دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۹۸ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

ماشششششششالا چ خلوته

کلا بیان هیچکس نیست انگار

من فقط دوتا از کسایی که دنبال میکنم دارن پست میذارن

فک کنم کاربراش نصفم کمتر شدن

  • ۵ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۶ فروردين ۹۷

    کالای داخلی یا بغل مجانی؟

    یکی بغل مجانی میخواد بده ، چون نوشتش انگلیسی هست بهش حمله میشه

    بعد اون یکی با 40 سال مدیریت کشور و تسلط کامل و مستقیم روی قدرتمند ترین ارگان ههای کشور ، ژست اپوزیسیونی میگیره و میگن هم بهش هیچی نگید که اقا مظلومه

    بدبخت هرچی مظلومه تو عالم اگه اقا بخواد مظلوم باشه


    به خدا

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱ فروردين ۹۷

    هفته جدید ، مطلب جدید ، محل جدید

    از سریر ، منتقل شدیم تیوان

    داخل دانشگاه شریف

    به شدت از محل جدید راضیم ، نه که از قبلی ناراضی باشم ، اینجا رو بیشتر دوست دارم


    تیوان در واقع سه بخش داره:

    1. یک بخش مخصوص کار کردن که باید سکوت محض باشه ، اندازه یک زمین فوتسال جا داره و توش همینجوری میز چیدن

    2. یک محیط بیرون همین بخش "مخصوص کار کردن" که سه برابر فضای داخلی هست و برای استراحت و ناهار و جلسه و بازی و و حرف زدن و ... که ابته افرادی کارهاشون هم اونجا انجام میدن
      با توجه به علایق و سب ک و سیاقی که دارم احتمالا منم برم کارامو بیرون بکنم ، زیاد با محیط اتوکشیده حال نمیکنم

    3. یک بخش برای برگزاری رویداد و کلاس داره که وقتی کلاسی توش نیست بچه ها میشینن حرف میزنن یا کاراشون رو میکنن (مثل محیط بیرونی)

    بچه های باحالی داره و مسئولینش هم ادم های جالب و دوست اشتنی و گرمی هستن
    البته اونایی که تا الان باهاشون اشنا شدم

    الان هم من امروز ساعت 8 رسیدم به جز یکی دوتا مسئولا کس دیگه ای نبود و منم نشستم  پای نصب برنامه Ever note که بتونم یادداشت هام رو بین لپ تاپ و گوشی هماهنگ کنم
    یه پستی هم بنویسم و نهایتا به امید خدا بشینیم پای کارا

    خدایا به امید خودا
  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶

    231

    توی تعطیلات که آدم دیگه شمارش نداره ، داره؟

    تموم شد و رفت


    تا پایان آزادی و زندگی با حقوق اولیه انسانی...

    شماره اش تمام

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶

    334

    [Forwarded from «صدای مردم» (آمدنیوز)]

    🔴 طنز: بازجویی از کودک رقصنده برج میلاد!

    🆔@Sedaiemardom

    بازجو: نام؟

    دختربچه: پریسا


    بازجو: شهرت؟

    دختربچه: پری جنگ نرم!


    بازجو: سن؟

    دختربچه: هفت سال و نیم


    بازجو: از کجا رقص ترکی رو یاد گرفتی؟

    دختر بچه: پایگاه نظامی مارگارت تاچر در ولایت قُندوز افغانستان


    بازجو: این برنامه رقص از کی طراحی شده بود؟

    دختربچه: از آگوست ۲۰۱۰


    بازجو: کامل توضیح بده

    دختربچه: برای برنامه‌ای که توی برج میلاد برگزار شد حدود ۱۰ سال برنامه‌ریزی شده بود. ما چند تا دختر رو به خاطر همین برنامه متولد شدیم. از همون دوران جنینی روی ما کار می‌شد. مادران‌مون به سبک فراماسونرها غذا می‌خوردن تا ما از همون جنینی آداب فراماسون رو یاد بگیریم. اما چون هدف دولت انگلستان اجرای رقص ترکی در برج میلاد بود، از لحظه به دنیا اومدن‌مون به دستور تونی بلر توی گوش مون هدفون گذاشتن و آهنگ «پنجره دَن داش گلیر آی بری باخ بری باخ» رو پخش کردن.


    بازجو: از کی وارد کشور شدین؟

    دختربچه: همون روز مراسم. از طریق رابطه‌مون توی شهرداری تهران در پوشش دختران معصوم ایرانی وارد کشور شدیم. مراسم ساعت پنج شروع میشد. ما ساعت دوازده از فرودگاه کابل پرواز کردیم و ساعت چهار رسیدیم برج میلاد.


    بازجو: رابطه‌تون توی شهرداری کی بود؟

    دختربچه: خانوم فاطمه راکعی. مشاور امور بانوان شهردار تهران. ایشون هم یه فراماسونر اومانیسته که به ماکیاول و اکسپرسیونیسم خیلی علاقه داره


    بازجو: گرایش فلسفی خودت چیه؟

    دختربچه: گفتم که... من از بچگی تحت تعالیم فراماسون‌ها بودم ولی اگه به خودم بود مکتب فرانکفورت رو انتخاب می‌کردم با چاشنی اندیشه‌های اسپینوزا و دکارت


    بازجو: هدف از این عملیات چی بود؟

    دختربچه: ضربه زدن


    بازجو: ضربه زدن به چی؟

    دختربچه: نمی دونم. فقط به ما گفتن این یه ضربه‌س!


    بازجو: کل عملیات همین بود؟

    دختربچه: نه. قرار بود با رقص ما مسئولین کشور گیج بشن و نیم ساعت بعد هلیکوپترهای آمریکایی دوباره توی طبس فرود بیان و سربازان آمریکایی از پایانه اتوبوسرانی طبس سوار اتوبوس بشن و بیان به سمت تهران


    بازجو: پس چرا نیومدن؟

    دختربچه: چون دو ساعت قبل از عملیات سازمان سیا متوجه شد اون روز از طبس به تهران بلیط نیس و هیچ اتوبوسی به سمت تهران حرکت نداره!


    بازجو: پس چرا شما عملیات رو ادامه دادین؟

    دختربچه: چون رییس سازمان سیا معتقد بود رقص آذری خیلی قشنگه. بچه‌ها هفت ساله تمرین کردن. حیفه کنسل بشه!


    بازجو: الگوت توی زندگی کیه؟

    دختربچه: الگوی قلبی خودم الهام چرخنده‌س ولی بهم دستور دادن که الگوم سوفیا لورن باشه


    بازجو: برای امروز کافیه. میتونی بری توی بند..



    💠 این داستان طنز بود، ولی برای به تصویر کشیدن شیوه بازجویی در مظام استبداد بود.


    دختر بچه‌هایی که در برج میلاد رقصیده بودند را احضار کرده بودند. شناسنامه‌شان را بررسی کردند تا ببینند ۹ ساله‌شان شده است یا خیر. یکی از دختر بچه‌ها را روز پنجشنبه از یک ظهر تا ۱۰ شب در وزرا نگهداشته و بازجویی کرده بودند

     

    دختر بچه می‌گفت طوری برخورد کردند انگار ما در برج میلاد آدم کشتیم.


    احضار و بازجویی این کودکان از شرم‌آورترین اتفاقات رخ داده در چند سال اخیر است. (منبع: کانال سپهر آزادی)

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶

    235

    یه روحانی داخل اینستا نوشته بود من آقای خامنه ای رو دوست دارم
    ولی دلیل نمیشه با سربازی اجباری مخالفت نکنم

    سربازی اجباری چیز بدیه و ...

    آقایون هم از دم موافقت کرده بودن
    یکی دو تا از اقایون هم گفته بودن که اجباری خیلی بده ولی نباشه هم نمیشه کاری کرد و ...
    خلاصه بحثی بود سر اینکه این چیزی که همه قبول داریم بده "حذف شده" یا "تغییر حالت پیدا کنه" یا چی

    این وسط یه خانمی که با عکس پروفایل آقای خامنه ای ، از اینایی که فکر میکنن الان دوشاخه اشون مستقیما به پریز الهی وصله و با کمک حضرت امام اقا مستقیما متصل به سرچشمه علم الهی متصل هستن ، شروه به اظهار نظرات کارشناسی خود نمیدوند

    که نه اصلا سربازی باید باشه ، بده به جوونا حرفه یاد میدن!!! بده جوونا رو از بطالت در میارن!!!
    بده زیر پرچم اقا امام زمان جوونا رو میبرن! که ایثار کنن

    و کلی زرت و پرت دیگه

    هرچی میگم خانم محترم به خدا حرفه ای یاد نمیدن ، بابا د لامصب حرفه که اینا تو مغز پوچ تو کردن اولا که یک سال نشده هنوز بحثش باز شده ، دوما که منظورشون در حد ای سی دی ال هست
    من خودم تو پادگانم دارم میبینم چیاست
    کاش میذاشتن گوشی ببریم عکس میگرفتم توی ... هم ببینی
    لامصب اینا حرفه اس؟ دو سال عمر مار ومیگیرن یاد بدن چطور با ورد و اکسل کار کنیم؟
    شما سرای محله بری ، بسیج محلتون بری ، لعنتی 50 هزار تومن هزینه کنی یاد میگیری اینا رو که

    دوسال عمر ما رو سرویس کردن سر این؟
    دو ساعت باهاش بحث کردم
    میگه اشکال نداره، من یه چیزایی میدونم که شما نمیدونی!!!!!!!!!


    خاک بر سر من که وقتم رو میذارم با احمقی حرف میزنم که عکس پروفایلش عکس خامنه ایه
    بهش گفتم خدا لعنتت کنه که با دروغ ها و ناحق حرف زدن ها و عوام فریبی هات اینجوری منو عصبی میکنی

    صبح ساعت 6 صبج تو راه پادگان داشتم باهاش حرف میزدم
    خانم تو خونه اشون خوابیده برای من گلواژه تلاوت میکنه

    تو حقته صدبار بزنن تو سرت برای پوششت حق انتخاب نداشته باشی
    من از اعماق وجودم دلم میخواد با یه نفر اینجوری ازدواج کنم بعد مجبورش کنم مثل حیوون زندگی کنه

    حق احمق هایی این مدلی که سرشون رو کردن زیر برف و هر غلطی که یه احمق بکنه رو به چشم امر الهی میبینن ، همینه
    مثل سگ زیر پرچم جمهوری اسلامی زندگی کنن و اخر سرم به درک واصل شن

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶

    236

    مامان منو بهش بدی کنی چیزی نمیگه

    خوبی که میکنی گریه میکنه :-|

    یعنی شما اگه دلرحم باشی نباید به مامان من هیچ خوبی بکنی


    کادو خریدم برای روز مادر براش

    همراه با کیک و گل اوردم خونه...


    هیچی دیگه

    کاش هیچی نمیگرفتم یعنی


  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۰ اسفند ۹۶

    238

    میلاد بعد از اینکه این همه دهنش سرویس شده

    برگشته میگه حاجی سربازی ادم رو مرد میکنه!!!


    اگر حالش بد نبود حتما بهش میگفتم تو حقته

    هر بلایی که سرت بیاد

    تو حقته که همینجوری بهت زور گفته بشه


    میلاد و افرادی که اینقدر احمقانه فکر میکنن + افرادی که طرفدار اقای خامنه ای هستن ، حق ندارن از سربازی غر بزنن


    طرفداراش که دارن زیر نظر مستقیم عشقشون عمر حروم میکنن

    اوناییم که میگن سربازی ادمو مرد میکنه ، نامردهای بی وجودی هستن که برای ماهیت انسانی گرفتن نیاز به بیگاری دادن دارن

    نیاز دارن مثل یک الاغ با زور شخصیتشون شکل بگیره

    اینا اصلا ارزش و جایگاهی ندارن که بخوان دهنشون رو باز کنن


    این دو گروه سرشون رو بندازن پایین تا مسئولین بزنن تو سرشون

    که حفشون همین تو سری خوردن هست


  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۸ اسفند ۹۶

    239

    حاجی شادمهرو :-D



    عروسکی بودم برات...

    که تو بهم نفس دادی 


    بیشتر خنده داره تا احساسی :-D



  • ۲ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۷ اسفند ۹۶

    240

    میلاد


    دوست دوران راهنماییم بود

    زمان دبیرستان یه کم جدی تر شد دوستی

    دوران دانشگاه با اینکه با هم نبودیم باز هم بیشتر شد


    بلا سرش زیاد میومد

    ولی خوب اینقدر روی نکات منفی تمرکز میکرد که ...

    خوب اینجوری بلایا بیشتر هم جذبت میشن دیگه

    از نقاط مثبت هم به اندازه کافی نمیتونی لذت ببری چون همه اش داری به منفی ها فکر میکنی


    میلاد کل زندگیش اینجوری بوده یا حداقل از وقتی من میشناسمش


    سربازی افتاده بود کرمانشاه

    آموزشی سختی داشتن

    آموزشی تموم شد اومد یه نفس راحت بکشه و به مشکلات دیگه اش فکر کنه و روز و شب رو به خودش سیاه کنه که...

    زلزله

    بیچاره اشون کردن 

    میگفت عین دیوونه خونه شده بود اونجا


    یکی از سربازا نامزدش ولش کرد با تیر زد تو سر خودش مارو اورده بودن بیایید تیکه های سرشو جمع کنید از رو زمین


    قبلا همیشه ناراحت بود

    الان دیگه شبیه دیوونه ها شده بود

    قبلا هر ده جمله ناراحتی که میگفت ، یکی دو تا هم جمله هاش این بود که "میدونی امین، من اینده رو درست میکنم ، اینکارو میکنم اون کارو میکنم و ..."


    الان دیگه...


  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶