دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

به جای 10 سال آینده

دوست داشتم در مورد اینکه 10 سال آینده کجا هستم بنویسم
اما دیدم نوشته هام میشه شبیه اینا که به تازگی داخل شرکت های هرمی وارد شدن

10 سال دیگه میلیاردر شدم و ...
لوسه یه کم
ولی خوب تصور من از 10 سال آینده از این حالت خارج نیست


به جاش تصمیم گرفتم در مورد تصورم 2 سال پیشم ، در مورد 2 سال بعد (یعنی همین الان) بنویسم


حدود دو سال پیش قبل از سربازی ، من تصمیم گرفته بودم با ورود به حوزه آموزش به درآمد برسم
میخواستم 40 ساعت ویدیو وردپرس ضبط کنم بعد با برگزاری رویداد و راه اندازی وب سایتم فروش رو شروع کنم
کلی هم طرح و ایده داشتم تا با کمک گروه ها و فروم ها و ... فروشش رو زیاد کنم

تصورم این بود که تا 6 ماه بعد فروش شروع میشه و تا یک سال بعد هم سایت به جایگاه خوبی میرسه
همینطور هم آموزش ها رو کامل تر میکنم
یک آموزش سئو 40 ساعتی میسازم و بخش های مختلف دیجیتال مارکتینگ و سئو و برنامه نویسی وارد میشم و یک سایت جامع و کامل با آموزش های "ارزون قیمت" میسازم و میفروشم و کلی هم همه گیر میشه 

تصورم این بود که دیگه در بدترین حالت 2 سال بعد من 50 میلیون کنار گذاشتم (نه 50 میلیون ورودی)


***

واقعیت تفاوت هایی داشت ، اما در کل توی همون مایه ها بود
خیلی برنامه زمانیم مشکل داشت و یک سری کارها خیلی زمان بیشتری میبرد و یک سری کارها خیلی زمان کمتری برد

بزرگترین اشتباهم رو هم بگم:
"خراب کردن پلهای پشت سر خودم به خاطر اعتماد به دیگران"
بزرگترین اشتباهم این بود که من سایتم رو ول کردم که در سایت کس دیگه شریک بشم و باهاش همکاری کنم
من نباید سایتم رو ول میکردم
اگر نمیکردم همین الان کلی ارزشمند شده بود و کلی جلو مینداخت منو

100 البته که رشد و موفقیت های بعدی هم برپایه اعتمادی که کردم به وجود اومد ولی به نظرم نباید اونجوری رفتار میکردم
دفعه اول مشکل این بود که من پل پشت سر خودم رو بر اساس حرف دیگران خراب کردم
اشتباه بود
همکاری و اعتماد خوبه
ولی پل پشت سر خودم رو نباید روی حساب حرف دیگران خراب میکردم


حالا خوبیهاشم بگم:
توی واقعیت قضیه خیلی در اندازه بزرگتری پیش رفت
من هیچ وقت تصور داشتن یک تیم خوب و کاربلد رو نداشتم
من هیچ وقت تصور داشتن یک شریک کار بلد رو نداشتم
من هیچ وقت تصور داشتن همکاری با مجموعه های بزرگی مثل لئونارد و مطالعه شریف و فدک و ... رو نداشتم
من هیچ وقت تصور داشتن یک سیستم مدیریتی (هرچند کوچیک) رو نداشتم



من پیشاپیش برای سال آینده خودم یک هدف باز هم کوچیک برای خودم چیدم
دو سال پیشم همین کارو کردم
گفتم دو سال دیگه به 50 میلیون پس انداز میرسم ، در صورتی که معتقد بودم خیلی بیشتر میتونم
الان هم برای سال آینده ام هدف 12 هزار دلاری گذاشتم ، هرچند معتقدم خیلی بیشتر از این حرفا رو میتونم


باید بهتر مکتوبش کنم
سالهای پیش هم اینکار رو میکردم و خوبم بود
میشستم اول ، تصور سال پیشم رو میخوندم ، بعد در زمان حال مینوشتم (تا تفاوت هاش در بیاد و تصور امسالم واقعی تر بشه)

بعد برای سال اینده ام تصور میکردم
بازم اینکارو میکنم
امیدوارم که بتونم تصوراتم رو هرچه بیشتر به سمت واقعیت پیش ببرم و شکل برنامه بگیره نه تصور و آرزو

اوفففففففففففف
چقدر حرف دارم 
در مورد پارسال ، امسال ، سال آینده...

یک مطلب خیلی طولانی و جامع باید برای خودم و دل خودم و ذهن خودم بنویسم
  • ۷ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۱ اسفند ۹۷

    نفس راحت

    بعد از مدت ها

    من ، اینجا ، توی تیوان نشستم و اینقدر کارهای عقب افتاده و کارهای در لحظه رو راست و ریست کردم که دارم یک نفس راحت میکشم و برای انجام کارهای اینده برنامه ریزی میکنم


    ...

    مین الان یه کار که باید انجام میدادم رو یادم اومد :-\

    ولی خوب هیییییییییییچ اهمیتی نداره

    سه سوته اوکیش میکنم


    هنوزم میتونم نفس راحت بکشم

    به نشانه شکر برم یه وضو بگیرم یه نماز درست و حسابی بخونم


    همه اش وسط نماز فکرم میره سمت کار

    فک کنم بلاخره بتونم یه نماز بدونه فکر به هیچ چیز دیگه بخونم


    آخرین بار فک کنم نمازی بود که توی کوی دانشگاه تهران ، توی مرکز تعمیرات کامپیوتر بهاررایانه مشغول به کار بودم...

    وقتی که کسی نبود ، میرفتم مسجد کوی و یه نیم ساعتی برای خودم خلوت میکردم

    جاتون خالی واقعا


    حاااااااااااااالی میدادا

    بازم میرم

    ایشالا

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۵ اسفند ۹۷

    اول اسفند

    جدا میگم

    واقعا میگم


    هنوز ، بعد از چندین ماه ، محض رضای خدا یک ذره زندگی حالت مسخره و عادی و تکراری نگرفته

    بعد از سربازی هیچ روزیم حس بیهودگی نداشتم

    حالا اگر خیلی طرفدار سربازی هستید ، حرفم اینطور برداشت کنید که این هم از برکات سربازی هست که اینقدر مضخرفه که باعث میشه بعد از اون بیشتر قدر زندگی عادی رو بدونی

    و اگر خیلی مسیح طور فکر میکنید اینم بذارید به حساب ظلم نظام در حق خانم ها که سربازی نمیتونن برن تا بعدش از زندگی بیشتر لذت ببرن


    انصافا خیلی میتونم روی این پاراگراف بالا حرف ... که چه عرض کنم ... زر بزنم ولی خوب حسش نیست و با این نیت هم این نوشته رو شروع نکردم



    این نوشته رو شروع کردم که یه کم حرف بزنم ، در درجه اول هم برای خودم

    دلم میخواد یه چیزایی در مورد اولین تجربیات ازدواج بگم ، ولی حس میکنم نپخته اس

    خیلی خام خیلی پر شک و تردید

    هم قسمت های خوب و هم قسمت های بدش


    دلم میخواد در مورد تصمیمات سال اینده ام بگم

    در مورد برنامه ریزی ها و طرح ها و استفاده از تجربه ها و ...

    اما حس میکنم خیلی ساده لوحانه اس

    خیلی بچگانه

    شاید واقعا هم پاشون وایسم و عملیشون کنم (که فکر میکنم به صورت کلی پاشون هم وایمیستم و این رو بر اساس تجربه میگم)

    ولی بازم یه حس خامی داره ، حس بچگی داره ، دوسش ندارم


    دلم میخواد در مورد دیدگاه های جدید سیاسی بگم 

    در مورد اتفاقات نو

    ولی به نظرم خیلی به من ربطی نداره

    یعنی من با این اعتقاداتی که دارم ، قاعدتا نباید «خیلی» وارد این قضایا بشم

    گفتم خیلی ها

    همون نزدیکای انتخابات فقط یه دور براتون یاداور میشم که هم چپی اومده و هم راستی و همیشه نتیجه یکی بوده

    یا مثلا رای ندادن هم خودش یه رای محسوب میشه ، با رای ندادن هم میشه نظرمون رو اعلام کنیم

    خیلی قوی تر و اثرگذار تر از رای دادن گاهی

    حالا سر وقتش میگم


    خلاصه که خیلی چیزا دلم میخواد...

    بگذریم


    کاری که نپخته نیست ، خام نیست ، بچگانه نیست و اتتتتتتتتتتتفاقا خیلی هم نیازه که انجامش بدم کار فعلیم هست

    یک دنیا برنامه و هدف و کارای ریز و درشت

    کاری که الان باید انجام بشه همینه

    متنی که الان باید نوشته بشه درباره همینه

    ایشالا در موردش مینویسم

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱ اسفند ۹۷