دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز پانزدهم: دیدن همزمان دو طرف ماجرا!

در شرایطی هستم

که یک شخص توی زندگیم هست، که برام نقشی رو بازی میکنه

که من برای شخص دیگه ای توی زندگیم بازی میکنم!

 

بدی های خودم رو توی رابطه اول میبینم

دلیلش رو توی رابطه دوم :-))

 

مسخره، خنده دار، به شدت مفید و به شدت دردناکه!

هر روز دیدن بدی های خودت، حتی بدی هایی که قبلا داشتی و الان تقریبا حلشون کردی

دیدن خوبی هات، نقاط قوتش و ...

 

گرفته شدن امکان غر زدن حداقل برای من به شدت سخته :-))

 

امیدوارم بهترین استفاده رو از این اتفاق عجیب زندگیم بکنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰

    روز چهاردم: اسمش مهمه یا رسمش؟

    یادمه قبلا فکر میکردم:

    چرا شیعه و سنی درگیر میشن؟

    اون فرشته دوست داشتنی مهربون و در عین حال قاطع

    اون نجات دهنده 

    اون رهبر دوست داشتنی

    اون همه ویژگی خوب، فرقش چیه اسمش چی باشه؟

     

    میدونی چی میگم (چی میگفتم)؟

     

    حالا شما هرچی میخوای صداش کن!

    اسمش فرقی میکنه مگه؟

    اون اخلاق، منش، رفتار، کاااااااااار هست که مهمه

     

    اما...

    اما خوب بعدا متوجه شدم که این حرف غلطه از بیخ

    اگر یه کم خودم رو مرتبط بدونم با اون فرد

    اگر یه کم عدالت رو در نظر بگیریم

    میبینم نمیشه از اشتباهات به این بزرگی راحت رد شد و ...

     

    حالا همه اینا رو گفتم که برسم به چی؟

    درسته این تفکر برای اون حوزه مذهبی و تاریخی، به خاطر بی عدالتی ها و ... قابل پیاده سازی نیست

    اما برای شخصیت های موفق چرا...

     

    من میگم من با ایلان ماسک حال میکنم

    ویدیوها و سخنرانی ها و مصاحبه هاش رو میبینم و جون میگیرم

    با بیل گیتس، استیو جابز، جک ما و ...

    هر وقت هم صحبت میشه یک عده میگن:

    فلانی؟ اون یه دروغگوه شیاده!

     

    باشه اقا اصلا باشه

    من چه فرقی برام میکنه؟

    من دارم اون جابز و ماسک و ... که توی ذهن خودم ساختم رو میبینم و ازش امید و انرژی میگیرم

    اون اخلاق، منش، رفتار، کاااااااااار هست که مهمه

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۳ تیر ۰۰

    روز سیزدهم: دوباره چالش (روال بهتره یا روزهای ایده آل)

    علاوه بر شروع یک چالش در راستای سلامتی شامل ورزش + یه رژیم کوچولو...

    مجددا چالش های کاری خوبی هم شروع شده

    ناراحت کننده و غصه دار نیست شکر خدا، خوبه...

     

    اذیت کننده که هست

    سختی خودش رو داره

    چالشه دیگه بلاخره

    ولی من راضیم و به نظرم میتونه باعث رشد بشه

    رشدی که به نظرم میاد مدت هاست به شدت کند شده و اصلا از سرعتش راضی نیستم

     

    فلذا زندگی رنگ و بوی معمول خودش رو گرفته دوباره

     

     

    توی نوشتن این متن، یاد روزهایی افتادم که یه یادداشت دائم توی گوشیم جا به جا میشد

    از این هفته به هفته بعد

    از این ماه به ماه بعد

    و نمیتونستم بهش برسم

    و وقتی بهش رسیدم کلی خوشحال بودم و اینجا هم در موردش نوشتم

    الان ولی برام عادی شده...

     

    اون یادداشتی که در مورد رسیدن به "روز ایده آل" بود

    روزی که توش ماکسیسمم ساعت کاریم کار میکنم و کمترین استراحت و تفریح رو دارم

    در عین حال توش خوشحالم و پر انرژی

     

    وقتی میگم ماکسیمم کار اصلا توی ذهنم یه تصویر ربات طور و خاکستری و ... نمیاد

    اتفاقا برای من ماکسیمم کار همیشه خیلی رنگی رنگی و پر انرژی و پر افتخار بوده

    زندگی برای من حداقل یعنی همین تلاش تا نهایت ممکن برای رسیدن به هدف ارزشمند

     

    حالا هرکی هدف خودش رو داره

    هدف خیلی مهمه ها... ولی به نظرم مسیرش مهمتره

    حتی تلاش در راستای یک هدف بی ارزش، بهتر از تلاش نکردنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۲ تیر ۰۰

    روز دوازدهم: قابلیت تجدید نظر

    یه استوری دیدم در مورد قابلیت تجدید نظر

    قابلیت دور ریختن آموخته ها

    قابلیت جایگزین کردن یک تفکر با تفکر دیگه...

     

    کتاب خوندن خیلی خوبه ها

    ولی به نظرم ویدیو دیدن یه جور دیگه مطلب رو بهت آموزش میده و منتقل میکنه

    و به نظرم استوری و پست "درست" هم میتونه کنار اینا یه سری خرده خرده آموزش و افکار مفید داشته باشه...

     

    حالا اینو ولش کن

    در مورد قابلیت تجدید نظر

    یکی از افتخارام توی زندگیم این بوده که این کار رو بارها انجام دادم

    بارها تجدید نظر کردم و یک تفکر رو کامل گذاشتم کنار

    نمیدونم تجدید نظر بعدی چیه

    ولی اگر اونی که حدس میزنم باشه خیلی بزرگ و ترسناکه

     

    دفعات پیش که خیلی به خوبی و خوشی پیش رفت و الان از اون تغییر فکر و دور انداختن فکر قبلی خیلی راضیم

     

    یه یادداشت دارم توی گوشیم که ماهی 2-3 بار بهش سر میزنم

    توش چیزایی رو که براش خداروشکر میکنم رو نوشتم و گاها بهش گزینه ای اضافه میکنم

    یکی از گزینه هاش همین قابلیت تجدید نظر هست

    خداروشکر میکنم که دارمش

    امیدوارم خیلی عضله اش توی مغزم قوی تر بشه

    و برای همه ارزو میکنمش

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۱ تیر ۰۰

    روز یازدهم: بالا و پایین روزها

    واقعیتش اینه که روزا خیلی بالا و پایین دارن

    از همه لحاظ

    سطح انرژی ادم

    کارهایی که پیش میاد

    خوش شناسی و بد شانسی

    حال خوب و بد و ...

     

    اینکه شانس دخیل نیست هم من میندازم دور!

    شانس دخیله بدجوری هم دخیله

    البته که ته ته تهش دست خود ادمه

    شاسن "دخالت" داره به هر حال...

     

    حالا کاری به این داستان شانس ندارم

    فقط خواستم بگم:

    امین، زندگی بالا و پایین زیاد داره

    توی روزای خوبت برای روزای بدت چیزی ذخیره کردی بردی

    وگرنه بدجوری سوخت میدی

     

    از یه نوشته بلاگ که باید توی روزهای خوبت بنویسی تا توی روزای بدت که حال نداری بنویسی، منتشر بشه بگیر...

    تا هر چیز دیگه

     

     

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۰ تیر ۰۰

    روز دهم: کاری رو بکن که 99% مردم هم سطحت نمیکنن!

    نوشته بود کاری رو بکن که 99% مردم نمیکنن...

    به نظرم اشتباهه

    کاری رو بکن که 99% مردم هم سطحت نمیکنن!

    این فرق داره

     

    توی کدوم جایگاهم؟

    کی هم سطحم هست؟

    اون کاری که باید بکنن ولی 99% نمیکنن چیه؟

    اون کاری که نباید بکنن ولی 99% میکنن چیه؟

    نکن...

    همین

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۹ تیر ۰۰

    روز نهم: مشکل یه جایی بوده که تو اصلا نمیدونستی وجود داره!

    من یه زمانی دغدغه ام وزنم بود!

    یعنی وزنم به شدت پایین بود و شباهت خارق العاده ای به یه تیکه چوب کبریت سوخته داشتم

    و این برام مهم شده بود

    حالا از سر بی مشکلی یا هرچی...

     

    یادمه هزار تا راه رو رفتم

    نشد که نشد

    راه های باقی مونده برای سلامتیم ضرر داشتن

    مثل یک سری دارو ها و ...

    نرفتم سراغشون

     

    مشکل اینجا بود که من اون زمانم توی سنی بودم که بدنم داشت رشد میکرد

    من این رو نمیدونستم

    من بدنم اینطور بوده و قرار هم نبوده بمونم

     

    مشکل این بود که من فعالیت درستی نداشتم که بدنم درست سوخت و ساز داشته باشه

    ورزش میرفتم ولی اونقدری که میرفتم کافی نبوده

    بماند که یه مدت ادامه دار ورزش کردم یه 3-4 کیلویی اضافه کردم اتفاقا

     

    میبینی مشکل چیه؟

    مشکل اینه که ادم توی بعضی مشکلات نمیدونه اصلا چی خرابه که بره درستش کنه

     

    چندین مورد اینطوری تو زندگی داشتم

    تا اینجا کار نتیجه شده این:

    وقتی نمیدونی مشکل کجاست، فقط استقامت کن و درست ترین کاری که میدونی رو ادامه بده!

     

    تا امروز زندگیم فکر میکنم این درست ترین باشه

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۸ تیر ۰۰

    روز هشتم: اتفاق خوب

    امروز یه اتفاق خوب افتاد

    استارتش خورد حداقل

    بازم خوبه

     

    یه کاری که مدت ها بود میخواستم شروع کنم بدون اون مسیر سختی که برای خودم تعریف کرده بودم استارتش خورد!

    امیدوارم همینطوری خوب بره جلو

     

    قبلا هم توی مسیرم اینطوری شده بودم

    که زورم رو میزدم

    حتی توی ناامیدی ادامه میدادم

    بعد اتفاقای باحال و خوب میافتاد

     

    دقیقش رو یادم نمیاد ولی اینطور توی ذهنمه که اکثر اوقات اون اتفاق خوبه تا تهش پیش رفته

    سختی هاشم خودشون رو نشون دادن که خوب عادی و قابل پیش بینی بوده

     

    بریم ببینیم چطور پیش میره و خدا چی میخواد...

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۷ تیر ۰۰

    روز پنجم، ششم و هفتم: روال...

    روز پنجم و ششم دو روز پیش بودن و امروزم روز هفتمه...

     

     

    دو روز گذشته در اختیار خانواده بودم و نه تونستم به کارام برسم نه به نوشتن و ...

    امروز هم طبق معمول همیشه که یکی دو روز از کار دور میشم، باید سفت و سخت بچسم به کارا تا روالشون کنم دوباره

    چون الان کلی پیام و تماس و ... تلنبار شده که باید بهشون رسیدگی بشه

     

    با توجه به اینکه این هفته خلوت بودم و قصد داشتم کارهای که خیلی وقته انداختم واسه اینده رو انجام بدم، خیلی نگران نیستم

    یعنی نهایتا اون کارها یه هفته دیگه هم عقب میافتن

    ولی دیرم نمیشه

     

    ایشالا دوباره رو روال میافتم و خیلی جلوجلوتر پیش میرم و مشکلات کارهای جدید دوباره پیش میاد و حلشون میکنم

  • ۱ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۶ تیر ۰۰

    روز چهارم: فاصله بین روزهای پرکار

    برای منی که همیشه دنبال ابنم که کارها رو سیستمی کنم، هر از چندگاهی یه دوره خیلی بد به وجود میاد

     

    ببین

    من دنبال اینم ببینم چطوری میتونم یک کاری که میکنم رو ( تریجحا چک لیست کنم و) بدم یکی دیگه انجام بده

    تا خودم کار متفاوتی رو انجام بدم که به رشد بیشتر و سود بیشتر و ... کمک کنه

     

    حالا هم من یه سری کارها رو برون سپاری کردم و منظم شده

    الان وقت خالی دارم به کارهای بیشتر برای توسعه کار برسم

    اما...

     

    اما مشکل توی این مدت اینه که سراغ کار جدید رفتن به شدت ادم رو گیج میکنه

    خستگیش بیشتر از حالت معمول هست

    کارهای ساده و پیش پا افتاده اش چند ده برابر یه کار مهم و پر بازده که بهش مسلطی زمان میگیره

    و وقتی ساعت ها زمان میذاری و میبینی چه کار کم ارزش و کوچیک و ساده ای رو این همه وقت گذاشتی، خستگیش به جونت میمونه

     

    ولی خوب همینه که هست

    هرکاری همینه

    شروعش همینه

    تا رسیدن به تسلط باید این راه رو بری

    همینه که هست

     

    ولی خوب اگر راه فرار داشته باشی، مثلا اینکه بشینی فیلم ببینی...

    فقط این دوره هی طولانی تر و طولانی تر میشه

     

    امیدوارم بتونم بهتر از قبل کنترلش کنم

  • ۱ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۳ تیر ۰۰