دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۲۸ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

89/90: یه روز بد میاد ...

میگن روز خوب اومدنی نیست، باید بیاریش

ولی جالبی روزهای بد اینه که نشستی تو خونه اتون یهو یکی ازتون رو میکشن و روز بد رو برات میارن

 

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۳۱ شهریور ۰۱

    87/90: ورود به کسب و کار

    برای اولین بار هست که مسائل سیاسی و اجتماعی و ... وارد کسب و کارم میکنم

    سه روز تا الان پیج رو تعطیل کردیم برای مهسا امینی

    و ادامه هم داریم میدیم

     

    از تصمیمم راضیم و دوست دارم بازم از این کارا بکنم

    ولی فقط برای فاجعه ها مثل این قضیه

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۳۰ شهریور ۰۱

    86/90: ادم خوب

    خیلی بدم میاد که گاهی انکار مجبور میشم با ادمای ذاتا خوب بد برخورد کنم

     

    ذات طرف، شخصیت طرف، نیت طرفه % خوبه

    ولی داره اشتباه میکنه و روی اشتباهش تاکید داره

    نمیدونم باید چکار کنم

    یکی دو تا هم از اینا تو زندگیم ندارم که

    خوشبختانه یا متاسفانه ادمای خوب با اشتباه هایی که روی زندگی من تاثیر منفی میذاره، نسبتا زیاد دارم دور و برم 

     

    دلم میخواد خیلی راحت بهش بگم این اشتباهه و رد بشم و همونقدر خوب و مهربون و درست با هم برخورد کنیم

    ولی نمیشه انگار

    نمیدونم

    شاید من به قدر کافی تلاش نکردم

     

    اره

    اصلا شاید من به قدر کافی تلاش نکردم

    چرا بهش بیشتر فکر کنم

    میرم بیشتر تلاش کنم

     

  • ۲ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۹ شهریور ۰۱

    85/90: روزگار خوب، روزگار بد

    زندگی روزگار خوب و بد داره دیگه

    همینه که هست

     

    من احساس میکنم روزگار خوبم این سالها کمتر از روزگار بدم شده

    شاید بنویسم روزای خوب و بدمو

    امیدوارم که اشتباه کرده باشم

     

    اخه میدونی چیه؟

    روزهای خوبم واقعا خوبن

    ولی روزای بدم معمولا یه وجهیش بده

    مثلا زندگی شخصی بده زندگی کاریم خوبه یا برعکس

    نمیدونم

    خلاصه که خیلی از حدود 3-4 سال گذشته راضی نیستم

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۸ شهریور ۰۱

    84/90: لعنت به قوم ظالمین

    این چند روز احتمالا برای اخرین بار، توی نوشتن این 90 روز تاخیر داشتم

    روزهای اخرشه ولی خوب اتفاقات کشور طوری پیشرفت که منی که کاملا نامید شدم و کشیدم کنار هم صدام در اومد

     

    و حالم بیشتر بد میشه از قاسم چکی هایی که میان میگن حالا از کجا معلوم کار اینا بوده؟

    از هواپیمای اوکراینی و 3 روز دروغ تا افشای اسناد توسط رسانه های خارجی

    از ستار بهشتی و حکم 72 ضربه شلاق نمایشی قاتلش

    از پخش اعتراف دروغ مازیار ابراهیمی و اعتراف به دروغ بودنش چندین سال بعد

     

    تویی که اینقدر متعصبانه طرفدار ظالمی مطمئنم اگر زمان امام حسین هم بودی میگفتی از کجا معلوم نوه پیامبر بوده؟ حکومت که میگه بهشون "خارجی"

     

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۶ شهریور ۰۱

    83/90: بلند ترین دادی که میتونستمو زدم

    اقا من خوابم نمیبرد تا نزدیک ساعت 3 شب

    به زور خوابیدم که کاش نخوابیده بودم

     

    توی خواب من بغل تخت نشته بودم و داشتم با گوشی ور میرفتم و فاطمه جای من خوابیده بود

    تلفنم زنگ زد دوستم محمد رضا بود

    تلفن رو جواب دادم و داشتم باهاش صحبت میکردم که دیدم از نور اتاقم یه سایه افتاده جلو در

    همینطوری که با گوشی صحبت میکردم آروم آروم رفتم سمت در و دیدم سایه داره میاد سمت در

    احتمال دادم از ساختمون بغلی جایی باشه

    بلند داد زدم کیه؟

    اقا کیه اون اتاق؟

     

    محمد رضا از پشت تلفن گفت چی میگی امین؟

    من بی اعتنا یه چند بار دیگه داد زدم و دیدم خبری نشد

    مطمئن شدم که سایه از خونه بغلی هست

    به محمدرضا گفتم هیچی بابا یه سایه افتاده بود ترسیدم کسی باشه

    اومدم برگردم که دیدم یه نفر اومد از در اتاق بیرون

     

    کی؟

    فاطمه!

    در حالی که گیج و منگ بودم برگشتم به فاطمه گفتم فاطمه یکی اونجاست

    کیه اون؟

     

    همینجوری داشتم عقب عقب میرفتم و ترسیده بودم و نمیفهمیدم داستان چیه

    اومدم عقب عقب سمت گوشه دیوار به سمت فاطمه

    همین که رسیدم کنج دیوار فاطمه با یه خنده کج رو صورتش  داره یه کم یه کم میخزه میاد سمت من

    ترسیده بودمااااا

    الان کی فاطمه اصلیه؟ اون که بیرونه؟ این که اینجاست؟ اون که بیرونه چرا جواب نمیده و راهش رو میره

    اون که توی اتاقه چرا اینطوری میکنه

     

     

    من معمولا توی خواب که میترسم، عصبانی میشم یا هرچی، نمیتونم درست داد بزنم

    یه زوری میزنم ولی دادم در نمیاد

    این بار اینقدر وحشتناک بود که از ته دل داد زدم و بعدا فهمیدم که اینقدر فشار اوردم به خودم که توی بیداری هم داد زده بودم واقعا!

     

     

     

    حالا این داستان وحشتناک از کجا داستانش به ذهن کثیفم رسیده بود؟

    یه بار داشتم 3 داستان ترسناک کوتاه رو میخوندم 

    یکیش که خیلی باهاش حال کردم این بود

     

    پسر: بابا بابا یه نفر زیر تختم

    باباش: نه پسرم همچین چیزی نیست الکی نترس

    پسر: نه بابا مطمئنم به خدا دیدم یه نفر زیر تختمه

    باباش: باشه الان نگاه میکنم

    و زمانی که زیر تخت رو نگاه میکنه پسرشو میبینه که ترسیده و میگه بابا کمک یه نفر روی تختمه!

     

    این داستان بی ناموس باعث این خواب لعنتی شد و من قشنگ یه 2-3 دقیقه ای میتونم بگم وحشتم ادامه داشت

     

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۳ شهریور ۰۱

    82/90: خلاصه زندگی من

    خلاصه زندگی من شده 50 درصد کار

    شامل فارکس و آموزش سئو و پروژه سئو و ..

     

    30 درصد زندگی متاهلی

    شامل بیرون رفتنا و حل مشکلات و ...

     

    10 درصد دوستان و خانواده

    شامل دورهمی های دوستانه و از این حرفا

     

    10 درصد لذت شخصی

    شامل بازی و سریال طنز دیدم و این مدل کارا

     

    نمیدونم خوبه زندگیم اینقدر تو چهارچوبه یا بده

    ولی من که فعلا دوستش دارم

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ شهریور ۰۱

    81/90: همه کارهای سئو

    حالا امروز روز همه کارای سئو هست

    پروژه ها، مشاوره ها، همایش و ...

    کلا امروز مخصوصا چون دفترم میخوام بچسبم به کارهای دفتر

     

    خیلی ایده آل برام که هر چیزی رو بتونم یه روز مخصوص براش بذارم کنار ولی خوب در عمل نمیشه

    حالا در همین حد کوچولو که میشه بذار انجامش بدم لذت ببرم

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۱ شهریور ۰۱

    80/90: روز مطالعه

    امشب کلاس فارکس دارم و جمعه که جلسه قبلی کلاس بود به طرف گفتم همه چیزایی که دادی رو تا یکشنبه میخونم

    ولی نخوندم

    در نتیجه امروز در کنار ضبط ویدیوهای فراوان، مطالعه فراوان هم نیاز دارم تا شب ضایع نشم

     

    کلاس خیلی کند پیش رفته بود ولی خداروشکر الان خیلی بهتر شده به نظرم و دارم کم کم ازش یه استفاده های ریزی میکنم

    لازم به ذکره هنوز 1 ریال سود نداشته و فقط پاش هزینه کردم ولی خوب بهش ایمان دارم

    مسیرش یه جورایی شبیه همین مسیر سئویی هست که سالهاست داره زندگیم رو تامین میکنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۰ شهریور ۰۱

    79/90: کادو روز

    یه فکری به سرم زد

    سایتش هم زدم

    محتواهاشم یه سرشیو سفارش دادم

    قشنگ 7% کارو مثلا پیش رفتم

    بعد شل کردم

    چرا مرد؟ چته؟

     

    امروز اگر قرار خدا بخواد میشینم پاش

    حیفه جدا

    مطمئنم یه روزی از انجامش به شدت به خودم افتخار خواهم کرد

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۹ شهریور ۰۱