دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

خواب آلود

آلودگیه اقا

آلودگی

چند روزی هست به خواب آلوده ام

ولمم نمیکنه ، از صبح با سردرد و سوزش چشم بیدار میشم ، تا شب با همین روال میرم جلو

از نظر روحی داره بهمم میریزه

هی سر درد ، هی سوزش چشم

کاملا پیام بدنم رو دریافت میکنم که لعنتی من نیاز به یک خواب حسابی دارم

ولی بدنم هم باید این پیام رو درک کنه که لعنتی من توی پادگان حق ندارم بخوابم بیرونش هم کار دارم

خستگی و خواب آلودی باعث شده حتی حوصله نوشتن هم نداشته باشم 


حتی همون چرت و پرت های بی مخاطب که فقط برای خالی شدن مغزم بود

این متن رو هم الان که دارم مینویسم منتظرم بچه های کلاس بیان که دارم مینویسم

نه میتونم بخوابم (بیان ببنن من خوابم زشته) و نه کاری رو میتونم شروع کنم چون الانا دیگه میان


رشد شرکتمون هم روی مخمه

گاهی اوقات شما میدونی که فلان راهی که داری انتخاب میکنی ، این سختی ها رو داره

اینجاها باید صبر کنی و ...

ولی اخر سر توی مسیر که میافتی قضیه فرق میکنه


*****


مطالب بالا رو نوشتم ولی ارسال نرسیدم بکنم ، یهو بچه های کلاس اومدن سند نشد

دیروز بچه ها داخل گروه یادی کردن از آهنگ گل افتاب گردون گروه اریان

رفتم گوش دادم ، بعدش یا آهنگ ستاره افتادم و الان دارم گوش میدم

با وجود سوزش چشمم انقدر حالمو خوب کرده که نگو...


هنوزم خسته ام 

ولی خسته راضی

خدارشکر

  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۷

    آخرین آخرین روز

    متن کامنتم توی وبلاگ حاج مهدی

    جایی که زندگی خاکستری خودش (و البته خودم) رو شرح داده

    با متنش فضایی رو به وجود اورد که در کنار حس ناراحتی ، به دلیل همزادپنداری که باهاش میکردم برام ارامش بخش بود :


    فکر میکنم این "آخرین روز" ، آخرین روزی باشه که منتظر رسیدنش باشیم


    مگر اینکه در اینده یه گندی بزنیم توی زندگی که نتونیم جمعش کنیم و بخوایم منتظر اخرین روز رسیدن اون باشیم

    من توی زندگی زیاد منتظر این اخرین روزها بودم
    از اخرین روز هفته که توی مدرسه داشتم (توی دانشگاه نداشتم) و الان دوباره توی سربازی دارم بگیر...
    تا اخرین روز تموم شدن مدرسه یا آخرین روز تموم شدن بعضی دوره های زندگی و ...
    الانم که اخرین روز سربازی

    ولی هرجور فکر میکنم بعدش نباید منتظر "اخرین روز" دیگه ای باشم
    توی وبلاگ یه بنده خدایی که توی کارهای مشابه خود من بود و اتفاقا در حین سربازی هم کار میکرد این رو خوندم

    سربازیش تموم شده بود و به گفته خودش این آخرین "اخرین روز" ی بود که منتظرش بوده

    در نهایت بی رگی و سیب زمینی بودن ،
    در نهایت بی ارزگی و بی بتگی(شاید جفتش رو غلط نوشته باشم) ،
    در نهایت ضعف و عدم اراده ،
    در نهایت شرمندگی برای این حالت غیرانسانی ،
    این رو میگم که حداقل خداکنه این اخریش باشه
  • ۸ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۷

    fast and serious

    سریع و جدی
    خداروشکر اکثر دوستان سریع و خشن نیستن
    ولی سریع و جدی رو چرا

    جناب وکیل یک ماه پیش تماس گرفته کلی صحبت کرده ، خیلی تعریف و ... که ما به واسطه ی فلانی به شما اعتماد داریم و...
    بعدم اینکه کار ما اینه و اونه و باقی صحبت ها

    منم گفتم چشم من این کارا رو میتونم براتون انجام بدم و در خدمتتون هستم
    فقط لطف یک پیام توی تلگرام به من بدین که ادرس رو بدم خدمتتون

    رفت یک هفته بعد دوباره تماس و مخلفاتش
    گفتم لطفا توی تلگرام یگ پیام بدید ما برسیم خدمتتون...


    رفت تا امورز که دوباره اومد
    دوباره همون بحث های قبلی
    امروز جلو تر بردیم صحبت ها رو البته ، نمیذاشتم همون حرف های بی نتیجه ی قبلی رو بده و صحبت ها رو هدایت میکردم

    بهش گفتم چقدر کارش زمان مییبره و چقدر هزینه اشه
    گفت باشه فقط یه قراره حضوری بذاریم صحبت ها رو نهایی کنیم
    میگم شنبه خوبه؟
    میگه من میخواستم کارم سریع انجام بشه.... :-||||||

    اخه عزیزم شما یک ماهه یه پیام رو زورت میاد تو تلگرام بدی و یادت میره
    چطور ممکنه کارت اینقدر فورس باشه؟
    جالبه از همون روز اول هم عجله داشت که حتما همین روزا ببینیمش و کارش رو انجام بدیم

    مشخصه که برات عجله ای نیست بعد به قرار من که میرسه توقع داری تمام زندگیم رو تعطیل کنم بچسبم به کارت؟
    این مورد رو توی کاربران مختلف داریم که طرف میخواد "سریعا" کارش انجام بشه

    یه آموزشگاه زبان هم هست که کارش با ماست
    بعد اینم هی میگفت سریع انجام بشه
    سایتش سالهاست بالا هست بدون هیچ کاری
    حالا یه روز براش عجله ای شده بود


    خلاصه با این ملت طرفیم :-D
  • ۸ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۷

    جغد

    ساعت سه نصفه شب خوابیدم با این امید که فردا وقت دارم برای خواب

    7 پاشدم اومدم سمت شرکت و مشغول به کار شدم

    به جز چند دقیقه چت دوستانه ، باقیش همه اش کار بود


    باورم نمیشه ساعت 6 شده ، در حد یک ساعت در پادگان گذشت 

    بدون اغراق ، بدون بزرگ نمایی


    بریم برای بدترین عکسی که میتونستم از تیوان بگیرم :-D

    توی همین مطلب تیوان رو بیشتر معرفی میکنم ، تصاویر و حتی شاید ویدیو :

    محل کارم فعلا اینجاست و به شدت هم عاشقشم

  • ۳ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۷

    120 تا 111

    فردا میشه شروع دهه اول

    119 تا 110

    بعدش 109 تا 100

    و الی آخر

    میخوام هر روز صفحه ی مربوط به اون دهه رو اپدیت کنم و وقتی تموم شد منتشرش کنم

    حالا اینکه این وسط مسطا حرف خاصی بخوام بزنم که توی پست جداگانه منتشر میشه

    پست های روزنویسم ، مدلش عوض میشه


    این روز نویسه برای من خیلی با ارزشه

    یه کار ساده که باید حتما تا تهش برم بدون اینکه فشار و اجبار خاصی روم باشه

    دوست دارم اینجوری پایبند موندن روی تصمیمات حتی اگر کوچیک باشه


    یه درسی که توش برام هست نوع انعطاف مورد نیاز هست

    باید یه جاهایی یه چیزایی رو عوض کرد طوری که به اصل قضیه ضربه نخوره

    ظاهر تغییراتی میکنه ولی باطن همونه که هست


    تغییر ندی ، وضعیت تغییر میکنه و تو باید مقاومت کنی و اخر مقاومت در برابر تغییرات طبیعی و به حق ، باید شکستن باشه

    تغییر بدی ، کنترل نکنی یهو از دستت در میره و میبینی موج کل قضیه رو از بیخ کند برد

    تغییر خوبه ولی باید طوری تغییر بکنید که طوری نشه :-D


    توقع دارم اگر اقای صالح پور این پست رو میخونه قبل از رسیدن به خطر اخر خودش خود به خود ، ذهنش مستقیما به سمت جمهوری اسلامی و انتخابات و ... بره وگرنه از ما نیست :-D

  • ۵ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۷

    121

    دیر شده برای 121
    رفتیم توی 121


    تصمیم دارم پست هام رو کمتر و بهتر کنم
    دیگه روزشمارم به دهه شمار تبدیل میشه

    از اونجایی که به دلیل مختلف به 12 علاقه دارم ، از فردا این کارو میکنم که درواقع 12 دهه تا پایان دوران ذلت باقی مونده


    دوازده همیشه برای من نشونه آزادی ، رهایی ، بهترین اتفاقات و ... بوده

    12 دهه


    به یه چشم زدن میگذره؟

    نه

    از بیرون و بعد از پایان اره

    ولی وقتی توی قضیه هستی...

     نه اصلا

  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۷

    122

    یه دورهمی دیگه

    اینم خوب بود مثل همه اشون

    من زود رفتم این قضیه بسیار برام ضدحال بود

    بماند که بعدشم به طرز شدیدی سر درد گرفتم یا به قول بعضی دوستان سردرد شدم :-|

    یعنی مثلا قبلش امین بودم بعد یهو سر درد شدم! این چه وضع جمله بندیه بابا :-D


    اِنی وِی


    با هر بدبختی بود کلاسو گذروندم

    تموم نمیشد لامصصصصصصصصصصب

    اقا این طاها چقدر خوبه ، خوشم اومد ازش


    خیلی زیاد بودیم

    حال نارم در مورد همه بنویسم

    بماند که با بعضی ردوستان من سرجمع یک کلمه هم حرف نزدم


    در کل خوب بود فقط جمعیتشو کمتر کنین :-D

    بفهمیم طرف حسابمون کیه بابا 

    کتابای خوبیم خریدم که هرچند واسه خودم نخریدم ولی انقدر هولدن خوب بازاریابی کرد که حتما خودم یه نگاهی بهشون میندازم 

    تقریبا مطمئنم اگر هولدن بزنه توی فاز فروش کتاب به موفقیت های خیلی خوبی میرسه


    کار دارم خسته هم هستم فردا هم باید برم پادگان

    خداروشکر به خاطر این روز خوب

    باقیشم که باقی بقا دیگه :-D

  • ۱۹ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷

    123

    فردا هم که میریم نمایشگاه کتاب

    خداکنه یادم نره به یه نفر قول کتاب دادم براش بگیرم

    کتاب دفعه پیشمم گذاشتم کنار بیارم برای یکی از بچه ها


    اقا یه بار میایید دورهمی دفعه بعدی هم بیاید دیگه

    من الان دلم میخواد دکتر و حاجی و دخترک و ... هم باشن

    چرا با دل یه بچه گنده بازی میکنید اخه


    هنوز کارای کلاس فردا رو نکردم ، فردا هم که از صبح بیرونیم

    تازه خوابمم میاد

    خدا فردا رو بخیر کنه :-D


    احتمالا این همه ادم با هم یه جا اینور اونور نمیریم که

    دسته دسته میشیم احتمالا

    فردا باید زود برسم سر دسته بندی ها بچسبم به گروهی که بیشتر مرد رو داره

    اصلا توی جمع های زنونه راحت نیستم

    سعی میکنم خودم رو خیلی کول نشون بدم ولی از درون به شدت معذبم

    حرف نزنم با کسی حس بد جداافتادگی دارم

    حرف بزم با کسی هم که یه سری حس بده دیگه

    با اقایون باشم راحتترم


    دلم میخواد اقاگلو ببینم به نظر میاد شخصیت جالبی داشته باشه


    به طرز عجیبی با یا فاطمه زهرا و هولدن و پری از بچه های دور قبل احساس راحتی میکنم نمیدونمم چرا

    یعنی احساس میکنم فردا دارم میرم یه سری رفیق قدیمی رو ببینم در حالی که توی یک سال گذشته سر جمع فک کنم 3 بار دیدمشون


    فردا بریم ببینیم این کدوم پدر آمرزیده ای بوده که به هولدن گفته برات هدفون میخرم

    افتاده بود گردن من که تو همونی :-D

    من گرون ترین کادویی که تو عمرم خریدم 300 تومن بود فکر کنم


    هفته اینده رو بگو پسر

    چقدر دوستش دارم ، کلی کارای مفید گذاشتم کنار برای انجام دادن

    میخوام یه روز مرخصی هم بگیرم و یه حال اساسی بکنم باهاش


    از اولش که وارد فیلد آموزش شدم هدفم اموزش رایگان به شدت با کیفیت بود

    بعدا دیدم پول نگیرم از گشنگی میمیریم ، پولیش کردم

    الان برای تیم های استارت آپی داخل تیوان آموزش رو رایگان کردم

    هم برای تبلیغاتمون عاااااااااااااااالیه

    هم که اون حس خوب رو برای خودم داره

    خدایاشکرت به خاطر این فرصت خوبه دو سر برد


    کلی پست گذاشته بودم توی تلگرام کنار که کپی کنم بذارم اینجا

    پست های خوبی بود ولی خودم این همه حرف برای گفتن داشتم خوب


    دیدین دختره رو کشیدن از روی تیر چراغ برق پرت کردن پایین؟

    اینا نونشون مشکل داره ، عقلشون مشکل داره ، دینشون مشکل داره ، از ابتدای امر خلقشون یه سری اتفاقات اشتباه افتاده؟ قضیه چیه جدا


    اون پسره بود بسیجی میزد ؟ اول به سرین بدیعی فحش داد و بعدم یه سری لات و لوت بازی دیگه در اورد؟

    اونو دیدم یه کلیپ ازش به معذرت خواهی افتاده بود

    کلا این ایده کمپین مجازات خیابانی به شدت خطرناکه و مسلما اگر اجرا بشه خیلی بیگناه ها بی دلیل مجازات میشن ، یا خیلی گناه کارها بیشتر از حقشون مجازات میشن

    ولی وقتی فردی به حقش میرسه جدا دل ادم خنک میشه

    خنکااااااااااا


    "من جای شما بودم یقه خودمو جر میدادم"

    خامنه ای یکی دو ساعت اینجوری منتقدانه حرف بزنه دوباره میشه رهبر محبوب اکثریت مردم

    البته بعدش این سوال پیش میاد که تو واسه کی این حرفا رو میزنی؟ تو خودت کارهایی که از دستت بر میاد چقدر انجام دادی؟

    منم جای شما بودم یقمو جر میدادم که نشستی سرجات میگی از من نقد کنید بعد یه مصاحبه نمیذری برای خودت و همه اش یه طرفه حرفو میزنی و میری

    یه جلسه مخصوص انتقاد از خودت نمیذاری و همه صحبتها با مردم و دانشجو ها نهایتا یکی دو تا سوال مودبانه ی کم خطر توشه

    واقعا همه سوال های مردم از شما همیناست؟

    بگذریم


    گشت ارشاد به محتوا و ... گیر نده صلوات

    فردا میبینمتون

  • ۴ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۷

    124 یک روز آرمانی

    اصلا میشه آخه؟

    میشه روز تعطیل باشه...

    ادم کلی کار داشته باشه...

    عیدم باشه...

    جمعه اشم قرار باشه بری نمایشگاه کتاب و مجبور باشی قید کار رو بزنی...

    بعد طبق اعتقاداتت کار کردن یکی از مهمترین و بهترین ثواب های دنیا هم باشه...


    بعد اون روز نشه روز ارمانی؟

    یعنی اصلا من باید برای خودم برنامه بچینم که یک سری مناسبت ها رو بکنم روز ارمانیه خودم

    الان این نیمه شعبان خوراک اینه که بشه روز ارمانی

    یه روز پر از نکات مثبت و خوب


    پر از کار  و حرکت رو به جلو

    همینه اقا

    نیمه شعبان باید همین باشه اصلا

    باید اینقدر توی روزهای این مدلی ادم رشد کنه که وقتی از بیرون نگاه میکنن بگن بابا اینا یه عیدایی دارن که توش در عرض 24 ساعت به اندازه 24 روز کار میکنن


  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷

    125 دوغ اکبر

    برو دوغتو تبلبغ کن؟

    شما هم برو ماشین حساب بازیتو بکن (رشته حسابداری)

    یا برو تام و جریتو ببین از توش تفسیر در بیار

    برو دلارتو تا بزن


    شما مگه کی هستی ...

    نه ، بذار یه چیزی بگیم که توش حرفی نباشه

    شما مگه در ابتدای کارت ، کی بودی؟

    از هر دری وارد شدی واز هر ابزاری برای جلب محبوبیت استفاده کردی تا اخر سر بیایی و به هر نحو جمهوری اسلامی رو توی دل یک سری جوونها جا کنی؟

    شما سوادت چی بود؟ چه درسی خونده بودی؟ کارت چی بود؟

    خودت سیاست مدار بودی یا بابات؟ چیکاره بودی که دخالت میکردی در هر امری که حالا برای دیگران تعیین و تکلیف کنی که چی بخورن و چی نخورن؟


    به فکر خورد و خوراک خودتون باشید که با بعضی حرفهاتون باعث نشید تعداد قابل توجهی از مردم ازتون درخواست کنن دیگه نخورید...


    کاش همه آزادی رائفی پور و میثم مطیعی رو داشتن

    که هر کاری بکنن ، هر حرفی بزنن و اخر سر هم عزیز دل حکومت بمونن


    دور از ناراحتیم از این دو اقا ، چقدر جامعه جالبی میشد

    فکر کن من میومدم به صورت عمومی به صورت رسانه ای و جلوی چشم صدها هزار نفر ، چون با اقای خامنه ای مخالفم و طبق نظر و تحقیق های خودم و همفکرهام ایشون اشتباهاتی کرده ،  بگم تو اصلا نباید نظر سیاسی بدی برو دوغتو بنوش

    در همین حد

    یا میرفتم توی نماز جماعت و بر ضد سیاسیت های اقای خامنه ای شاعری میکردم (بدون هیچ توهینی به شخص ایشون که دوستان میگن میثم مطیعی توهینی نکرده)

    حالا اینکه بعد از شاعریم پیش بالاترین درجات سیاسی محبوب تر بشم طلبم


    شایدم نامردی بود

    وقتی روحانی که کمتر کسی از بین عوام مردم و به خصوص جوونها میشناختش به خاطر اینکه اصل و سر و ته فتنه پشتش هستن میشه رئیس جمهور منتخب "مردم"


    اگر امثال رائفی پور اکثریت سیاسیون هم پشتشون نباشن که دیگه ...

    شاید هم عدالت همینه

    یه عده اکثریت مردم رو داشته باشن

    یه عده اکثریت سیاسیون رو

  • ۳ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷