دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

عزاداری علمی و عملی

کسایی که با سبک نوشتن من آشنا باشن میدونن که نوشتن این تیتر برای من مثل راه رفتن روی لبه تیغ میموند :-D

به هر حال

دوست داشتم متنی در مورد این روزها بنویسم

اولش قرار بود این هفته چندتا پست درباره شهریور نامه بذارم که دیدم شهریور به جز کلاس و سربازی چیز مهم انچنانی نداشت

پس این شد که رسیدم به این پست



پیش خودمون که نمیتونیم دروغ بگیم که
من نه فایده ی عزاداری تکراری رو درک میکنم و نه میتونم تحملش کنم
من نمیتونم هر سال برم و یک داستان و یک روزه و یک سری جملات ثابت که بعضا با دروغ هم قاطی شده بشنوم و باز هم ناراحت بشم یا عبرت بگیرم و ...
من دو نوع عزاداری رو با جون و دل شرکت میکنم
  1. وقتی که قراره حرف علمی و قشنگی زده بشه:
    توی پادگان یه روحانی میارن عالیه اصن ، حرفای قشنگ ، بیان عالی ، صحبت علمی و مستند
    از همه مهمتر : "حقایق گفته نشده"
    مثلا از زندگی بعضی از یاران و بخش هایی از داستان محرم میگه که کمتر گفته شده

  2. دومی هم وقتی که پای کار عملی وسط باشه:
    من وقتی برای کارم دلیل داشته باشم ، دیگه برام هم نیست کار چیه
    یعنی همونقدر که به نشستن توی پادپان غر میزنم ، همونقدر خداروشکر میکنم اگر مثلا بهم بگن که باید از 6 صبح پاشی تا 12 شب مثل تراکتور کار کنی به خاطر چیزی که بهش اعتقاد داری
    اصلا هم مهم نیست کارش چیه
    بیل میزنم ، غذا میپزم ، هر چی بلد نیستم میرم یاد میگیرم ، کفش چفت میکنم  و...

این دو نوع عزاداری بهم حس خوب میدن ، برام توجیه منطقی دارن
وگرنه که من برای هیئت های تکراری با جملات تکراری آماده ی آماده ام
گوشی جدید که خریدم رو باهاش کار نکردم که این روزها بشینم تنظیمش کنم و برنامه هاشو بریزم و اینا :-|

عزارادری هاتون پر از برکت و مغفرت
یاحسین
  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۷ مهر ۹۶

    شهریور1 : کلاس ایوند مارکتینگ

    داخل شهریور من مهمترین کاری که کردم این بود که کلاس ایوند مارکتینگ رو برگزار کردم
    یه کلاس برای اولین بار که ویژگی هایی جالبی داشت
    چند دوره یک روزه و دو ساعته رایگان برگزار کردم که دوستانی که من رو نمیشناسن و به این حوزه علاقه مند هستن منو بشناسن و اه دوستداشتن در کلاس اصلی شرکت کنن که 480 تومن قیمتش رو گذاشته بودم
    برای جا هم با جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران صحبت کردم
    همه چیز خوب و خوش بود که چند ساعت قبل از برگزاری کلاس جهاد دانشگاهی ما رو مورد عنایت عظیمی قرار داد
    گفتن که نمیتونی کلاس رو برگزار کنی !!!!!
    یه سری بخش ها در حال تعمیره و باقی بخش ها هم کلیدش دست یکی هست که گذاشته رفته !
    به همین سادگی
    رفته سفر جواب تلفنم نمیده
    در نهایت پرروی
    حالا من تبلیغ داده بودم و نزدیک 70 نفر بلیط رایگان داده بودم که بیان بعد از بینشون مثلا یه 20 نفری ثبت نام کنن
    خلاصه که گند زد تو کارم
    کلی حرف شنیدم
    کلی معذرت خواهی کردم و کلی داد و بیداد بیخود اومد رو سرم که مگه ما مسخره توییم
    هفته بعد در نهایت پوست کلفتی مجددا کلاس رو برگزار کردم و سر جمع برای کلاس رایگانم فک کنم 30 نفر هم نیومدن

    امااااااا
    با وجود همه این مسخره بازیا و بی مسئولیتی ها و بی شعوری های مسئولین جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران ، کلاسم حدود 12 نفر پر شد
    که هم مبلغ خوبی جمع شد هم اعتبار خوبی برام شد
    از بین بچه های کلاس کسایی رو پیدا کردم که اصن عالین
    یکیشون خودش توی تلوزیون برنامه داشته در مورد آموزش راه اندازی کسب و کار اینترنتی و هنوزم استاد هست در این زمینه و جاهای خفنی میره آموزش میده ولی خوب یه سری اطلاعات مهمی که من دارم رو نداره و اومده یاد بگیره
    یا یکیشون خودش دوره های مهمی برگزار میکنه و منم دعوت کرد به عنوان VIP و کلی هم احترام و معرفی و اینا که خیلی هم از نظر عنوان و معرفی خوب بود برام هم حس خوبی داد

    اون حرکت زشت جهاد دانشگاهی هم باعث شد به جای اینکه حدود 4 میلیون پول محل برگزاری بدم به اونا ، با یک میلیون تومن جارو جور کنم
    باعث خیر شد خلاصه

    مهمترین بخش شهریورم در رابطه با شروع و تقریبا اتمام کلاس ایوند مارکتینگ بود
    کلاس وردپرس هم البته توی شهریور تموش کردم که اونم کلاس خوبی شد نصبتا
    شهریور خیلی عالی شروع و تمو شد
    اتفاقات دیگه هم در رابطه با کلاس و پادگان و اینا افتاد که میگم بعدا

    فعلا شبتون خوش

    پی نوشت: 4 مهر تولدمه ها
    اونایی که میگفتن شماره میدیم هدیه عید غدیر رو کارت به کارت کن ، کجایین عزیزانم ؟ :-D
    اصنم اشاره نمیکنم به #هولدن و #خورشید و تا حدودی هم #ماهی
    همینجوری الکی ذکر خیرشونو کردم وگرنه که هیچی :-D

  • ۹ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲ مهر ۹۶

    مهرنامه

    البته این شهریور نامه اس

    اما اسم مهرنامه رو دوست داشتم و

    خلاصه که گذاشتم دیگه

    وبلاگ خودمه اصن :-D

    میخواستم یه متن خیلی طولانی بنیوسم از شهریور ولی پشیمون شدم

    تیکه تیکه میکنم میزنم روزای مختلف منتشر بشه

    امممممممممما

    امروز

    امروز خیلی شیک و خوب و پر انرژی بیدار شدم بعد از کلی خواب های خفن و پریشون و عجیب غریب که شامل دوست شدن من با یک دختر آلمانی ! در حالی که آلمانی بلد نبودم (حتی توی خواب) و تعداد زیادی گردباد و خرابی خونه ها میشد و این خرابی و گردباد در حالی بودکه مخیلی هم خوشحال بودیم :-|

    توی خواب همه اش برام سوال بود من چطوری با این دختر دوست شدم من که آلمانی بلد نیستم؟ بعد هی دنبال جوابش میگشتم که یه جوری قضیه رو منطقی کنم نمیشد

    بهترین جواب این بود که به زبان ناشنواها با هم صحبت میکنیم :-| زبان اشاره توی کشورهای مختلف یکیه؟


    به هر حال

    بعد از بیرون رفتن از خونه " رقیب خفن " دوران راهنماییم رو دیدم

    هنوز دانشجو بود ، دانشجو فوق لیسانس

    کسی که با هم کلی کل کل داشتیم

    یهو چشمم افتاد به چشمش و مجبور به سلام علیک شدیم 

    نمیدونم چرا ولی یه جوری بدی خجالت کشیدم ، حس ضعیف بودن بهم دست داد

    من با لباس نجس سربازی بودم و داشتم میرفتم تا عمرم رو به کثافت بکشم

    اون داشت حداقل دنبال علمی چیزی میرفت

    هنوز حداقل های آزادی یک انسان رو داشت و حق انتخاب هاش در حد و حدود کشور خودش سر جاش بود


    وقتی به دوستاییم که سربازی نرفتن فکر میکنم حالم از زندگی و انتخاب هام به هم میخوره

    از انتخاب هایی که من کردم و انتخاب هایی که برام انجام دادن

    تصمیم هایی که برام گرفتن مثل کشوری که به دنیا بیام و زمانی که به دنیا بیام و حتی همین قضیه سربازی

    و تصمیم هایی که خودم گرفتم که شامل زیر بار این انتخاب غلط رفتن بود


    به هر حال حالم رو به هم ریخت و تا الان هم خوبه خوب نشده هنوز

    یادم میره ولی یادم میاد دوباره

    و به هم میریزه منو ، تقریبا هم به هیچ کس نمیتوتم بگم

    به هر کس هم میتونم بگم نه کاری میتونه بکنه نه حرفی میتونه بزنه که کمکم کنه

    نمیدونم والا


    اون سایته رو هم چک کردم بازم ، خبری نشده بود هنوز

    مجلس  و ستاد سر اجرا یا عدم اجرای قانون به مشکل خوردن نامه رو دادن رهبری

    اونم چند وقته هیچی نمیگه

    ببینیم برنامه اش چیه

    فعلا منتظر

    میخوام از این هفته یه مجموعه پست بذارم که شهریور چجوری گذشت

    ماه خیلی مفیدی بود

    خداروشکر

    خداروشکر

    خداروشکر

  • ۳ نظر
    • امین
    • شنبه ۱ مهر ۹۶

    اگر در جستجو منی

    اگر کسی سراغ منو گرفت بگید بیاد اینجا

    www.e-estekhdam.com/آخرین-تغییرات-خدمت-سربازی-و-معافیت-ها/

    من اینجا چشم به صفحه لعنتی ال سی دی لپ تاپ لعنتی ترم بسته ام


    دوستان گفتن عیدی بده

    عیدی هاشون محفوظه

    در اولین دورهمی تقدیم خواهد شد

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۸ شهریور ۹۶

    کلاس کلاس کلاس

    بلاخره کلاس اول برگزار شد

    با هر مصیبتی که بود اولین دوره آموزشی خودم رو شروع کردم

    دوره ای که 0 تا 100 توسط خودم جلو میره

    کلی داستان داشتم هفته گذشته

    با جهاددانشگاهی قرار بود کار کنم که در نهایت بی مسئولیتی گفتن 1 ساعت قبل از شروع رویداد گفتن نمیشه !!!!!

    فک کن از دو هفته قبلش ما پیگیر بودیم همینجوری بعد یک ساعت مونده به رویداد گفتن کلید جهاد دست یه بنده خدایی هست اونم رفته مسافرت تلفنم جواب نمیده

    به همین سادگی ، نهعایت بی مسئولیتی رو میرسونه

    کلی هزینه به فنا رفت کلی اذیت شدم کلی حرف شنیدم

    ولی خوب بلاخره این هفته جبران شد ، یه رویداد خوب

    امشب هم جلسه دومش برگزار میشه و میریم که بترکونیم

    حتی فردا که عید غدیر هست هم یک کلاس برگزار کردم البته رایگان

    برای تبلیغ کلاس هفته اینده ام

    فکر میکنم اولین بار هست که این ایده توی ذهنم داره پیاده میشه

    ایده من این هست که کلاس اصلیم رو (که دیروز و امرو جلسات اول و دومش بود) که قراره 4 هفته طول بکشه ، بهصورت بخش به بخش میگم

    یعنی مثلا هفته انیده موضوعاتش مرتبط با این هفته اس ولی وابسته نیست

    بعد میام کلاس رو به صورت کلی برگزار میکنم و شاگرد میگیرم

    بعد هر هفته هم جداگانه تبلیغش رو میکنم

    حالا نمیدونم اولین باره یا نه ولی میدونم که میتونه خوب باشه

    به امید خدا


    بریم ببینیم چی میشه


  • ۴ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۷ شهریور ۹۶

    به نام خدا

    شروع دوباره

    نه ، ده باره

    اما با یک حس خوب

    حسی بهتر از وبلاگ قبلی

    وبلاگی با عمر بیش از یک سال

    در اینجا واقعی تر هستم

    قبلا وبلاگ و فضای مجازی برام حکم یک دنیایی رو داشت که هر نظری که دارم رو بگم

    آزاد باشم، نگران نباشم

    ولی فایده نداشت ، آرومم نمیکرد ، بیشتر عصبی میشم و آشفته میشدم و بیشتر حرصم میگرفت

    چه کاریه خوب؟ من هر نظری که دارم رو سرجای خودش ، هروقت بحثی پیش اومد و جمعش مناسب بود میزنم دیگه

    خوب اون حالت قبلی احتمال داشت یکی سرزده بیاد تو وبلاگ منو ببینه که من  فلان حرف اشتباه رو زدم و راهنماییم کنه و کمکم کنه و من از راه اشتباهم برگردم

    یا نه ، یکی سربزنه به وبلاگ منو ببین من یه حرف درست زدم و اون از راه اشتباهش برگرده


    بله

    اینا خوبی هاش بود

    بدی هم داشت

    حالا حداقل به واسطه کار و مشغله های مختلف دلم میخواد فعلا درگیر این بحثها نشم

    به امید خدا این وبلاگ دیگه طولانی توش نوشته بشه

    عاشق وبلاگهایی هستم که وقتی واردش میشی مثلا طرف داره از 10  سال پیش مینویسه

    اصلا ادم هاش رو هم دوست دارم

    به هر حال

    این شد ورق اول این وبلاگ

    چی مهم تر از اینکه ورق اول توش آرزو و حرف آخر نوشته بشه؟

    اللهم عجل لولیک الفرج @}----

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۵ شهریور ۹۶