دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز سوم: تغییر دائم استراتژی

به نظرم اشتباه ترین کار همینه

تغییر دائم استراتژی

 

یعنی شما یه راه غلط رو هم بهش پایبند بمونی بازم یه ثمره ای میده

اما این مدلی که من توی "یکی دوتا" از بخش های زندگیم هی روش عوض میکنم رسما داره بدبختم میکنه

هم در نگاه دیگران اسگل جلوه میکنم

یه ادم ضعیف بی ثبات

هم خودم اعتماد به نفسم میره

هم تکلیف دور و بری هام مشخص نیست با کی طرفن

 

به حول قوه الهی به زودی به یه راه و روشی میرسم

ترجیح میدم در اون زمینه های خاص زندگیم، بی تفاوت به رفتار دیگران، غیر وابسته به دیگران، و در عین حال کاملا نرم باشم

شاید توی جمله مبهم به نظر بیاد ولی توی ذهن خودم که خیلی شفاف و مشخصه

ایشالا که این دفعه پایه ثابت ادامه میدم

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲ تیر ۰۰

    روز دوم: تو هم یکی از اونا 50 درصدی؟

    توی اوج عصبانیت و ناراحتی و ناامیدی و مرحله پذیرش شکست، برای اولین بار در چندسال اخیر رفتم باشگاه

    همونجا یه اپلیکیشن تمرین های اب کردن شکم هم نصب کردم که تمرینم خیلی هم رو هوا نباشه

     

    از زمانی که تصمیم گرفتم برم باشگاه هم هدفم رو این گذاشتم که میخوام برم ورزش کنم

    همین

    نه شکم نه وزن نه هیچی

    هدف اصلی نذارم که یه کار به کارای تو ذهنم اضافه نشه

    میرم یه ورزشی میکنم اگر شکمم اب شد که دیگه چه بهتر نشدم نشد

     

    خلاصه رفتم باشگاه و اپ رو نصب کردم و تمرین ها رو انجام دادم

    دیدم خیلی زود تموم شد

    بعدشم همینجوری چرخیدم

    دوچرخه و تردمیل و وزنه های مختلف همینجوری عشقی

     

    قبلا جرات نمیکردم

    وزنم کم بود و خونده بودم بی برنامه کار کنی وزنت کمتر هم میشه

    الان دیگه نگرانی نداشتم و البته هدفی هم نداشتم برای همین هرکاری دلم میخواست میکردم

     

    دو روز گذشته به خاطر برنامه های کاریم نتونستم ورزش کنم

    اپلیکیشنش پیام داده 50% افراد سه روز هم به برنامه پایبند نمیمونن، تو هم یکی از اونایی؟

    شرمنده ام کرد لعنتی

    من که از قبلم برنامه داشتم امشب برم

    ولی خوب الان دیگه بمیرمم امشب میرم که این جزو اون 50 درصد نباشم

    جزو اون سی چهل درصدی که حداقل 3 روز رو دووم میارن بعد ول میکنن باشم لااقل

  • ۲ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱ تیر ۰۰

    یه تغییر کوچولو: دوباره هر روز نوشتن

    روزگار سربازی که زیادی تحت فشار فکری بودم، یه مدت هر روز مینویشتم و با وجود اینکه بد مینویشتم! ولی بازم کمک میکرد

    الان هم تحت فشارم و باید هر روز بنویسم

    شاید غر بزنم بیشتر

    قطعا بینش راهکار هم میدم برای خودم

    ولی لازم دارم بنویسم

    و این شروعش هست...

     

    ***

     

    چندین حس قاطی پاتی خوشحالی و ناراحتی تومه

    خوشحالم از اینکه طی کار شدید هفته های گذشته (یه روزهایی حدود روزی 10 ساعت کار مفید!) رسیدم به اونجا که دو روز به حساب هیچ کاری نکردم و هنوز هم توی کارهام جلوم...

    ناراحتم از اینکه کارم رو یه ربات هم میتونه انجام بده!

    قبلا اینطور نبود

    قبلا کارم رو خودمم درست نمیفهمیدم چه برسه بخوام بدم یه ربات انجامش بده

    الان فقط به واسه اینکه افراد مختلف به من اعتماد دارن "مجبورم" خودم باشم و کسی رو جای خودم نذارم وگرنه کارفرما چون اون شخص رو اعتماد نداره کار جلو نمیره...

     

    خوشحالیم از اینکه بلاخره باشگاه و ورزش رو شروع کردم

    و جاتون خالی چقدر اون یکی دو ساعت توی باشگاه حس و حالم خوب بود

    احساس میکردم ازاد شدم!

    همین که هر ورزشی میخواستم بکنم نه کمبود وسایل داشتم نه ترس از ناراحتی همسایه طبقه پایین و...

    و ناراحتم از اینکه تحت چه شرایطی و برای فرار از چه شرایطی مجبور شدم شروع کنم

    کاش با یک فشار مثبت شروع میکردم...

     

    خوشحالم از اینکه دوباره مثل قبل هرچی مینویسم و ناراحتم از اینکه (اینم مثل قضیه باشگاه) با زور و تحت فشار فکری بوده

     

    خوشحالم از اینکه چیزهایی برای خوشحالی هست که اینطوری که من دارم میبینم دور و برم (اگر سیاه نمایی و زانو غم بغل گرفتن الکی نباشه) بخش بزرگی از مردم توی شرایط خیلی بدی هستن

    نمیگم "بدتر" چون اونجوری شرایط خودم میشه "بد"

    و من معتقدم این شرایط بد نیست

    فقط من اینقدر ضعیفم که اینقدر راحت میکشنم

     

    الانم باید برم سر یه کلاسی که نه من از دانشجوهاش خوشم میاد نه اونها خیلی منو دوست دارن!

    من سر یه تعارفی قبول کردم و اونا هم به اجبار کارفرماشون سرکلاسی میشینن که به هیچ دردشون نمیخوره

    و منی که از صبح دارم فکر میکنم چطور باید یه کاری کنم حداقل برای خودم دوست داشتنی بشه کلاس...

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۳۱ خرداد ۰۰

    اولین رمز دار (برای خودم)

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • امین
    • شنبه ۲۹ خرداد ۰۰

    مدیریت یه تیم کوچیک

    توی مدیریت همین تیم کوچیک زیر 10 نفر خودمون

    همکارم سیستم مدیریتش یه جوری بوده که الان که رفته، بچه ها احساس ازادی میکنن!

    یعنی فاز اینه که حالا که نیست شروع کنن تغییراتی که تمام این مدت میخواستن رو بدن...

    تا اون هست، یا زنگ بزنه، همه از شرایط راضین

    تا اون نباشه و من فرمون رو دست میگیرم، دلشمون میخواد تغییرات مورد نظرشون رو بگن و اعمال کنن

     

    حالا من اگر گوش بدم، میشم کسی که تا مدیریت تیم میاد دستش ولخرجی میکنه و وامیده

    اگر گوش ندم هم که میشم یکی مثل قبلی که حرف تیمش رو نمیشنوه 

     

    شرایط ناجالبیه که باید درسش و گرفت و رد شد

  • ۴ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۶ خرداد ۰۰

    حرف تو حرف

    یه عالمه حرف تو دلمه

    خرده خرده

    بگم اینجا یه کمشو...

     

    ***

     

    دلم یه عالمه واسه مسجد رفتن تنگ شده

    از بعد کرونا فکر کنم یکی دوبار رفتم

    حرم رفتیم البته

    ولی مسجد برم

    تنهایی

    بشیم فک کنم

    یه نیم ساعت باشم...

    مسجدا هم بازه ها

    مشکل از تنبلی و حماقته

    تمام

     

    ***

     

    دیدم یه سری جاها نوشته بودن که باید تک به تک با کسانی که میگن "رای بی رای" بحث کنیم و متقاعدشون کنیم

    گفتم اخه طرفدارای نظام هم فکر نمیکنم توی وضعیت فعلی حاضر باشن توی همچین بحثی که از پیش باختن وارد بشن و خودشون این رو متوجه میشن

    اشتباه میکردم

    بعضی هاشون متوجه نشده بودن

     

    توی چند روز گذشته با چندین نفر توی دایرکت و کامنت و ... بحث داشتم

    از اینکه شما معتقد و مسلمونی چرا به امام زمان (نمیدونم منظورشون امام زمان ما هست یا امام زمان خودشون) پشت میکنی بگیر...

    تا اینکه رای ندادن یعنی انفعال و اگر اعتراض هم دارید این راهش نیست

     

    هم باورم نمیشد این همه طرفدار داره نظام

    هم باورم نمیشد اینقدر دست خالی بیان جلو

    یه ربع بحث برای تبدیل شدن بحث به بلاک و فحش توسط دوستان کافیه!

     

    کافیه دوتا جنایت از نظام رو کنی

    سریع بحث رو میبرن یا سمت اینکه همه جا دنیا جنایت میکنن حکومتا چیه میگه (تا دو دقیقه پیش حکومت عدل علی بودنا! یهو مقایسه میکنن خودشون رو با امریکای چیز خور و چین کمونیست و ...)

    یا میبرن سمت وظیفه دینی و اصلاح و ...

    ما زورمون رو واسه اصلاح زدیم

    شما بفرمائید اصلاح کنید

    بدون ما

    و رای ما

    موفق باشید

     

    ***

     

    دوحالت بیشتر نداره که

    یا من و امثال من درست میگیم و این نظام درست بشو نیست

    که خوب رئیس جمهوری بعدی، اقای رئیسی میان روی کار و برای همه ثابت میشه

    خداروشکر که بهونه هایی مثل تحریم و فشار بیرونی و ... رو هم انشالله جرات نمیکنن روی زبون بیارن

    توی این مناظرات که هرچی به دولت مزخرف فعلی گیر دادن، اشاره ای به تحریم و اینا نکردن

    ایشالا توی دوره خودشون هم نمیکنن و اینا بهونه اشون نخواهد بود 

     

    خدارو چه دیدی

    شایدم واقعا مشکل از رئیس جمهور بود

    رئیسی هم نیاد جلیلی هم همینقدر انقلابی و ولایی و گل و پسر گل نظامه

    مجلسم که "اقا" فرمودن انقلابیه

    خود اقام که اقاست، هیچی

    سپاه و نیروانتظامی و ارتش و ... هم که زیرنظر اقاس اونا هم که مدینه فاضله ان

    دیگه چی میمونه سر راهشون؟

    هیچی

     

    یهو دیدی زد و مملکت اباد شد جدا

    ما هشت سال( نه چهار سال که همه چهارسال اولشون تا الان خوب بوده) صبر میکنیم ببینیم کدوم یکی از این دو تا گل پسر میان بالا و سوئیس و ژاپن اسلامی رو تحویلمون میدن

    ما هم دست بوسشون میشیم و براشون اسفند دود میکنیم

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۰۰

    من همون ادم عوضیم...

    یه داستانی هست از شریعتی

    که میگه یه بچهه سر کلاسمون بود سیگاری و کچل بود و زن داشت و من ازش متنفر بودم (طرف یه شصت باری مشروط شده بوده)

    بعد میگه سالها بعد دیدمش در حالی که کچل و سیگاری و متاهل بودم

     

    حالا منم شدم اینطوری

    3-4 تا رفتار مختلف + 1-2 نفر ادم به خصوص رو ازشون متنفر بودم که الان خیییییییلی زیاد و عمیق درکشون میکنم

    شاید اگر الان میبودن دوستای خوبی با هم میشدیم حتی

    در این حد

     

    نمیدونم معیارا عوض شدن

    من عوضی شدم

    نمیدونم...

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۵ خرداد ۰۰

    یاد و خاطرات بایکس...

    یادش بخیر

    ما توی بایکس انتی ویروس میفروختیم :-))

     

    یهو دیدم تغییر حالت داد شد سایت لباس

    بعدشم دیدم غیب شد

     

    ولی پشت این چندتا اتفاق یهویی ساده کلی داستان بوده

    حدود 5 میلیارد پول به فنا رفته بوده!!!

     

    من که باعشق، وسط کلللللللللی کار فوری، نشستم این مصاحبه رو خوندم:

    https://virgool.io/@shanbemag/%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%A9%D8%B3-c49jqcqn2je0

     

    به شما هم توصیه میکنم این مصاحبه چندین میلیاردی رو از دست ندید واقعا

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۵ ارديبهشت ۰۰

    بدون عنوان

    اون لحظه که رها میکنی خودت رو

    میشی اونی که دلت میخواد

    همون کاری رو میکنی که حس خوبی داره

    خودت رو ول میکنی

    خنده روی صورتت "میشینه"

    میمونه

    شکل میگیره

    جزئی از صورتت میشه

     

    اون زمانه که داری ضعفت رو میسازی

    ناراحتیت رو با دست خودت میسازی

    بدبختیت رو با دست خودت میسازی

     

    اون زمان در ضعیف ترین شکل ممکنی

    اون زمان در ضعیف ترین شکل ممکن بودم

    اون زمان در ضعیف ترین شکل ممکن خواهد بود

     

    و بازم میگذره

    و بازم میرسم بهش

    و بازم...

    امیدوارم اون زمان این زمان رو یادم باشه

  • ۳ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۰۰

    بی عنوان

    بیشتر از هرکسی، با خودم دعوا میکنم

    خودم رو سرزنش میکنم

    توی سر خودم میزنم

     

    کلا

    نه بابت چیز خاصی

    بابت هر مشکلی، هروقت که پیش میاد اول خودم رو مقصر میدونم

     

    نه به اون حالتی که مثلا مشاور ها میگن خودت رو مفصر ندون و ...

    نه

    از تقصیر خودم میگذرم

    خودم رو میبخشم

    ولی نصف بقیه

     

     

    دوبرابر بقیه دنبال تقصیر خودم میگردم 

    و نصف بقیه میبخشم

     

     

    و الان به نظرم این شده یه نقطه ضعفم

    شایدم قوت

    شاید با همین اخلافق بتونم سریعتر ایرادام رو پیدا و حل کنم

    نمیدونم

     

    به هر حال الان حالم اینطوره که هر اشاره ای به مشکلاتم به ایراداتم به اشتباهاتم از طرف یک فرد دیگه، بیست برابر حالم رو به هم میریزه

    چون میشه توی سرم زدم برای بار هزارم

    شاید اون دومین بارشه که میگه

    ولی برای من بار هزارمه

    چون خودم باقی بارها اون رو توی سر خودم زده بودم

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۰۰