دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

شیرین ترین تجربه کاری

تا امروز، شیرین ترین تجربه کاریم برای اون روزی بود که دیدم اقای X نامی بهم پیام داده...

باز کردم پیامو و عکس پروفایل رو دیدم

حس و حالم زیر و رو شد

دیدم کسی که اولین بار ازش سئو رو یادگرفتم هست

پیام داده بود سوال بپرسه در مورد سئو

 

یادمه اون اوایل که آموزشش رو میدیدم یه تیکه اش یکی از ابزارهاش رو باز کرد و دیدم یه لیست بلند بالا سایت توش هست

کفم بریده بود

چطوری این همه پروژه سئو رو پیش میبری لعنتی

و حالا هم لیستم بزرگتر شده بود

هم باکیفیت تربهم سوالاتی رو اون داشت که من جوابش رو داشتم و بهش گفتم

 

مسلما این حس یه کم با غرور قاطی بود

ولی خوب خوشبختانه یا متاسفانه هروقت میایم یه کم به خودم مغرور بشم یا حتی از خودم یه کم راضی باشم، ذهنم سریعا بالاتر از من ها رو میاره جلو چشمم و تمام

 


من همین رو تعمیم میدم به ادم های بزرگتر از الان خودم

همونطور که این بنده خدا یه زمانی خیلی جلوتر از من بود

همونطور که میبینم کسانی که من ازشون جلوتر بودم، گه گاه چطور با سرعت از بغلم رد میشن و جلو میزنن

قطعا من هم میتونم از خیلی ها که خیلی جلوتر از من هستن جلو بزنم

 

  • ۱ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۴ مهر ۹۹

    صبر استراتژیک

    حیف

    حیف که دیر باهاش اشنا شدم

    دیر استفاده ازش رو توی زندگیم شروع کردم

     

    لازم نیست رد سطح کشورها انجام بشه فقط

    صبر تمساح توی اب برای خوردن یه حیوون هم یه جور صبر استراتژیکه

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ مهر ۹۹

    گذر زمان

    دیروز یک سری استوری گذاشته بودم راجع به این 4 سالی که تیممون رو راه انداختیم

    هرجوری دودوتا چهار میکنم چهار سال شده

     

    بعد امروز اینستاگرام نوتیفیکیشن داده که پس 3 سال پیشت رو ببین...

    و میبینم که پست سه سال پیش همین روز، مربوط به 4 ماه قبل از شروع کار تیم فعلیمون بوده!

     

    یعنی ما کمتر از 3 سال هست این تیم رو راه انداختیم

    کند گذشته، تند گذشته، بد گذشته، خوش گذشته...

    به هر حال یه حس خوبی دارم که احساس میکنم توی زندگیم یه سال جلو افتادم :-D

     

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۵ مهر ۹۹

    ترور، یعنی ایجاد وحشت

    یه استوری گذاشتم

    یه انتقاد بدون هیچ توهینی به رهبری کردم

    از طرف دوستان نزدیکی پیام اومد که امین این حرفا رو نزن و ...

     

    گاهی اوقات شک میکنم نکنه این وحشت عجیب و غریبی که ایجاد شده حتی کار خودشون هم نباشه

    کار دشمناشون باشه جدی جدی

    ولی خوب وقتی به عکس العملشون نسبت به قضیه ستاربهشتی (تایید اینکه توی زندان کشتنش و فقط چند ضربه شلاق برای مجازات قاتل!!!!!) و هزاران نفر دیگه فکر میکنم میبینم حتی اگر کار دشمن هم باشه، خودشونم بدشون نیومده

    بهش دامن میزنن

     

    خلاصه که دعوت شدم به معرفی کتاب و مستند و ... به جای انتقاد مستقیم

     

    من شدیدا معتقدم به احترام اعتقادات دیگران

    اعتقادات همه، حتی اونی که گاو میپرسته

    و روی همین حساب خیلی کم میشه توهین بکنم به ولی فقیه

    ولی اینبار صحبت سر بی احترامی نیست

    سر انتقاد نکردنه!

    نمیدونم من اشتباه میکنم، یا اونی که فکر میکنه این انتقادات میتونه خطرناک باشه

     

    ایشالا که اونا اشتباه میکنن

     

     

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۷ مهر ۹۹

    28

    28...

    هنوز خیلی ترسناک نشده

  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۴ مهر ۹۹

    خدایا شکرت

    قبلا کمتر درگیر کار کردن بودم

    بیشتر درگیر ارزو کردن بودن!

    یکی از مراحل ارزو کردن برای من، شکرگزاری نعمت های فعلی بوده و هست...

     

    در نتیجه خیلی بیشتر به نعمت هایی که دارم، به غیرممکن هاییم که ممکن شده، به قسمت های خوب زندگی و ... فکر میکردم

    بدی ها کمرنگ تر و ساده تر و کوچک تر میشدن توی ذهنم

    و کلا اون زمان در عین اینکه سهم کمتری (نسبت به الان) از این دنیا داشتم، شکرگزارتر بودم...

     

    این برای من پذیرفته نیست

    قرارمون این نبود

    قرار بود هرچه بیشتر داشته باشم بیشتر ببخشم

    هرچی بیشتر داشته باشم بیشتر شکرگزاری کنم

     

    یه بخش هایی از مراسم های شکرگزاریم رو دارم زنده میکنم دوباره

    اما جدا از اونها یک یادداشت هم توی گوشیم گذاشتم که توش مواردی که برای شکرگزاری به ذهنم میرسه رو توش مینویسم

    امیدوارم بتونم حالا چند برابر بیشتر از چیزی که قبل شکرگزاری میکردم و حس خوب درونی داشتم، داشته باشم

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۵ شهریور ۹۹

    گاهی اوقاتم ادم درس نمیگیره که نمیگیره

    چند وقتِ دارم میگم نباید از جنگیدن ترسید؟

    الان امروز نزدیک بود یه مورد خیلی وحشتناک بره تو پاچم

    دقیقا چون نمیخواستم بجنگم

     

    نه با هم دوستیم

    نه اوکیه

    کاری نمیکنه

    قرار داد مثل مهریه است

    کی داده کی گرفته

    حله اقا اینم اضافه میکنم

    و ...

     

    همه برای جلوگیری از ناراحتی طرف مقابل

    به همین راحتی!

     

    حس بدی داشت جنگیدن براش

    ناخودآگاه بحث تنش دار میشه

    ناخودآگاه دو طرف لای کلمات و بحث ها به هم توهین میکنن

    شاید همین جلوی جنگیدن رو میگیره

     

    ولی خوب لازمه

    و وقتی لازمه باید حس بدش رو به جون خرید...

    حس بدی که امروز و دیشب سر این قضیه در طی حدود 3 ساعت صحبت تلفنی! داشتم تقریبا کامل به طور کامل برطرف شده

    یک حسِ بدِ کوتاه مدتِ لازم

    همینه که هست

  • ۳ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۵ شهریور ۹۹

    عادت به آغاز و پایان

    چه حکمتیست که در آغاز

    نگاه من به سرانجام است؟

     

    چه حکمتیست واقعا؟

    گرده اقا

    گرده

    اولی نداره که بخواد اخری داشته باشه

     

    "هستی" وجودشه

    "بودن" وجودشه

     

    خامم توش

    یه چیزایی توی سرم میلوله

    ذهنم رو مشغول کرده

     

    میرم به کارم برسم

    شاید بعدا بیشتر بهش فکر کنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۲ شهریور ۹۹

    خواب های با حس واقعی لحظات مرگ

    یه نعمتی که من توی زندگیم دارم، اینه که خوابام به شدت واقعی هست

    یعنی وقتی خوابم برام اینطوری نیست که مثلا دارم فیلم میبینم

    غیر واقعی و ... باشه

    نه، حس و حالش 100% واقعیه

     

    دیشبم همین شد

    چندتا خواب خیلی بد دیدیم

    یکیش توی یه فروشگاه بودیم 

    زلزله اومد

    قشنگ یه 10 ثانیه ای درگیر این داستان بودیم

    حالا تو واقعیت زلزله که چند وقت پیش اومد من خیلی ذهنم طرف مرگ نرفت

    ترسیده بودم ولی فکر نمیکردم قرار هست بمیرم

    اما توی خوابم انگار میدونستم قرار هست سر این ماجرا بمیرم

    حس و حال و فکرای آخرین لحظات برام خیلی جالب بود

    از توی همین فکرا و حس ها:

     

    فهمیدم حسم به داداشم خیلی صمیمیتر و عمیق تر از چیزی هست که تا الان فکر میکردم

    فهمیدم لحظات قبل مرگ به کارهای بدی که کردم فکر نمیکنم، کارهای خوبی که نکردم فکر میکنم!

     

    قبلا شنیده بودم که ادمها قبل از مرگ به کارهایی که نکردن فکر میکنن

    حالا نمیدونم این تجربه ثانیه های قبل از مرگ نمیدونم چقدر با واقعیت تطابق داره ولی به هر حال تجربه جالبی بود

     

    میخوام بهش اعتماد کنم و بیشتر از جبران کارهای بد به انجام کارهای خوب فکر کنم و تمرکز رو بیشتر کنم 

  • ۲ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۳ شهریور ۹۹

    ارزوهای حال به هم زن

    این چند روز تعطیلی بیشتر توی اینستاگرام بودم و با توجه به پیج هایی که مطالبشون رو میخوندم، خیلی بیشتر دو ارزو حال بهم زن رو شنیدم:

     

    امسال سال اخر اخونداست (یا جمله های مشابه با ایموجی های خنده هیستریک و مسخره و حال بهم زن)

    آمریکا رو به افول است (با هشتگ های لبیک یا خامنه ای و ایموجی مشت و ...)

     

    از یه جایی به بعد حال ادم بد میشه از این ارزوهای مسخره بی پایه و اساس

    امریکا با این قدرت اقتصادی و نظامی رو به افول است اخه؟!

    حالا ترامپ یه کم موقعیت سیاسیش رو شاید ضعیف کرده باشه ولی این چه چرت و پرتی هست که میگید؟

    این چرت و پرتا حاصل قرقره حرف کسایی مثل رضایی هست که معلوم نیست در چه حال و احوالی از حجوم امریکایی ها برای پناهندگی در ایران حرف میزنه!!!

     

    از او نطرفم مخالفای حکومت...

    ای خدا

    این حکومت، با این قدرت نظامی داخلی، با این نحوه برخورد که مشابهش رو توی آبان دیدیم، اصلا ممکن هست نابود بشه؟

    کدوم حکومت رو دیدید که در وضعیت فعلی باشه اجتماعش + هربار تظاهراتی شکل بگیره به این شکل قلع و قمع کنه و اخر سر هم نابود بشه؟

     

    اونهایی که شدید زدن و کشتن و بازم نابود شدن جامعه اشون دائم و یک دست در حال مخالفت و تظاهرات بود

    نه ما که یه شمع روشن کردن زندانی و پلیس و ... داره و به اجتماع دوم نمیکشه

    بله 88 اگر کسی این حرف رو میزد بازم قابل قبول تر بود ولی الان رو سال اخر دونستن جک واقعا

     

    یه همسایه داریم  3-4 سال پیش بچه اش رفته بود عضو بسیج شده بود

    اقا بیا و ببین چطوری نفرین میکرد بچه اش رو که الان عید میشه رضا شاه میاد بعد چون تو توی بسیجی میگیرنت!

    سالها گذشته کماکان معتقده که دیگه امسال عید رضاشاه میاد...

    هی هر سال میبینه نمیشه ها، لعنتی کوتاه نمیاد

     

    از همه چیز برای جالب تر اینه که تو منتظر همچین رضاشاهی هستی؟

    که بیاد یه بچه رو به خاطر عضویت در بسیج محاکمه کنه مثلا؟

    خوب مشکلت با جمهوری اسلامی چیه تو الان؟ اینا هم همینن دیگه!

     

     

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۰ شهریور ۹۹