دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۸ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

نتایج

شنبه نتایج میاد

کیا به ازای هر ماه پدرشون ، یک ماه کسری از سربازی میگیرن

بابای من 8 ماه داره

کمالی گفته فقط 26 ماه به بالا...


یه روزی دلم میخواست دانشگاه شمسی پور قبول شم

دوستام کلاس کنکور نوشتن ، من ننوشتم

دوستام از تابتسون سال قبلش خوندن ، من حدودا 3 ماه آخر خوندم

دوستام تا لحظه آخر میخوندم و زور میزدن و ... ، من یک ساعت قبل از کنکور داشتن Need For Speed (بازی ماشینی) بازی میکردم

دوستان رتبه های 1000 و دو هزار و .... شدن ، البته بعضی هاشون هم 200 و 100 و اینا شدن ولی به هر حال ، منم 896 شدم


از یه طرف دیگه


از یه بنده خدایی خوشم میومد

دختر غریبه نبود ، من اصلا اهل ارتباط با غریبه نبودم

همینجوری فامیلیم فامیلیم ، دهن من سرویس شد

بعد میگفت توی دنیا از هر یک میلیاد پسر ، یکیش مثل تو میشه ، فکر میکردم دل خوشکنک من میگه

هرچی گذشت بیشتر توی حرفاشو رفتاراش ثابت شد بهم که نه جدا همچین فکری میکنه

اما میگفت همینجوری خوبی

دورادور خوبی ، از یه حدی به بعد رو نمیخواست

تا اون حدی هم که اون مشکلی نداشت ، من نمیتونستم و مشکل داشتم که نزدیک بشم


هرچی خواستم بشه ، نشد

هرچی سعی کردم بشه ، نشد

نشد که نشد

اخر سر حسم برطرف شد ، طرفم جور شد ولی خوب...


میدونی چی میگم؟ من به کمکی که بهم میشه ایمان دارم

به وجود خدا اعتقاد دارم ولی ایمان نه

ولی به اینکه این قضیه درست میشه ایمان دارم

فقط نمیدونم چجوری درست میشه


شاید سربازیه بشه مثل ماجرای شمسی پور ، در کمال ناباوری یهو منم ولم کنن برم سراغ کارم ، برم سراغ زندگیم

شایدم ولم نکنن

10 ماه دیگه نگهم دارن تا ولم کنن

فایده داره ها ، خوبه ، حس آزادی ، حس ادم بودن همیشه خوبه

ولی خوب 2 ماه دیگه کجا ، 10 ماه دیگه کجا

فرقشو زنی میفهمه که الان 1 ماهه حامله اس


البته به شرطی که ناخواسته باردار شده باشه وگرنه دندش نرم چشمشم کور

مثل طرفدارای ولایت فقیه ، اینا هم در مورد سربازی دندشون نرم چشمشونم کور

بیان سربازیشونو برن ، امامشون گفته ، زیر پرچم و فرماندهی مستقیم امامشون هم هستن


بگذریم


منتظرم

شمسی پور میشه ، یا اون یکی مدلی؟

13 میلیون تومن نذر کردم که دو ماه دیگه آزادیمو پس بگیرم

حساب کردم اگه بذارن مثل ادم برم سر کار ، حداقل ماهی 2 تومن میاد روی حقوقم نسبت به الان

گفتم یک سال ماهی یه تومنش رو میذارم کنار بلکه خدا یه کم چشمش بگیره مارو

یه تومن هم پیش میدم بشه 13 تا


البته نامردیه ها

خدا همیشه حواسش بهم هست

همیشه چشمش بهم هست

اینجا ویژه طور چشمش باشه 


نمیدونم والا

شایدم اگر حواسش بهم باشه ، همه سعیش رو میکنه که این قضیه جور نشه

قطعا و حتما و مسلما سربازی جز نکبت هیچ چیز دیگه نداره

اما...

شاید من از اینجا بیام بیرون مثلا توی کار بخورم به پست یکی سرمو کلاه بذاره

میدونی؟ یا مثلا ساعت 9 صبح به جای اینکه بشینم به دیوار پادگان نکاه کنم ، برم دنبال نون حلال وماشین بهم بزنه بمیرم

اینم میشه دیگه


شایدم دارم شر و ور میگم

مگه نمیشه وقتی دارم میرم یا برمیگردم ازپادان ماشین بزنه؟

اگه خدا میتونه این قضیه رو بالا و پایین بکنه که من زودتر ازاد بشم یا نشم

و الان فقط نگران جونه منه ، خوب این ور ماجرا هم اوکی کنه که ازاد شم و نمیرم دیگه

چ حرفیه خوب

میتونه دیگه ، بخواد میتونه


ولش کن

قضیه گیچیده شد

خلاصه که... ما منتظر هستیم ببینیم کی روزگاری شروع میشه که ازاد تصمیم بگیریم

نه ازادی که بریم لخت شیم یاشعار بدیم خدایی نکرده زبونم لال

نه

ازاد بشیم کار کنیم ، ادامه تحصیل بدیم ، ازدواج کنیم ، شروع کنیم با انواع روش های سعی کنیم بچه دار نشیم و ...

واقعیتیه دیگه

خدایا

عربی و فارسی و ترکی و لریش رو نمیدونم

فقط کمک

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۸ دی ۹۶

    نامبرده تقی به توقی میخورد دهان گشاد خود را میگشایید

    به طرفدارای جمهوری اسلامی توی گروه میگه بیشعور و نفهم

    میگم اقا یه کم ادب داشته باش به هرکی بهت میگه بالا چشمت ابروه میگی نفهم و بیشعور و ...

    میگه من ته ادبم تو بی ادبی که به من میگی بیشعور و نفهم :-|

    میگم عزیزم من کی گفتم؟

    --------حرف نمیزنه


    میگم حرف بزن درست چرا با فحش و دری وری اخه


    تا کم میاره میره توی این فاز که هرکی مخالف منه مخالفت با امام کرده و حرومزاده است

    آشنا هستم با شعورش

    برای همین میبینم میخواد شروع کنه لفظی که لایق خودشه رو به من بچسبونه میام بیرون


    پیام میده چرا مثل الاغ فرار کردی؟! حرف میزنی وایسا جواب بگیر


    میگم تو الاغی که هرچی از دهنت در میاد به مردم میگی

    شیعه نه از اینوری ها شانس اورده نه از شماها


    پیام من رو ریپلای میزنه میگه ادب خودت رو ببین!

    میگم حرف خودت رو به خودت بر گردوندم

    از اول تاحالا  این همه به همه بد دهنی کردی یه بار بهت حرف خودت رو بر گردوندم


    میگه دیوث بلاکی!

    واینساد بهش بگم خوب الان خودت مثل الاغ فرار کردی که



    ****


    با کیا داریم زندگی میکنیم ما

    اینور شکنجه و دروغ و عوام فریبی و کشتار توی زندان و پرتاب از بالای ساختمون و ...

    اونور فحاشی وفحاشی و فحاشی

    تازه زورشون نمیرسه وگرنه بعید میدونم اینا قدرت زندان و ... داشته باشن شکنجه نکنن

    به کی پناه ببریم از شر اینا؟!

    خدایا خودت تعجیل و برسون اینا دیوونه امون کردن

    جدا که حفظ دین در اخر الزمان سخت میشه

    هرچی ریز میشی میبینی هیچ گروهی نیست که ادم باشه

    خود دین خوبه ولی دیندارهای زیادی ...

    ای خدا

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۴ دی ۹۶

    همممممممممممممممممممممممه راضین

    میگه همه راضین فقط تو اینجوری

    میگه توی تلوزیون داشت با سربازا مصاحبه میکرد سربازه خودش گفت راضیه

    گفتم برگه میگیرن زیر دوربین از روش بخونن ، اصلا فرض کن نگیرن ، شما بگو محض رضای خدا آخه چرا یه نفر باید از سربازی اومدن راضی باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

    مگه سودی داره ؟


    میگه حالا که میگفتن راضین

    برگه ای هم در کار نبود تو بدبینی

    خودش داشت میگفت چقدر راضیه یکی از فرمانده های ارشد ارتشم بغلش وایساده بود نگاش میکردم


    خندیدم


    خودش فهمید چه حرف مسخره ای زده

    توقع داشت طرف جلو فرمانده کله گنده ارتش بگه سربازی خیلی بده و اینا 

    بعد فرمانده هم بگه باشه عزیزم ببخشید زندگیتو ریدیم توش

    برو از این به بعد فقط با بیکاری و بی پولی و سختی های دیگه زندگی سر کن

    ما دیگه بهم زهر نمیریزیم



    فهمید چ ذرتی پرت کرده

    شروع کرد به چیزای مختلف خوردن که اره کسی نامه فدایت شوم برای سربازا ...

    جمله اشو تموم نکرده بود گفتم بفرمائید متن نامه رو تایپ کنم تموم بشه بره

    خورد تو حالش

    گفتم الان یه چیزی بهم میگه وسط حرفش پریدم

    ولی نگفت

    شاید خوشحالم شد که جلوی خوردنش رو گرفتم

    مگه میشه خودش ندونه داره حرف بی منطق میزنه؟!

    مگه ممکنه اصن؟!

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۴ دی ۹۶

    کلمه

    امید - عصبی - ناراحت - زور - خفگی - دعا - جای خوب - حس بد - گرفتگی - زندانی - لعنت خدا -بی پایان - خستگی - حرومزادگی


    باید سعی کنم آروم باشم

    شاید تموم بشه

    شاید

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۳ دی ۹۶

    وجدان سگ

    وجدان خر مخواستم بنویسم

    ولی انقدر گیر دادن هاش درد داره دیدم بیشتر به سان گاز سگ میماند به جان شما (وبلاگ خودمه میخوام از جون شماها مایه بذارم)


    توی گیر بدی افتادم که از یه طرف دعا دعا میکنم بشه

    از یه طرف دعا دعا میکنم نشه

    گفتن بیا طرح بده برای ارتش

    من برده عقیدتی سیاسیم و اونچا گفتن بیایید طرح فرهنگی برای اجرا در حوزه دیجیتال بدید و اینا

    معلوم نیست تشویقشون برای طرح برتر چیه ولی ...


    راستش زشته اصلا این حرفا رو زدن

    یعنی چی تشویقیش چیه؟ وقتی من هنوز نمیدونم گناهه یا گناه نیست؟!

    من هر طرحی که در حوزه فرهنگی برا اجرا در فضای انلاین بدم ، مسلما و مطئنا اینا برای تبلیغ ولایت فقیه ازش استفاده میکنن

    و من نمیخوام که بکنن

    هی خودم رو گول میزنم

    شاید هم نکردن...

    <مقداری فکر میکنم> ... داداش؟.... جان؟.... خودتی :-/ ... مرسی :-|... </فکر کردن رو متوقف میکنم>

    (کسانی که طراحی سایت بلد باشن میدونن چرا از > و < استفاده کردن برای شروع و پایان)


    خلاااااااااااصه

    درگیرم / از حقیقتا در میرم و بر میگردم / دور خودم هی میگردم / دستمال میبندم به سر بیدردم / وایسا مثل اینکه صدام کردن / بهشون بگو مگه چیکار کردم؟ / این چی بود اوردن باره ما کردن / کار ما اصلا فرق داره حاجی / میخوای بیایی ایجا و قاطیه ما باشی؟ / باشه ولی میشی خیلی عصبی و لاشی / اینجوری داشی...


    :-))) دارم فکر میکنم کسی که اینو میخونه اولش نمیدونه شعره (البته بیشتر شر و وره) چی فکر میکنه :-D

    به عنوان یه فری استایل خوب بودا :-D


    ولی نه انصافا درگیرم 

    همون فعلا بهش فکر نکنم بهتره

    اصلا ایشالا بگن نمیخواد این کارو بکنی

    ولی گفتن شاید تشویقیش آزادی زودتر باشه

    و باز هم من کار زشتی میکنم و به تشویقش فکر میکنم...



    [ دلیل این که این متن رو نوشتم ، نوشته حاجی در مورد سربازی بود پس اگر حالتون به هم میخوره به من ربطی نداره]

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۱ دی ۹۶

    این شعر چقدر خوبه

    هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

    هم رونق زمان شما نیز بگذرد

    وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

    بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

    باد خزان نکبت ایام ناگهان

    بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

    آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

    بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

    ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

    این تیزی سنان شما نیز بگذرد

    چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

    بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

    در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

    این عوعو سگان شما نیز بگذرد

    آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

    گرد سم خران شما نیز بگذرد

    بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

    هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

    زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

    ناچار کاروان شما نیز بگذرد

    ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

    تأثیر اختران شما نیز بگذرد

    این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

    نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

    بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

    بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

    بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

    تا سختی کمان شما نیز بگذرد

    در باغ دولت دگران بود مدتی

    این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

    آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

    این آب ناروان شما نیز بگذرد

    ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

    این گرگی شبان شما نیز بگذرد

    پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

    هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

    ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف

    یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶

    چهاراه ولیعصر بودم

    من داشتم میرفتم یهو دیدم مردم میدون

    گفتم من که کاری نکردم حرفی هم نمیزنم اینا هم که وبلاگمو هم نخوندن قاعدتا

    پس کاریم ندارن دیگه

    رامو میرم

    وقتی با باتوم اومد پشتم عربده کشید ...

    با توجه به ویدیو هایی که دیده بودم که چطوری میزنن ...


    خلاصه کنم

    منم دوییدم  :-D

  • ۳ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶

    پذیرش شکست

    یه وقتایی لازمه

    دارم سعی میکنم بپذیرمش

    حرف زیاد دارم همه اش هم کوتاهه


    سختی کار - درد ناحقی - سر درد - حس خوب رشد - کار و کار و کار - زندگی بدون آرزوی دست نیافتنی - تنبلی - زلزله - مرگ - چیزایی که دلم میخواد مثل نوشتن جامع وبلاگ - ساخت ویدیو بلاگ یوتیوب - رویداد رشیدپور 


    و ...

    یه سری از حرفام


  • ۱ نظر
    • امین
    • جمعه ۱ دی ۹۶