دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز بیست و پنجم: کسی اینجا کار تعمیرات و خدمات میکنه؟

اگر اره

یا اگر توی اشناهاتون دارید

من یه سوال واقعا داره ذهنمو به هم میریزه...

 

توی این حرفه ادم خوش قول وجود خارجی داره؟

 

زنگ زدیم برای تعمیر کولر گازی

میگه امروز تا یک خودمو میرسونم

دو ونیم زنگ زدم چرا نیومدی؟

میگه کار پیش اومد تا 5 میرسونم

میگم 5 دیره میگه تا چهار میام ولی گفتم 5 که دیگه صد در صد اونجا باشم

 

چهار و چهل دقیقه زنگ زدم اقا میایی دیگه؟ من بمونم توی شرکت؟

میگه اره اره

فقط از سعادت اباد راه افتادما!

میگم من این چیزارو نمیدونم یعنی تا 5 میرسی؟

میگه ایشالا ایشالا...

 

چطوری میتونی اینقدر راحت دروغ بگی؟

چطوری میتونی اینقدر راحت سر کار بذاری؟

چطوری میتونی اینقدر راحت بی احترامی کنی به وقت و زندگی و کار مردم؟

چطور ممکنه همچین چیزی جدا؟!

 

اولین بارم نیست

تقریبا هر دفعه که کار تعمیر داشتیم اینطوری کردن

داستانیه ها...

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۴ تیر ۰۰

    روز بیست و چهارم: یاد زمستونا بخیر...

    یادش بخیر...

    صبح پامیشدم میودم سر کار  و سریعا مشغول به کار میشدم

    الان...

    الان باید یه چهل دقیقه بشینم جلو کولر تا از مرگ حتمی بر اثر گرما نجات پیدا کنم

     

    بی پدر و مادر اینقدر گرمه که ادم به ریاضت گشنگی کشیدن راضی میشه تا کار کردن :-))

     

    من فکر کنم اگر خوزستان یا بوشهر اون طرفا بودم تا 6 ماهگی دووم نمیاوردم

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۳ تیر ۰۰

    روز بیست و سوم: این همه وقت گذشته؟!

    http://aminhashemy.blog.ir/1396/07/02/%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B11-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D8%A7%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%AA%DB%8C%D9%86%DA%AF

     

    شما این رو نگاه کن

    برای چهار سال پیشه!

     

    اگر کسی تا قبل از دیدن این لینک بهم میگفت این وبلاگ چقدر عمد داره میگفتم یک یا نهایتا دوسال

    قبلش توی وبلاگ قبلی بودم...

     

    باورم نمیشه من شروع درامد مستقل و کسب و کار شخصیم با این وبلاگ بوده عملا!

    زود میگذره؟ دیر میگذره؟

    نمیدونم

    ولی میدونم عجیب میگذره

     

    و واقعیتش اینه که میترسم

    اینجوری که دارم میبینم، من هیچی از زمان و گذرش نمیفهمم...

    اگر یهو چشم باز کنم و ببینم اخراشو و یه کوه پشیمونی رو دوشم باشه چی؟

    راهکار جلوگیری ازش چیه واقعا؟

     

    چیزی جز لحظه لحظه رو کنترل کردن و درست زندگی کردن به ذهنم نمیرسه

    اینم که...

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ تیر ۰۰

    روز بیست و دوم: دلم میخواد اون امین رو بندازم دور

    یه جاهایی اووووووووووج نقطه ضعف وجودمه

    اوج حقارت و ستی اخلاقی که میتونم داشته باشم

    اونجاها رو تقریبا میدونم کجاست

    دلم میخواد بگیرم بندازمش دور

    اون امینی رو که اونقدر ضعیفه

     

    میدونم چه زمان هایی پیش میاد

    چند هفته ای هست وقتی در اون شرایط قرار میگیرم بهتر دارم خودم رو کنترل میکنم

    ولی...

     

    میدونی مشکل کجاست؟

    وقتی تلاشی نمیکنی که هیچ

    ولی وقتی تلاش میکنی و شکست میخوری، بیشتر خستگی به تنت میمونه

    این حس خستگی باقی مونده، از هیچ کاری نکردن بدتره!

    بیدشم اینه که لازمه... تا نرسی به این حس اشغال که نمیرسی به حس خوبه اصلاح اخلاق اشغالت!

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۱ تیر ۰۰

    روز بیست و یکم: ادم خوبیم؟ نه به اندازه قبل!

    قبلاها، ته ته دل خودم، بدون اینکه به زبون بیارم هیچوقت، به شدت معتقد بودم ادم خوبی هستم...

    کلا

    نسبت به ادما

    نسبت به اعتقاداتم

    نسبت به همه چیز...

     

    ته ته دلم دوست داشتم یکی مثل خودم دوست خودم باشه

    در کنار خودم باشه

    اگر همکار کسی هستم، یکی مثل خودم همکارم باشه

    اگر دوست کسی هستم، یکی مثل خودم دوست خودم باشه

    و ...

     

    اما الان...

    بد نشدما

    به نظر خودم لااقل

    ولی دیگه به خوبی قبل نیست

    به قشنگی قبل نیست

    به خوبی قبل نیست

     

    دیگه توی هر جایگاهی دوست ندارم یکی مثل خودم پیش خودم باشه

    بعضی جاها اره

    هنوزم در جایگاه دوست، یا صاحب کار، یا مدرس و ... دوست دارم

    ولی در بعضی جایگاه ها واقعا...

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۰ تیر ۰۰

    روز بیستم : شروع بعدی؟! شاید...

    یه کار جدید شروع کردم

    یک کانال جدید مالی

     

    اولی پروژه سئو بود

    دومبی اموزش سئو بود

    سومی فروشگاه لباس ورزشی بود (شکست خورد)

    چهارمی فروشگاه لوازم التحریر بود (هنوز به مالی نرسیده)

    پنجمی هم این هست که تازه شروع کردم...

     

    البته که قبل اولی هم چندین مورد بود که دیگه اونا رو نگفتم...

     

    به هر حال امیدوارم به نتیجه برسه

    مثل قضیه اون اتفاق خوبه که چند وقت پیش خوردم و گند خورد توش نشه

  • ۱ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۹ تیر ۰۰

    روز نوزدهم: شغل من اینه که به تو توضیح بدم

    ویدیو یوتیوب پست قبل رو دیدین:

    https://www.youtube.com/watch?v=ImHBZ01VE50

     

    چقددددددددر این حرف توش بینظیره

    شغل من اینه که به تو توضیح بدم که فلان تفکرت کجاش ایراد داره!

     

    اگر اگر اگر اگر واقعا دلت میخواد تفکرت رو، حرفت رو، منطقت رو به کسی بفهمونی، راهش اینه

    به نظرم حرف جالبی بود

    شاید حتی غلط باشه، ولی خوب خیلی قشنگ گفته و توی این بازه قبولش دارم

  • ۳ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۸ تیر ۰۰

    روز هجدهم: این ویدیو رو حتما باید دید!

    کلا که کانال یوتیوب بی پلاس من رو روانی کرده و تقریبا همه ویدیوهاش رو دیدم

    هرچی هم ندیدیم نرسیدم هنوز...

    گذاشتم کنار ببینم

     

    اما این ویدیوش برای من خیلی خیلی نیاز بود

    و فکر میکنم برای خیلی خیلی های دیگه هم نیاز باشه:

     

    https://www.youtube.com/watch?v=ImHBZ01VE50

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۷ تیر ۰۰

    روز هفدهم: نعمت آموزش...

    یکی از چیزهایی که توی کارم بیشتر از همه خداروشکر میکنم که سر راهم قرار گرفت، آموزش بود.

    هم توی تخصص و کارم کمکم میکنه هم توی ابعاد دیگه زندگیم...

     

    وقتی کلاسی میذارم، جلسه مشاوره ای میذارم، وبیناری برگزار میکنم، ویدیویی ضبط میکنم و ... برای خودم اون مطلب خیلی عمیق تر نهادینه میشه

    میشینه توی فکر و ذهنم

     

     

    یا سوالاتی که پرسیده میشه

    قشنگ تقاط ضعفم میاد جلوی چشمم

    سوالاتی که پر تکرار هستن و جوابشون رو نمیدونم، نقاط ضعف خطرناکم هستن

    سوالاتی که خیلی جزئی و تخصصی هستن و جوابشون رو نمیدونم، اونها رو اگر جواب داشته باشم یه سر و گردن از بقیه بالاترم

     

    از اون طرف ارتباطات میسازه

    اونم چه ارتباطاتی!

    رفیق های واقعی

    دوستی های به درد بخور

    ادم هایی که اگر به برکت اموزش نبود صد سااااااال ارتباطمون شروع نمیشد

     

    و چقدر دلم میسوزه میبینم ادم های دور و برم نمیرن این سمتی

    هرچی که بلدی

    هرچییییییییی که توی ذهن و دلت هست میطلبه ایجاد این ارتباط رو

     

    یه پیج، یه سایت، یه فعالیت در پلتفرم صحیح (مثلا به نظرم بلاگ الان پلتفرم خوبی نیست ولی ویرگول خیلی خوبه به خاطر حضور افراد و ... میگم)

    ویدیو بساز

    صوت ضبط کن

    بنویس

     

    ثبت کن

    به اشتراک بذار

    آموزش بده

    تجربه منتقل کن

    ارتباط بساز

     

    حیفه انصافا

    مفت مفت از دستش میدیم خیلی هامون

    حیفه

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۶ تیر ۰۰

    روز شونزدهم: اتفاق خوبه گند خورد توش!

    روز هشتم (اینجا) از یک اتفاق خوب صحبت کردم.

    گفتم استارتش خورده...

     

    هی دلم میخواست تایپ کنم "البته اگر خراب نشه" ولی خوب جملاتم رو عوض میکردم که فاز منفی نیام.

    ظاهرا فاز منفی بیایی یا نیایی فرقی نمیکنه :-))

    اون اتفاق خوبه ترکید و امین موند و حوضش مجددا...

     

     

    نقطه ضعف، همیشه نقطه ضعف میمونه

    فرقی هم نمیکنه چه اتفاقی بیافته

    باید در اولین فرصت حلش کنی

    وگرنه همیشه باید نگران ضربه خوردن از سمتش باشی

     

    اتفاق خوبه، باعث شروع یک مسیر شد که خیییییییییلی وقت بود عقب مینداختمش

    خودش خراب شد

    ولی خوب فکر میکنم اثرات مثبتش طولانی مدت تر بمونه

     

    هرچند کلا گند خورد تو قضیه و دیگه مثل قبل نمیتونم پیش ببرمش...

     

    لطفا قبل از استخدام در جایی قشنگ فکراتون رو بکنید

    اینکه بله من با فلان عدد و فلان کار و فلان جا اوکیم

    و بعد دو هفته دیگه اوکی نباشی، برنامه یک نفر دیگه رو بهم میریزه!

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۵ تیر ۰۰