والا دیگه

نه نویسنده ام نه گزارشگرم نه هیچی

مینویسم که مغزم یه کم ازاد بشه و مثلا ادم اهل خطر و کشف چیزای جدیدم نیستم که روزمرگی هام خیلی جذاب باشه

ولی نیاز به نوشتنش دارم...

 

سر یه سفر 3-4 روزه و تنبلی بیش از حد در مدت این سفر، الان 4 روزی هست که همچون اون حیوان نجیب دارم کارا رو جلو میبرم که جمع بشه

دیروز تقریبا جمعش کردم

 

از امروز یه کم راول ترم و میتونم کارای کم اهمیت ترم رو هم انجام بدم و دیگه فقط کارای فوری و مهم نباشه کارام 

خیلی دلم میخواد هربار میخوام برنامه بریزم یه جدول ایزنهاور بچینم یا یه همچون چیزی توی سرم بیارم حداقل و کارای مهمترم رو مشخص کنم ولی خوب هردفعه فراموش میشه

 

امروز رو با یک سری کارهای روتین رو مخ + یک جلسه نامهم شروع میکنم و تا حدود 8 شب ایشالا لیست بلند بالایی از کارهای مهم رو حل میکنم

اصلا حالا که اینطوریه توی کارهای امروزم مهما رو مشخص میکنم و انجام میدم