امروز با درد شدید قسمت ساق پا از خواب پاشدم

که حاصل از بالا رفتن چند ساعته و پایین اومدن چندساعته از کلکچال با جمعی از دوستان بلاگر و غیربلاگر بود

یکی از وحشتناک ترین منچ های عمرم رو دیروز بازی کردم و اون روز جنگجوی خودم رو به جهانیان نشون دادم :-D


هرچند اون روی وحشتناک من رو فقط مجید (غذا حروم کن پادگان) دیده

یه بازی تانک توی پادگان نصب کردیم و پدر خودمون رو باهاش دراوردیم

حالا گذاشتم اخر سربازی قشنگ در موردش بنویسم

اخرین دست رو که بازی کنیم و معلوم بشه کی برنده ی واقعی تانک هست اون وقت همه چیز رو اعلام میکنم


به هر حال

به لطف حاج مهدی . دکتر که خودش نیومد ، من اولین کوهنوردیم رو رفتم و بعد از مدت ها یه فشاری به بدنم دادم

رسما خوشمزه ترین صبحونه ی سال 97 (و شاید حتی 96) رو خوردم ، که البته بیشتر از غذاش ، خوشمزگیش به خاطر گشنگیم بود :-D


بعد از یک استراحت درست و حسابی ، میخوام امروز بشینم پای کارهای سایت خودمون تا بلاخره مثل بچه ادم یه سایت داشته باشیم

خیلی تابلوه کارمون سایته بعد خودمون سایت نداریم


از خستگی حاصل از استراحت دیروز! تا الان استراحت کردم و الان لیست کارا رو اوکی کردم که بشینم پاش

بریم به امید خدا

جمعه اتون خوش