دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

39 + مقصد و مبدا

رفتم توی اسانسور ، زدم بره توی پارکینگ

در بسته شده ، تقریبا مطمئنم اون تکون ، اون حس بالا و پایین رفتن اسانسور رو حس کردم

اسانسور وایساد

در باز شد

همون طبقه اول بودم :-|

نمیفهمم من آب معدنی تاریخ گذشته خورده بودم یا جدی جدی یه چیزی قاطی شده بوده

اولش هنگ بودم نمیفهمیدم چی شده

ولی خوب دیدم ظاهرا همینه که حس ، طبقه اولم هنوز


داشتم متن روز 39 رو مینوشتم یاد این خاطره بالا افتادم

متن زیر بود :


39 روز دیگه ، یه زندگی سبک دیگه زندگی شروع میشه

یک سفر طولانی ، یک سفر که بیش از یک سال و نیم طول کشید تا تموم بشه...

بلاخره میرسم به مقصد!

البته مقصد که چ عرض کنم...

میرسم به مبدا !

انگار روی یک چرخ زدم دور خودمو برگشتم جای اولم

چه دایره بزرگی میشد این دایره


***

امیدوارم قضیه سربازی دخترا واقعیت نباشه

ولی خوشحالم که شایعش پخش شد

بلکه تعداد اون احمق هایی که میگفتن سربازی برای پسرا لازمه کم بشه حداقل

هرچند حماقتی که تا این حد عمیق باشه نهایتا فقط یه مدت ساکت میشه ولی مجدد بر میگرده

  • ۷ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷

    حکومت فعلی حاکم بر ایران شرعی هست یا نه؟

    خوب من بحث رو با یک سوال ساده شروع میکنم


    اگر من یک کشور ثالثی رو اسم ببرم ، مثلا "ستیتنسیا" ! بعد بگم این حکومت ، این نظام حاکم بر ملت این کشور ساختگی ، شرعی هست یا نه ، شما چجوری شرعی بودن یا نبودنش رو میسنجید؟
    از چه منبعی استفاده میکنید؟


    (دوستمون هم بحث رو رها کرد هم وبلاگش رو پاک کرد! امیدوارم حالشون خوب باشه)
  • ۵ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۲ مرداد ۹۷

    ضد انقلاب بشیم یا نشیم؟

    یه بلاگری ، یه مطلب نوشته بود با عنوان "بیایید ضد انقلاب نشویم..." (اینجا)

    حالا مشخصا منظورشون انقلاب جمهوری اسلامی و این حرفا بود


    کلیت صحبت این بود که نریم توی سپاه یزید و این صحبتا

    یه کامنتی گذاشتم و قرار شد مفصل صحبت کنیم سرش


    با وجود اینکه مدتی میشه کلا از این بحثا نمیکنم ، یه کامنتی برای ایشون گذاشتم و دیدم که ادم موجهی هستن (برداشتم در یکی دو تا کامنت)

    گفتم بذار یه صحبتی بکنیم شاید ایشون چیزی میدونه که من نمیدونم یا بلعکس

    آخرین باری که توی بحث مربوط به نظام جمهوری اسلامی بهم ثابت شد اشتباه میکنم سر ماجرای وزارت اطلاعات با خانم "نویسنده" یا "صبا" بود که بعد از کلی بحث نکردن و بعدش این ادعا که من به ایشون توهین کردم (که آخرم نفهمیدم کی توهین کردم؟!) یه جواب مفصل خوب دادن که منم همونجا قبول کردم و بابت توهینی که ادعا داشتن هم معذرت خواهی کردم 

    دیگه هم توی اون موضع حرفی نزدم و ایرادی از شخص آقای خامنه ای و نظام نگرفتم


    این پست جهت ارائه اطلاعات اولیه اون بحث هست که توی پست بعدی شروع میشه

    در این پست یه سری سوالها رو جواب بدیم و بریم برای شروع بحث

    به مرور بهم ثابت شده پرسیدن این سوالها اول بحث لازمه


    سوالات زیر رو دو طرف باید جواب بدن:

    1. ایا اصلا هیچ راهی وجود داره که شما از نظرتون برگردید یا نه کلا دوست دارید روی حرفتون بمونید؟
      مثلا کسی ممکنه بگه من بابام شهید شده اصلا ثابتم بشه این نظام باطله من بازم پاش میمونم
      یا یکی بگه بابام منو اول انقلاب اعدام کردن ثابتم بشه که صرفا یک اشتباه بوده من بازم از سیستم متنفرم


    2. در چه صورت ممکنه شما قبول کنید که دارید اشتباه میکنید ؟
      مثلا "من فقط عقل برا مهمه و باید منطقی و عقلی به نتیجه برسیم" یا "من فقط باید باهام مستند صحبت بشه و سند تاریخی یا حدیثی و ... بیاری"


    3. تاحالا شده که توی یک بحث سیاسی قبول کنید اشتباه میکردید؟ چطور شد که قبول کردید ، یعنی طرف مقابل چی سند آورد یا صرفا عقلی بودیا ...؟ تغییر رویه هم دادید یا بازم سر حرف قبلی موندید؟
    (خودمم هم جواب این دو تا سوال رو داخل کامنت میدم )



    دیگه اینکه بهم توهین نکنیم و برچسب هایی مثل منافق ، جیره خوار ، نون به نرخ روز خور ، احمق ، سردر آخور نظام یا غرب کرده و ... نزنیم هم که مشخصه دیگه
  • ۴ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۲ مرداد ۹۷

    خیلی خوب ، یا خیلی خیلی خوب؟

    امروز خوندم که کسری سربازی رو به ازای هر یک ماه جبهه پدر کردن 12 روز

    که قبلا 9 روز بود

    این یه خبر خیلی خوب

    این نکته هم همینجا اضافه کنم که این قانونشامل حال من هم میشه


    اماااااا

    من کسری سربازیم رو با ماهی 9 روز خوابوندم که به خاطر حدود 3 روز کم داشتن (8 ماه و 27 روز جبهه ، اگر اشتباه نکنم) بهم 2 ماه کسری دادن

    که طبق این داستان من اخر شهریور میرم

    ولی خوب اگر من طبق این قانون جدیده (اولا) پیگیری های لازم رو بکنم که بهتره بگم بابام پیگیری لازم رو بکنه چون اون باید بره و (دوما) توی دو هفته زمان باقی مونده کارای اداریش تموم بشه ...


    من اخر مرداد سربازیم تمومه !

    میفهمی یعنی چی؟

    یک ماه زودتر ، یک مااااااااااااااااااااااااااااه

    لامصب سی روز کامله اخه ، کمه مگه


    ولی خوب به هر حال سه چهار روز اینده رو حداقل باید صبر کنم و یحتمل از اواخر هفته اینده باید پیگیر بشم

    یه نقشه هایی همدارم که عملیش کنم بعد میگم

    خلاصه که خدا کنه این خبر خیلی خوب تبدیل به خیلی خیلی خوب شه


    و در آخر خدالعنت کنه اونایی که باعث میشن ادم به این خبر آزادی به خطار جرم نکرده اش بگه خیلی خوب و خیلی خیلی خوب

  • ۱۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۹ مرداد ۹۷

    49

    از نظر تعداد روز باقی مونده 49 روز مونده

    لازم به ذکره که من حدود 20 روز از این 49 روز یا مرخصیم یا تعطیلی رسمی هست

    در اصطلاح پادگان ، من 29 روز دیگه آمار دارم


    لذت بخشه

    فکر کردن بهشم لذت بخشه لعنتی


  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۷ مرداد ۹۷

    ازکلاس تا خورشید

    امشب یکی از بدترین کلاس های عمرم رو برگذار کردم

    وقتم کم بود و سطح کلاس بسیار متفاوت

    تا میومدم مبتدی بگم یه سری ها شاکی میشدن

    تا میومدم حرفه ای بگم یه سری ها شاکی میشدن که ما نمیفهمیم


    اروم حرف میزدن یه سری میگفتن سریعتر بگو و برو

    تند میگفتم یه سری میگفتن چی میگی یه ذره اروم بگو


    خودمم اماده نبودم

    نتیجه اینکه کلاس حس بدی داشت برام و چندنفر هم ناراضی بودن


    اهان راستی ، اینم بگم که کلاس دو تا مدرس داشت

    نصفش من بودم و نصفش یکی دیگه


    اخر کلاس یکی که داشت از کلاس میرفت گفت " تبریک میگم ، هرجا میری مثل الماس میدرخشی"

    به حدی از کلاس ناراضی بودم که نمیتونستم راست میگه یا داره تیکه میندازه؟!


    بعد دیدم نه ، مثل اینکه راست گفته

    ظاهرا به تعداد ناراضی ها ، راضی داشتیم

    خوشجالم شدم از راضی بودن یه عده و ناراحت از خودم ، به خاطر نارضایتی یه عده دیگه


    برای من عادی نیست

    اکثرا کلاس هام با رضایت 100 در 100 برگزار میشه

    به طور کامل و بدون هیچ نارضایتی کمی حتی

    بماند که از پادگان اومده بودم و خسته و کوفته و با چشمانی که از کم خوابی میسوخت ، داشتم کلاسی رو برداشت میکردم که ناراضی "هم" توش بود


    بعد که رسیدم خونه این پست خورشید رو خوندم

    گفته بود نظرتون رو در مورد پستهام بگید

    نظرم رو مفصلا تایپ کردم بدون خوندن کامنت دیگران

    حرفم کلا این بود که راحت باش ، اینقدر ادبی نباش و...


    بعدش کامنت های بقیه رو خوندم

    دقیقا یه نفر نوشته بود چقدر بالغانه مینویسی

    چقدر خوبه که اینجوری و ...


    182 درجه مخالف من

    طبق معمول همیشه که سعی میکنم خودمو بذارم جای دیگران (وقتی قضاوت میکنم ، وقتی داستان میخونم ، وقتی جک میخونم حتی گاها! )اینبارم خودمو گذاشتم جای خورشید

    خورشید باید الان چیکار کنه ؟ یا اگر من جای خورشید بودم چیکار میکردم؟


    دیدم من جای خورشیدم

    من همین الانشم وضعیتم همینه 

    بین دو گروه شدیدامخالف هم گیر کردم


    اصلا و به هیچ وجه اینجوری نشد که توی فکر عمیق فرو برم!

    سریع جواب اومد توی ذهنم

    معلومه دیگه

    یه راه حل سه مرحله ای داره


    اول اینکه ببین کجاها ایراد هست و برطرف کن

    دوم اینکه سبکت رو ادامه بده و ارز کسایی که خوششون نمیاد تشکر کن که بهت لطف داشتن و اطلاع بده که قراره از این به بعد به این دلایل به سبک مورد علاقه خودت پیش بری

    سوم اینکه با کسایی که ازت خوششون میاد حال کن

    باهاشون حرف بزن ، وبلاگ هاشون رو بخون و بذار وبلاگت رو که میخونن لذت ببرن

    کیف کن و لذت ببر



    بازم حرف میتونم بزنم در این زمینه ، ولی خسته ام

    کلیت حرف  رو گفتم


  • ۶ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۴ مرداد ۹۷

    باورش سخته

    باورش سخته که بعد از هفت سال قراره از دستش بدم

    میدونستم به این روزا میرسه ولی خوب یه باور اون ته ذهنم بود و در عمل جوری زندگی میکردم ، جوری رفتار میکردم ، جوری کار میکردم که انگار هیچ وقت قرار نیست از دستش بدم


    جایگزینش هم کردم

    ولی هیچوقت جایگزینش نتونست جاشو بگیره

    هنوزم نتونسته

    فکر نمیکنم هیچوقتم بتونه

    باهاش راحتم ، تو سرش میزنم ، میکوبمش ، خیلی هم بهش نمیرسم

    ولی واقعا دوستش دارم

    اخربن سر پناهم بوده

    اخرین سنگرم بوده

    توی غم ، توی شادی ، توی همه جا پشت و پناهم بوده و هوامو داشته

    سخت ترین لحظات زندگیمو راحت کرده

    بعضی از بهترین لحظات زندگیمو ساخته...



    وقتی متن بالا رو میخونم ، احساس میکنم لایق این متن نیست

    لایق این متن خداست

    یا خیلی بخوایم تخفیف بدیم عشق ادمه


    ولی خداییش لپ تاپ رو نمیشه براش همچین متنی نوشت

    ولی بدون هیچ دلیل و نیتی برای سرکار گذاشتن شماها ، متن بالا رو از ته دل برا لپ تاپم نوشتم که امروز پورت شارژش خراب شد و دادمش به اقا وکیلی برای تعمیر

    بعد هفت سال که ازش بیگاری کشیدم امروز بلاخره نشون داد که اونم خراب میشه

    واقعا دوستش دارم

    واقعا ستخترین لحظات زندگیم با وب گردی ها و سریال ها و بازی های پای اون لپ تاپ سر شده


    این لپ تاپ جدیده که اتفاقا مدت کمی هم نیست گرفتم ، بیشتر افتاده یه گوشه

    اولین باره دارم باهاش یه متن طولانی مینویسم

    اون لپ تاپ اولیه دوباره بر میگرده به امید خدا و بازم این میره کنار

    اون یه چیز دیگه اس


    هروقت تونستید کسی رو پیدا کنید که مثل لپ تاپ من توی زندگیتون باشه ، دو دستی بهش بچسبید و مثل من باهاش رفتار نکنید

    منم هنوز فرصت جبران دارن ایشالا

    منم جبران میکنم

    فعلا براش یه باطری نو خریدم ، از این به بعد بیشتر تمیزش میکنم و سعی میکنم موقع عصبانیت درشو نکوبم که دیرتر خراب شه

  • ۱۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۳۱ تیر ۹۷

    59

    59 روز مونده

    امروز و فردا کلاس دارم و یه مقدارم کلاسام سخته راستش

    برنامه ای برای اسون کردنش دارم که ایشالا موفقیت آمیز پیش میره


    کارها بسیار بسیار بسیار زیاده و من اصلا بلد نیستم که به درستی از تیمم استفاده کنم

    مسلما در طول چند ماه اینده یاد میگیرم

    باید یاد بگیرم


    دارم خودمو عادت میدم خونه هم به خوبی سرکار کار کنم

    برای کاهش زمان رفت و امد دیگه کمتر سر کار میرم و سعی میکنم بیشتر از پادگان یه راست میام خونه تا کارامو بکنم 


    شدیدا افتاده توی مخم کتاب قلعه حیوانات رو بخونم

    یه سروان هست تو پادگان ، این بنده خداسروان بخش ما نیست ولی اتاقشون نزدیک ماست

    از وقتی فهمیدم متولد 70 هست خیلی باهاش راحتترم

    این نبده خدا مترجمی میکنه میگه نشستم پای کتاب قلعه حیوانات

    بهش گفتم مگه مجازه؟ شنیده بودم که یه سری چیزاش شبیه ایرانه


    گفت مجازه ، ولی شبیه ایران نیست

    خوده خوده ایرانه کلا

    بعد تعریف میکرد بخش های مختلفش رو که باعث شد علاقه مند بشم بخونمش


    چرا تیر تموم نمیشه مسخره؟ جمع کن برو راحت شیم دیگه

    خرداد و فروردین رکورد دارن هنوز

    بزنه و این مردادم تموم شه راحت شیم


    دوستان اون لا ماهای فکراتون یه جا ارتباط مستقیم گرفتید با خدا یه اسمیم از ما ببرید تو عروسیتون جبران میکنم 

  • ۵ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۸ تیر ۹۷

    3 ثانیه تا ریزش

    دیدی وقتی از یه مسیر طولانی با مثانه ای پر میرسی خونه چی میشه؟
    2 ساعت توی راه به شدت مقاومت کردی بعد اون چند ثانیه از در تا دستشویی ادمو میکشه
    اون یکی دو ثانیه اخر که میایی اون زیپ لامصبو باز کنی که دیگه نگو

    الان قضیه سربازی منم شده همین
    این همه وقتمو رفتیما
    حالا این 60 روز آخر ببینم بدون خطر رد میشه یا نه

    تیوان داره مهلتمون تموم میشه اخر تابستون باید بریم
    برای جای مستقل حدود 50 میلیون پول لازم داریم که خوب مشخصا نداریم هنوز

    اون بنده خدا که با هم شریکیم میگه دیگه باید از اواخر تابستون منم کم کم خرجم رو از طریق درآمد اینجا تامین کنم که خوب منطقی هم هست
    تا کی میخواد از پول بانکش برداره

    خودمم که سربازیم تموم بشه پول لازم میشم شدید

    کارا خوبه ها
    ولی یه کم داره هول هولکی میشه
    اگر این شرایط فعلی 4 ماه دیگه اتفاق میافتاد
    یا اگر سربازی من دو ماه قبل تموم شده بود خیلی راحت میشد از این مرحله عبور کنیم 

    حالا هم عبور میکنیم ایشالا
    سخته ولی خوب قرارم نبود اسون باشه
  • ۶ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۲ تیر ۹۷

    69

    69 روز مونده
    تا آخر هفته مرخصیم و دارم فکر میکنم چقدر لذت بخش میشه وقتی که با خودم بگم " از الان تا آخر عمرم رو وقت دارم برای خواسته هام تلاش کنم..."

    برای هر روزش برنامه چیدم تا هم تفریحم سرجاش باشه هم کارم
    بابت این تعطیلی ها خیلی خوشحالم
    بازی امروزم عالی بود و جای حاج مهدی هم خالی

    یه اتفاق مسخره ، خیلی تحت تاثیرم قرار داد ولی خوب...
    بازم حس و حال امروز رو دوست داشتم

    خداروشکر
  • ۹ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۸ تیر ۹۷