دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

خاطرات یک نیم روز...

از 5 صبح بیدار شدم و سعی کردم هرچه سریعتر خودمو برسونم به بچه ها که دیر نرسم ، بدقول نشم

موفق شدم ، دیر نشد ، بد قول نشدم


جدا لذت بردم


جوج زدیم ، حرف زدیم ، مافیا زدیم ، همدیگه رو زدیم

با توپ البته

مدت ها بود وسطی بازی نکرده بودم و دلم تنگ شده بود که با حرکت های ژانگولری رقیبم رو تحقیر کنم

یه چند بار همچین کارایی کردم ، حال داد

یه چند بارم البته التماس طور خواستم که منو نزنن

گوش نکردن ، زدن ، نامردن :-D


حتی توی راه برگشت هم حرف زدیم

راستش توی ذهنم هی غر میزدم این راه برگشت طولانی رو با چی سر کنم

همه کلیپ های آموزشیمو حذفکرده بودم که رم گوشی خالی بشه

از طرفی نه بازی زیادی توی گوشی دارم ، نه ای بوک که نخونده باشم و دلم بخواد بخونم و نه نت توی مترو جواب میده

یکی از دوستان خداروشکر کار داشت و اومد و باعث شد در کسری از ثانیه مسیر طی بشه


کلاس رو بعد از چیتگر برگزار کردم

با یک دقیقه تاخیر

کلاس خوبی بود

بچه ها لذت بردن ، من لذت بردم ، راستش مهمتر از همه برام اینه که من لذت بردم

تجربه ثابت کرده وقتی من لذت میبرم یعنی همه لذت بردن

چون لذت بقیه یه جزء مهم برای اینه که منم لذت ببرم


شب برگشتم از کلاس ، همراهی نداشتم ، توی مترو از میدون ولیعصر خواستم برسم به چهارراه ولیعصر و خط عوض کنم

سرم گرم گوشی شد

رفتم راه اهن :-D

با مقداری پیاده روی و یه اتوبوس رسیدم خونه

حدود هشت شب ، خسته و کوفته



با پاها و ناخن هایی سیاه شده از خاک و زغال و منقل...

اومدم شام بخورم ، فلافل رو برداشتم  با نوشابه

نوشابه رو ریختم روی فرش

برای حفظ جان و آبرو ، روی نوشابه ها خوابیدم :-D

خوابیدم ، خوابیدم ، خوابیدم

نه صبح پاشدم

دیدم نوشابه ها خشک شدن به لطف خدا

ردی روی رو فرشی مونده که میشه از کنارش رد شد


دیروز ، نیم روز بود

نصفش رو توی کلاس و بودم و چیتگر

اما نصفش رو توی راه بودم و خواب


با  تشکر از خداها! (کروکودیل و خود خدا :-| ) عوامل چیز آور ، سیخ کن ، باد بزن ، حتی اون دوتا داد بزن (هولدن و ندا) ، مجلس گرم کن ، عکس گیر ، بازی کن ، بازی پیشنهاد ده ، گل گیر و گلده (رستاک و نماینده گنگ حجاب برتر) ، آن دو دوست و محافظ و مراقبم طاها و یا فاطمه زهرا که در لحاظات سخت پخش موزیک زنانه و لحظات سخت روشن کردن زغال بنده را همراهی کردن و باقی عوامل محترم



  • ۱۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۱ تیر ۹۷

    89 + صحبتام کالکشن 2

    لعنتیییییییییی

    ساعت 8 صبحه و من دارم لوشک میخورم

    قبلشم آب خوردم

    آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآب

    لامصب خیلی احساس خلاف بودن میکنم

    مدت ها بود از این کارا نکرده بودم :-D


    ***


    توی این مدت که من نرفتم سر کار و از خونه کارا رو میکردم ، از تیوان رفتیم ، به سریر وارد شدیم ، از سریر رفتیم و بعد از مدتی اواره خیابونا بودن دوباره به تیوان بر گشتیم

    دلیلشم یه مشت قوانین مسخره و من درآوردی این شرکتها هست که میگن شماها از حالت استارت آپ در اومدید و باید برید جا بپیرید

    مفته مگه؟ حاجی من برای یه جای خیلی معمولی باید حداثل 4 تومن در ماه بذارم کنار ، جنگه مگه

    خداروشکر دوباره به تیوان برگشتیم


    ***


    هولدن کمک کرد کارتونه عزیز دلم رو پیدا کردم

    نشستم چند قسمت رو دیدم و عشق کردم 

    راستش رو بخواید

    همون روزی که پست رو منتشر کردم ، گفتم الان کسی پیداش نمیکنه که (با توجه به مدتها جستجوی قبلی خودم و پرسیدن از همه دور و بری هام بجز بچه های وبلاگ)

    برای همین در نظر گرفتم که بیان مسابقه اش کنم

    بگم هرکی پیدا کنه ، من از طرفش مثلا 300 هزار تومن میدم به یک نیازمند

    ظهر اومدم دیدم پیدا شده :-| :-D

    به هر حال میخوام در اینده یه مسابقه اینجوری ترتیب بدم ببینم استقبال چجوریه


    درضمن گفته بودم دنبال چندتا بازی هم هستم ، اونا هم دوتاش پیدا  شد


    ***


    یه ماجرای تلخ و مسخره سه شنبه اتفاق افتاد که واقعا بهمم ریخت

    توی پادگان

    انقدر حسش بد بود و انقدر مسخره بود که اصلا دلم نمیخواد یاداوریش کنم

    فقط بگم که به شکر خدا حس اشغالش رفع شد


    ***


    اقا یعنی چی میگید ایران 1 -0 مراکش روبرد؟

    مراکش 1- به 0 از ایران باخت

    گل ملتو به اسم خودتون میزدنید چرا ؟

    ما گل نزدیم که


    ***


    بلاخره اسباب کشی ها داره تموم میشه

    قسمتیش که به من مربوطه البته ، قسمتی که من میتونم کمک کنم

    چیدمان که ادامه داره

    بلاخره دارم وقت میکنم یه کم به کارام برسم


    ***


    خونه جدید یه جوریه

    احساس میکنم اومدیم مشهد مسافرت

    خونه امون نیستا انگار

    من شک دارم ما تا اخر تابستون اینجا بمونیم

    نمیدونم چرا ، حسم جالب نیست ، احساس غریبی میکنم باهاش

    احساس میکنم من اینجا جایی ندارم 

    شاید هم رفع شد در اینده


    ***


    89 شدا

    این دهه چقدر خوب گذشت(حواسم به اون اتفاق بده نبود )

    89 روز دیگه تا ازادی

    89 روز تا رهایی از زندگی به سبک یک مجرم خلافکار

    تا یک زندگی بدون بیگاری و کار مفت کردن برای بقیه

    89 روز تا در اختیار گرفتن تمام 24 ساعتم برای خودم

    89 روز تا کار در ازای پول نه در ازای باد هوا

    89 روز تا زندگی مثل یک جوان 24 ساله در اکثر کشورهای دنیا


    89 روز تا رهایی از نحس ترین و غیرمفیدترین و غیر مقدس ترین روز های عمرم

    89 روز تا...

  • ۵ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۶ خرداد ۹۷

    درخواست کمک تقریبا جدی

    با سلام خدمت تمام دوستان عزیز

    من جدی جدی سر یک مسئله نیاز به کمک دارم شدید

    مدت هاست در تنهایی خودم و با تکیه به قدرت خودم دارم سعی میکنم حلش کنم

    ساعت ها زیادی وقت برای حلش گذاشتم ولی متاسفانه حل نشده


    قضیه از این قراره که چند چیز از بچگیم هست که یادم نمیاد

    چند بازی و انیمیشن

    از همه مهمترش هم همین کارتونه اس


    یه کارتونی بود ، چهارپنج تا ربات یا شاید ادم با لباس های رباتی بودن که هر کدوم یک شمشیر خاصی داشتن

    بعد اینا یه شعار داشتن "یکی برای همه ، همه برای یکی"

    رئیس و فرد اصلیشون هم یادم نیست اونی بود که لباسش سفید بود یا اونی که رنگ لباسش زرد بود

    یکیشون هم بود که شمشیرش مثل اره برقی بود که از بقیه هم گنده تر بود هیکیلش


    خاطرات این کارتونه ، برام کنار خاطرات کارتون سونیک و سوباسا میاد بالا

    حالا یا ارشیو مغزم به هم ریخته یا اینکه اینا توی یک بازه سنی من پخش میشدن


    باور کنید کل یوتیوب رو زیر و رو کردم نتیجه نداد

    به دوستان و آشنایان هم گفتم حتی

    شایان گفت من میدونم و بهت میگم ، کلیخ وشحال شدم

    بعد معلوم شد یه کارتونه دیگه رو میگفته که سه تا "سگ" تفنگ دار بودن با شعار یکی برای همه همه برای یکی :-|

    بابا جان سگ نبودن

    ادم یا ربات


    ولی شماها امیدتون رو از دست ندید

    مغزم داره سوراخ میشه انقدر بهش فکر کنم 

    تلوزیون خودمون پخش میکردا

    میخواستم از سروش(مسلما پیام رسان سروش رو نمیگم :-|) بپرسم حتی

    نمیدونم کمک میکنن یا نه



    بعد دیگه یکی دوتا بازی کامیپوتر هم هست که الویتشون از این پایینتره

    فعلا برای ارامش مغزم توی بحث بازیها دارم سام مارجاجو نسخه پرسپولیس رو دانلود میکنم 

    دوستم هم داره نسخه قدیمیه ولفنشتاین رو میگیره

    خودمم بعضی شبا میشینم سوباسا توی یوتیوب میبینم


    یه نوشته برای خودم جهت اینکه یادم نره: "بازی سگا که جادوگره جاروبرقی داشت"

    اینو اگر کارتونه پیدا بشه در موردش صحبت میکنم 

  • ۱۳ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ خرداد ۹۷

    جام جهانی خاک بر سرم

    چشم اخه ، چی داره مگه

    شما حساب کن کله پاچه هم حتی چشمش قسمته چندش اورشه

    ما نفهمیدیم این چشم چی داره انصافا

    بابا اگر دختری خوب بازو خیلی جذاب تره که

    یا مثلا اگر طرف بدنساز باشه شکم شش تکه و سینه و ...


    حالا اگر پسری دیگه جفتمون میدونم جذابا رو که مسلما چشم توی این لیست دهمی هم نیست 

    صبر کن...

    شمردم

    ششمی هست تقریبا


    به هر حال میخوام بگم جام جهانی موضوع جذابیه

    منه فوتبال نبین یه بار فوتبال رو درست دیدم اونم بازی ایران ارژانتین بود

    یه بارم اومدیم این چند شب پیش اومدیم با داداشم این بازی که صالح توش بود رو ببینیم که صالحو کشتن ماهم xbox رو روشن کردیم و همون تیما رو انتخاب کردیم ، بازی رو شبیه سازی کردیم

    من بردم

    یادم نیست چه تیمی ورداشته بودم ولی به هر حال من بردم

    مهم همینه


    جام جهانی چشم هایت...

    برو بابا

    همه اش تقصیره خورشیده فک کنم


    امیدوارم یه سال جام جهانی بیافته سومالی تا یادبگیرید جام جهانی رو کشور درست و حسابی باید بندازن

    چشم... (چپ چپ دارم نگاهتون میکنم)

    مسخره کردن


    جام جهانی موهایت لااقل

    والا


    خلاصه که اگه به من بود ، اگر من رو کسی اینجا نمیشناخت و قرار نبود حضوری باهاتون چشم تو چشم بشم

    جام جهانی رو مینداختم یه جای خیلی خوش آب و هواتر

    چشم نشد جا که

    مثلا جام جهانی...خاک بر سرم

    ولش کن

  • ۱۹ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۱ خرداد ۹۷

    خرداد ماه احوال بد؟

    ایا خرداد ماه حال و احوال های بده جدا؟

    دور و بری هام بهم ریختن

    خودم بهم ریخته نیستم ولی توی بهترین حالمم نیستم


    امیدوارم حال و احوال دوستان به شکل احسن حال تغییر کنه

    پارسال رو یادم نمیاد

    ولی ...

    بذارید یه پیشینه بدم اول


    من سالها پیش ، یک ارزویی داشتم

    تحت تاثیر مطالب قانون جذب که شدیدا هنوزم دوستش دارم و فکر میکنم موثره ، اومدم روی برگه آرزوی خودمرو نوشتم

    یه برگه نارنجی

    اون رو زدم بالای تختم که جلوی چشم باشه


    اون ارزو عملی شد

    عینا ، دقیقا و کاملا

    اون رو برگه رو کندم ، قسمت ارزوش رو بریدم و گذاشتم توی کیف پولم تا همیشه دنبالم باشه و همیشه ببینمش و یادم باشه "من ، به آرزوم رسیدم"

    یک بار که یک اتفاق افتاده بارهای بعد راحت تر میافته

    یادم باشه من برای این اتفاق دعا کردم ، نذر کردم ، تلاش کردم ، خواستم و شد


    خلاصه که خواسته ناخواسته ، این برگه برای من مقدس شده

    هر از چندگاهی ، یکبار دیگه میرم سراغ این تکه کاغذ کوچیکه نارنجی و کثیف شده ی مقدس و یک اپدیت پشتش مینویسم

    .

    .

    .

    .

    .

    شــــــــــــت

    رفتم برگهه رو بیارم از روش بنویسم دقیقا چه تاریخی زدم

    دیدم گمش کردم ...


    نمیدونم بخندم یا گریه کنم الان :-D

    دهنمو سرویس کلی خاص بود این

    ولی روند داستان خیلی باحال شد

    فکر نمیکردم به اینجا بکشه



    میخواستم بگم پارسال خرداد هم روی برگه نوشته بودم که ماه سوم سربازیم و ...

    احتمالا حالم بد بوده اون موقعم


    حالا فعلا که داستانم به باد فنا رفت

    پیدا نشه یه جدید مینویسم به یاد اون قبلیه میذارم تو کیفم

    ولی اون...

    لعنتی اون

  • ۱۱ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۸ خرداد ۹۷

    دیدی چی شد ؟! 99 شدا

    یه مدت بیان باز نمیشد برام

    تو این یکی دو روز از 99 رد شدیم

    چند نفر از مردم افغانستان تلاش کردن ، درس خوندن ، پشت کار نشون دادن و دانشگاه قبول شدن و یک عده زیادی از مردم از این حرکت حمایت کردن که واقعا جای افتخار داره

    من به شخصه کلا یه نفر رو دیدم توی یه کامنت ذُرَت پرت کرده بود که وای خاک بر سرمون افغانی ها اومدن توی دانشگاهامون

    دیگه یکی بین این همه ادم که نژاد پرست نیستن خیلی خوبه خوب

    مگه میشه توی یه جمعی همه خوب فکر کنن اخه؟ یکی هم اشتباه فکر میکنه دیگه


    ایام شب های قدر هم گذشت و نمیدونم کسی برای ما دعا کرد یا نه


    نکشم اقا ، نکش

    نکش به کسی گفته میشه که دیگه سربازی رو نمیکشه

    نمیکشه بره تا اونجا

    یادمه هفته اخر شایان رو ، من سینه خیز مرفتم سرعتم از راه رفتن شایان بیشتر بود

    میگفتم شایان را بیا تور خدا

    میگفت نمیکشه حاجی ، بذار نوبت خودتم میشه


    کلی مطالعه کردم ، کلی کلاس گذاشتم ، کلی بازی و فیلم

    تعطیلی خیلی چیز خوبیه

    با بشیر صحبت بود ، گفتم بشیر اوردی کسری رو؟

    گفت اره اخر ماه بعد میره

    میگم فکرشو بکن ، مرخصی برای تمام عمر

    خیلی لذت بخش به نظر میاد

  • ۴ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۶ خرداد ۹۷

    نتیجه کارای من به من ربطی نداره

    یکی از تفاوت هایی که پادگان توی من به وجود اورد اینه که میشینم روزنامه میخونم

    قبلا نمیخوندم


    روشم هم اینه که اول "ایران" رو میخونم از اخبار با خبر شم

    بعد میرم "کیهان" میخونم ببینم این بنده های خدا دنیا رو چجوری میبینن


    امروز نشستم توی ایران و کیهان صحبتهای رهبری رو با دانشجو ها میخوندم

    از معدود بارهایی بود توی زندگیم که یک بخش خبری توی روزنامه رو کامل خوندم

    فک کنم اولین بار بود


    دو نکته برام توش جالب بود

    یکی اینکه کیهان درخواست های اصلی دانشجوها رو لیست کرده بود یکیش بحث اصلاح نظام وظیفه بود و به خصوص برای نخبه ها (که این به خصوصش به خاطر این بود که دانشجوهایی که رفته بودن صحبت اکثرا خودشون دانشجوهای سطح بالا بودن)

    و بخش دوم هم ، یک پاراگراف صحبت اقای خامنه ای


    توی این پاراگراف دو نکته جالب گفته بود

    1- گفته بود که مدیریت بخش هایی مثل نیروهای مسلح مستقیما با رهبری هست

    2- در ادامه جمله قبل گفته بود ولی بخش هایی مثل صدا و سیما و قوه قضاییه رو رهبری فقط ریاستش رو مشخص میکنه و من خودمم انتقاد دارم


    جدا یکی به من کمک کنه

    الان یعنی نیروهای مسلح ما خیلی گل و بلبلن؟

    یعنی الان شما از وضعیت نیروانتظامی راضی خداییش؟ از سپاه راضی انصافا؟

    دمت گرم واقعا

    یعنی اگر یه رئیس جمهوری همینجوری که شما نیروهای مسلح رو مدیریت میکنی ، کشور رو مدیریت کنه حله؟

    خوش به حال ما که نهایت رضایت رهبر کشورمون مدیریت در این حد هست


    بعد اینکه من ریاست یک بخشی رو میذارم ولی خودمم انتقاد دارم یعنی چی خداییش؟

    یکی توی نهج البلاغه به من نشون بده که مثلا امیرالمونین به مالک گفته باشن ای مالک فرماندار برای شهرها انتخاب کن ، بعد اشتباه کنن دیگه به تو چه! ازشون انتقاد کن 


    من رئیس فلان بخش رو میذارم اگر خوب کار کرد که من گذاشتم ، اگر بد کار کرد من انتقاد دارم؟

    خوب نذار عزیزم

    بذار یکی بذاره که عرضه داشته باشه پیگیری کنه ، مطالبه کنه به قول خودت

    یکی که مسئولیت پذیر باشه

    مسئولیت انتخاب درست و غلطش رو بپذیره


    این همه دانشجو عقده اش به دلمون موند یکی درست از خودش انتقاد کنه

    انتقادا از سیستمه کسی از اقا انتقاد نداره؟ فقط منم؟ این همه اعتراضا و ... هم همه اش منم دیگه؟

    این اگه توهین به شعور مردم نیست من نمیدونم چیه


    یه فامیلی داریم ، این بنده خدا سیاست خونده و طرفدار دو اتیشه دو شخصیت در نظامه

    یکی اقای خاتمی و یکی اقای خامنه ای

    میگه رهبری هر اشتباهی هم که میکنه به خاطر دور و بری هاشه

    اینم میگفت جدیدا رهبری حرفاش خیلی داره مسخره میشه

    چرت و پرت میگه عملا

    واقعا منم نمیفهمم چش شده! قبلا خیلی عاقلانه تر صحبت میکرد

    اون از تام و جریش که من کلیپش رو میدیدم توی یکی از برنامه های طنز خارجی پخش میکرد میخندیدن

    اینم از گل و بلبل های امروز


    نامه قبلی که جوابی در پی نداشت

    نمیدونم دوباره نامه بزنم از خودش (فرد مورد تاییدش برای پاسخ به سوالات سایتش) بپرسم این حرفا چیه میزنی اخه؟

    نمیدونم والا

    خدا مارو نجات بده فقط

  • ۶ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۹ خرداد ۹۷

    صحبتام کالکشن 1

    این پست ها که توش کوچولو کوچولو نوشته داره رو اسمش رو احتمالا بذارم "صحبتام کالکشن"

    براساس گفته هولدن توی تلگرام که گفت "زراتونو اونور بزنید"، میخواستم بذارم "زر زرام کالکشن" که دیدم خودمو نابود میکنم اینجوری :-D


    ***

    برخلاف همیشه که میام میگم کلی کار هست و نمیدونم چه کنم و وقت نیست و ...

    جدیدا خداروشکر کارا روال شده و دیگه عقب نیستم

    کارا درست میره جلو و مشکلات قابل حل هستن اکثرا

    ***

    وبینار اول رو گذاشتم عالی هم بود ، فردا هم وبینار دومه

    ایشالا که به شکل عالی پیش بره

    ***

    یه ربع خوابیدم توی پادگان

    پاشدم حاج اقا مسئول سیاسی منو دیده میگه سید به خاطر نماز شبایی که میخونی چشات سرخ شده

    یه کم استراحت بده

    کلا اخوندا بیافتن توی فاز تیکه و اذیت بلدن کارشونو :-D

    ***

    مردم از گرما

    چ وضعشه مسخره کردی

    ***

  • ۴ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۸ خرداد ۹۷

    وبینار شنبه

    امروز اولین وبینار آموزش دیجیتال مارکتینگمون هست دوستان

    از اونجایی که فضای وبینار محدودیت 100 نفر داره

    و 260 نفری تا الان ثبت نام کردن و تا شب احتمالا 300 نفری میشن

    احتمال داره فضای اتاق پر بشه ولی شما بیایید


    زودم بیایید تا فضا پر نشده

    معمولا رویداد های رایگان یه 50 درصدی الکی ثبت نام میکنن و نمیان

    خودم هم قبلا از همین انسان های منفور بودم

    ثبت نام میکردم بعد میدیدم حال ندارم نمیرفتم :-|

    خوب بی ترتبیت برای چی امارشون رو بهم میریزی؟


    باری به هر جهت


    https://www.skyroom.ir/ch/m_aloohimi/hostdomain


    این لینک ورود به اتاق وبینار هست

    راس ساعت 22 منتظر حضور رنگی رنگیتون هستم



  • ۱ نظر
    • امین
    • شنبه ۵ خرداد ۹۷

    ماه رمضان

    یکی از ویدیو های باحال در مورد ماه رمضان رو توی یوتیوب دیدم

    البته نه تا ویدیو پشت سر همه ولی اولیش برام جالب بود(لینک ویدیو)

    تقریبا همه مردم برای وصل شدن به تلگرام فیلترشکن دارن پس بذار حداقل از یوتیوب هم استفاده کنیم یه کم

    نشون میده یه بچهه میره پیش ترامپ


    بهش میگم دعوتت میکنم مهمونی خونمون 

    بعد توی خونشون نشون میده پوتین هم نشسته



    جلوترشم انگلا مارکل داره کمکشون میکنه 



    اما ادامه اش که رهبر کره شمالی میاد تو یه کم ترسناک میشه :-D



    یه شخصیت سیاسی دیگه هم بود من نشناختم

    اخرشم در مورد فلسطین با ترامپ یه صحبتایی میکنه

    حالا کاری ندارم ولی ترامپ کله خر تر از این حرفاستا بچه :-D

    برای مردم خودش خوبه حداقل


    ***


    یه ویدیو هم دیدم از وضعیت سربازهای امریکایی مسلمون

    لینک ویدیو


    ***


    کوکاکولا ویدیو ساخته واسه ماه رمضان



    ویدیوش قشنگه ولی انصافا افطار رو با نوشابه باز کنی معده ات سرویسه به این نکته توجه نکرده انگار :-D


    ***


    ماهر زاین هم سالهای پیش یه اهنگ خونده برای ماه رمضان اونم خوبه راضیم ازش

    دیدین ویدیو

    صدای خوبیم داره

    کنار سامی یوسف یکی دیگه از خواننده های دوست داشتنیه

    سامی یوسف یه حس بهتر هم به من میده چون شیعه اس


    ***



  • ۷ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۳ خرداد ۹۷