام توی خودم

    ایشالا که به طور کامل بهشون برسم

     

     

     

  • ۴ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۰ تیر ۹۹

    آرش

    رفتنی شده

    هرکسی که میاد رفتنی میشه

    باید بشه

    ادمه

    رشد میخواد

     

    توی این تیم، با این سطح، تا اونجای که اون دوست داشته باشه امکان رشد وجود نداره

    اگر داداشش بودم، بهترین دوستش بودم، تا همینجا هم که مونده صدتا زده بودم توی سرش که چرا تا الانم موندی

    هرچی قرار بود یادبگیری، تجربه کنی و ... دیگه تموم شد

    برو دیگه

     

    ما میمونیم و دوباره تربیت یک نفر بی تجربه، از پایه

    ما باید چیکار کنیم؟

    کار درست چیه؟

     

    یادمه یه زمانی مقاله ای میخوندم راجع به استخدام و اخراج میگفتم این چرت و پرتا چیه

    فازای کار تیمی و از این تخیلات داشتم

    قسمت سختر کار به نظرم همین کارهای فنی بود

    کارهای فنی رو هزاران نفر هستن میتونن انجام بدن

     

    با عرضه اونیه که بتونه این هزاران نفر رو مدیریت کنه

  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۸ تیر ۹۹