دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

خرمون از پل گذشت

یه زمانی یه تایم های طولانی رو میذاشتم برای شکرگزاری

برای بردن تمرکز ذهنم روی مثبت ها به جای منفی ها

 

یه تایم زیادی رو میذاشتم روی تصور آینده ایده آل از همه نظر

حسش کنم

کامل حس خوبش رو تصور کنم و با جزئیات بهش فکر کنم

مینوشتمش حتی

 

الام حالا خرم از پل گذشته

در حالی که هدف نهاییم یه چیز خیلی گنده بود، با به دست اوردن بخش های اولیه قضیه کامل این بحث ها  رو گذاشتم کنار

 

میخوام دوباره برگردم به اون حالت

دوباره شکرگزاری های طولانی و تصور آینده و ... رو داشته باشم

با تمام جزئیات و حس و حالش

 

میخوام اون چیزایی که به گمان خودم خیلی کمک کرد تا پیشرفت کنم رو دوباره زنده کنم

همون چیزایی که میگفتن و حتی هنوز هم میگن بی فایده و شر و وره

ولی من با تمام وجودم خوب بودن و موثر بودنش رو حس کردم

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۸ ارديبهشت ۹۹

    سبک نو

    بیدار تا سحر و کمی بعد از اون

    خواب تا کمی قبل از افطار

    بیداری و یه کم فیلم و بازی تا افطار

    افطار و و بیداری تا سحر و کمی بعد از اون

     

    تمام سعیمو میکنم این 1 ماه رو مفیدترین ماه زندگیم کنم

     

  • ۲ نظر
    • امین
    • شنبه ۶ ارديبهشت ۹۹

    بهار همیشه میاد

    تا اینجا زندگیم، به این نتیجه رسیدم که همیشه استراتژی در زمان های زیادی سخت "فقط صبر" هست

    "فقط صبر" یعنی به معنا واقعی کلمه بشینی دست رو دست بذاری تا سختی ها برن

     

    من از این فازای "تقدیر هرکسی ازقبل نوشته شده" و "روزی هرکسی از پیش تعیین شده" و اینا نیستم

    که اگر بودم کل زندگیم رو نمیذاشتم به مبنای کار کردن

    من "ادم بشین منتظر ظهور باش" نیستم

    من "ادم پاشو شرایطشو فراهم کن" هستم

    که اگر حالت اول بودم اینقدر زور نمیزدم با اینا مخالفت کنم... میشستم خود امام زمان عج بیاد کارشونو یه سره کنه

    حالا این که در عمل (گلاب به روی حضار) ریدم با تلاشم رو بذارید پای تنبلی و جمله بندیشم بذارید پای بیشعوریم

     

    خلاصه که حرفم یه چیز دیگه است که شاید با این ماجراها قاطی بشه

     

    وقتی دشمنت خیلی قدره و به هر دلیلی توان مقابله باهاش رو نداری و بازم به هر دلیلی امکان مذاکره و کوتاه اومدن هم نداری...

    باید اول هر آنچه که در توان داری بذاری وسط

    بعد هی زور بزنی هی زور بزنی تا مطمئن بشی تهش در اومده و دیگه جدا دستات خالیه

     

    اون موقع است که توکلت الی الله باید بشینی یه گوشه

    لبخندم نزنی

    سعیم نکنی شاد باشی

    سعی کنی بدتر میشه

    باید واقعیت رو بپذیری

    مثل یه نینجایی که 10 مرد جنگی رو حریف بوده ولی 11 نفری ریختن سرش و باقی ماجرا...

     یادت نره که تو در حد توانت تمام تلاشت رو کردی هرچند که اشتباه هم قطعا کردی که اگر نکردی ادمیزاد نیستی

    یادت نره که توی دنیای خودت، بدون مقایسه ناقص و نصفه نیمه با دیگران، تو یه نینجای فوق العاده ای

    و باقی جملات انگیزشی کاملا درست که احتمالا شندید

     

    خلاصه که اومدم بگم هرچیزی استثنا داره

    ادم باید همیشه تلاش کنه

    به جز موارد استثنا

     

    دلیلیشم مشخصه

    همه چیز گذراست

    چه روزگار خوبتون رو میگذرونید و دوست دارید این حرف واقعیت نداشته باشه

    چه روزگار بدتون رو میگذرونید و فکر میکنید من این حرف رو میزنم چون توی روزگار خوبم هستم

     

    فکر و استدلالمن و شمای نوعی کوچکترین ذره ای اهمیت در بنیاد های دنیا نداره و همینه که هست

    خوشت میاد که خوش به حالت

    بدت میاد هم صبر کنُ این حستم میگذره و خوشت میاد

     

    این نوشته رو با تمام غلط های املایی و نگارشی که من نمیبینم ولی شماها میاید و میبینید و احتمالا توی کامنت با :-)) یا :-D بهم تذکر میدید، تقدیم میکنم به خورشید که این فکرا رو انداخت تو سرم

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱ ارديبهشت ۹۹

    سوال از دکتر جهت اطمینان برای روزه

    در رابطه با کرونا و روزه داری برای اطمینان رفتم توی سایت دکترساینا و از دوتا دکتر در وقت مشاوره انلاین گرفتم و سوال زیر رو پرسیدم

    سوال رو با جوابش میذارم شاید به شماها هم کمک کنه:

     

    سلام خدمت شما دکتر

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    در رابطه با کرونا و روزه سوال داشتم

    من26 سالم هست

    هیچ مریضی ندارم و کاملا سالمم

    کلا هم کم مریض میشم خداروشکر

    شاغلم ولی میتونم کل ماه رمضان رو خونه بمونم و دورکاری کنم

    در حال حاضر برای کار به محل کار میرم که اونم با اسنپ میرم و میام

    خانواده هم یا مدرسه ای هستن که تعطیلن یا بازنشسته و اکثرا خونه هستن

    با تمام این موراد واقعیتش چون بحث کرونا شوخی بردار نیست حاضر به ریسک نیستم و خواستم تایید پزشک رو هم بگیرم ببینم این ماه رمضان روزه گرفتن رو توصیه میکنید یا نه

    ممنونم

     

    جواب هر دو دکتر توی یه مایه بود که جواب یکیشون رو میذارم:

    سلام با این شرایط که میفرمایید حقیقتا روزه داری براتون ضرر نداره و میتونین بگیرین...

    برای ما هم دعا کنین

  • ۵ نظر
    • امین
    • شنبه ۳۰ فروردين ۹۹

    ضربدر 3

    کلا تا اینجا زندگی کاری به 3 تا نتیجه مهم در زمینه زمانبندی رسیدم:

    1. لیست کل کارهات رو بنویس، بعد روش چندین برنامه بلند مدت و کوتاه مدت بنویس (روزانه - هفتگی - ماهانه)
    2. بدون که قرار نیست اون برنامه رو عینا اجرا کنی!
    3. زمانی که اولش فکر میکنی کلیت کار یک روز یا یک هفته ات میگیره رو ضربدر 2 یا حتی 3 کن

     

  • ۳ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۹ فروردين ۹۹

    اگر میتونستی سه تا ارزو کنی...

    یه سری جوابا و اتفاقا توی بچگیم بوده، که توی کل زندگیم موندگار شده

    فور اگزمپل:

    یادمه بچه بودم و داشتم توی حیاط خونمون برای خودم راه میرفتم و فکر میکردم

    من کلا وقتی میخوام فک کنم "باید" راه برم (نه اینکه اینجوری بهتر فکر میکنم)

     

    نمیدونم فیلم یا کارتونی چیزی دیده بودم در مورد غول چراغ جادو و سه تا آرزوش

     

    با خودم کلی فکر کردم و به یه سیستم رسیدم

    که بیام و دو تا ارزو کنم، بعد ارزوی سوم رو ارزو کنم که بتونم سه تا ارزوی دیگه بکنم

    همینجوری تا آخر

     

    کلی ذوق کردم که من چقدر خفنم و اینا

    رفتم این دستاورد بزرگ رو با بابام به اشتراک بذارم که ببینه هزینه و زمانی که تا الان برای بچه اش گذاشته حروم نشده و بلاخره یه نابغه ای داره بار میاره برای خودش

     

    به بابام که اومده بود توی حیاط سیگار بکشه اینو گفتم

    بابام همینطوری که داشت سیگار میکشید بدون ذره ای هیجان و افتخار و ... محض رضای خدا (که البته الان درک میکنم که هیجان و افتخار نداشته) گفت خوب اگه اینجوریه که همون اول ارزو کن بتونی بی نهایت ارزو کنی!

     

    عه

    راست میگه که

    چرا من به ذهن خودم نرسیده بود!

    دو سه جا توی زندگی اینجوری تکون خوردم

    شاید خیلی ساده باشه ها

    ولی واقعا من رو از ریشه تکون داد و پایه خیلی چیزا شد توی ذهنم

     

    بعد از این اتفاق ساده مسخره، من کلا همیشه دنبال یه راه متفاوت هم هستم

    برای هر چیزی

     

    البته بعد از این قضیه بازم از این اکتشافات مسخره داشتم

     

    اوه اوه

    یادش بخیر اون اوایل که با "دینام" آشنا شده بودم

    اکتشافی کرده بودما

    میگفتم بیایم دینام رو وصل کنیم به ارمیچر، برق تولید کنه...

    برق ارمیچرم عمه بنده متقبل میشه، تامین میکنه لابد!

    ولی یادش بخیر

    توی ذهنم یه سوله ساخته بودم پر دینام های متصل به ارمیچر که دارن برق تولید میکنن :-))

     

    یا برای رفع تشنگی توی شرایط جنگ و گیر افتادن توی بیابون و ...

    بیاییم لواشک و چیزای ترش بخوریم دهنمون اب بیافته سیراب بشیم!

    این قضیه لواشکه فک کنم اخرین کشف شر و وری بوده که تا الان کردم

     

    اونم چون دختر عمه ام که هیچوقت به عقلش اعتقادی نداشتم بهم گفت که خوب باهوش اینجوری که ادم ضعف میکنه از گشنگی پس میافته!

    این احمقانه ترین مشکل قضیه بود که نمیدونم مغزم کور بود چرا و این سمت ماجرا رو ندید...

     

    داشتم قبل خواب قسمت چهار فصل یک فرندز رو میدیدم که صحبت 3 آرزو شد و یاد این ماجرا ها افتادم

    گفتم تا داغه براتون تعریف کنم ...

     

    خداروشکر ضمنا

  • ۳ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۳ فروردين ۹۹

    خداروشکر

    خداروشکر اوضاع زندگی شخصی اروم شده

    گذاشتم یه کم بگذره ببینم ثبات پیدا میکنه یا نه

    واقعیتش در شرایط بد هم صبر میکنم اگر طول کشید اینجا مینویسم

     

    اوضاع کار هم تقریبا مثل قبله

    چند تا پروژه رو از دست دادیم که طبیعی هستش

     

    این روزها که شرکت نمیرم، به شدت با خودم درگیرم

    اینکه بتونم با کیفیت وقتی که شرکت میرفتم کار کنم

    واقعا کار توی خونه سخته

     

    خیلی اراده میخواد

    خیلی خیلی زیاد اراده میخواد

     

    اگر بتونم توی خونه مثل شرکت کار کنم، یه قله بزرگ توی زندگیم رو فتح کردم

    فکر میکنم، این رشد اراده اتفاق بیافته خیلی کارامو توی زندگی بهتر بتونم پیش ببرم

     

     

    بی ربط به حرفهای بالا:

    این روزا به شدت درگیر مسائل پایه دینی هستم

    وجود خدا

    وجود اخرت

    زندگی پس از مرگ

     

    ذهنم رو درگیر کرده

    وقت نمیکنم اونجوری که باید و شاید مطلعه کنم

    منبع خوبی برای ثبت وجود یا رد وجود دارید بدید، لطف میکنید

  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۰ فروردين ۹۹

    پایان نامه 98

    هر سال اول مینویسم در سال گذشته چه گذشت

    تا حس و حال و مدل تعریف یک سال رو پیدا کنم

    بعد مینویسم سال بعد چه شکلی میشه

     

    بیشتر برای خودم هدف های واقعی از کارای چرت و پرت رو جدا میکنه

    الان میخوام بشینم پایان نامه 98 رو بنویسم

     

    *****************

     

    سال 98 مهمترین اتفاق خود قطعا ازدواجم بود

    سختی هایی که در تخیلم هم نمیگنجید!

    و ظاهرا، در این هفته های اخر داره یه مقدار این سختی ها حل و فصل میشه

    ظاهرا

    امیدوارم واقعا باشه

    اضافه کنم که همین ماجرا ها جزو معدود رشد شخصی های امسالم بود

     

    سال 98 کلاس های زیادی برگزار کردم و وبینار رو بیشتر روش تمرکز کردم

    کاری که عمری بود میخواستم انجام بدم رو پیش بردم و یکی دو تا نیروی درست و درمون پیدا کردم

    پیدا کردن این نیرو ها رو هم مدیون دوره "سیستم سازی" ژان بقوسیان هستم

    هنوز تمومش نکردم

    همین 5 قسمت اول برام عالی بود

     

     

    با کمک همین بچه ها به سایت یه دستی کشیدیم و یک سری ایرادات بنیادی رو حل کردیم و یه رشدی به کلیک سایت هم دادیم

    سال 97 سایتمون قابل تکیه کردن نبود

    سال 98 سایت رو اماده کردیم که ایشالا 99 بترکونیم روش

     

    امسال دوره سئو بابک بنیادی رو رفتم که نگاهم رو به سئو عوض کرد و خیلی کمکم کرد واقعا

    توی فاز جدیدی از سئو قرار گرفتم

     

    توی بحث مدیریت زمانم یک تحول داشتم و فهمیدم چطوری باید وقتم رو مدیریت کنم

    خیلی هم راحت بود

    با یک یادداشت برداری "درست" وقتم رو عالی مدیریت کردم و اونطوری که سالها به معنای واقعی کلمه "آرزو" داشتم کار کنم، کار کردم

     

    امسال اصلا به سلامتیم نرسیدم

    ورزش نکردم

     

    و شیکمم 6 پک که نشد هیچ، یک پک خیلی بزرگ تر از قبل شد...

     

    مهمترین هدف امسالم کسب 12000 دلار بود که تا به اینجا 1 دلار هم کسب نکردم

    اگر تلاش کرده بودم و شکست میخوردم، اینقدر ناراحت نبودم که الان

    چون تلاش درست نکردم

    آموزش رو ساختم

    دوبله هم کردیم

    اکانت هم ساختیم

    اما این هفته اخر کار درگاه رو اوکی کردم تازه...

    هنوزم تمومش نکرده!

     

    ایشالا که توی عید تمومش کنم. میشه یعنی؟!

     

    امسال پروژه های خیلی خوبی گرفتیم که به نظرم اکثرش ارتباطی به من، تلاش هام و ... نداشته و بیشتر روی اعتبار همکارم بوده

    به هر حال امسال حجم خیلی بیشتری از پروژه ها به واسطه من بود که این خوشحال کننده است برام

     

    و در آخر به نظرم امسال بیشتر از پارسال تفریح کردم

    گردش رفتم

    اتاق فرار رفتم کلی

    با دوستام وقت گذروندم و ...

    نسبت به پارسال که سرباز بودم که زمین تا اسمون بیشتر شده

     

    دقیق که فکر میکنم یه چیزی رو متوجه میشم

    چقدر کارهایی کردم که یه رباتم میتونسته بکنه

    چقدر کارهایی که نه تفریح بود نه کار و وقت هدف کردن مطلق بود

     

    اشکالی نداره

    ایشالا سال بعد کمتر

    سال بعد کمتر

    سال بعد...

     

    در کل سال خوب و پر رشدی بود

    خداروشکر

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۸ اسفند ۹۸

    تکرار...

    طبق چیزی که من دیدم
    طبق اون برداشتی که من تا اینجای زندگی داشتم

    جا انداختن یک چیز بد، یک راه خیلی جالب داره
    «تکرار»
    نمی‌دونم در مورد خوبی هم صدق می‌کنه یا نه

    یعنی اون چیز بد رو انجام میدی (تابو رو می شکنی) بعد وایمیستی مردم عکس العمل نشون بدن و خالی بشن

    ترجیحا سعی میکنی براش یه توجیهی پیدا کنی و جواب سوالات و ابهام ها و عکس العمل ها رو بدی
    بعد دوباره تکرارش می‌کنی

    دوباره مثل دفعه اول عکس العمل میبینی
    دوباره مثل دفعه اول یک سری هاشو پاسخ میدی

    و دوباره
    و دوباره
    و دوباره

    و میبینی بعد از مدتی دیگه اون کار اونقدرا هم بد نیست
    عادی میشه

    من آدم پر انرژی بودم
    زیادی در انرژی
    به نظرم پر انرژی بودن یک ویژگی خوبه
    اما یک سری اتفاقات
    افتادن
    و من عکس العمل نشون دادم
    مسببین اتفاق بد، یک سری هاشو جواب دادن
    و بعد دوباره
    و دوباره
    و دوباره

    و من کرختی رو این روزا بیشتر از همیشه توی وجودم میبینم
    کم انرژی بودن
    کم امید بودن

    کمی که برای من نوید نابودی رو میده
    نوید بی انرژی شدن
    نوید ناامید شدن

    و من، به درسی که گرفتم فکر میکنم
    به جلوگیری از تکرار، که ظاهراً تکنیک شر برای تسلط به خیر هست (یا شاید تسلط هرچیز به چیز دیگه)
    به عادت به زندگی به این سبک
    شاید در آینده اسمش رو بذارم «بزرگ شدن»
    یک سری مشکلات زندگی من رو بزرگ کرد
    و هر کس که با انرژی هست یا به قول امین آینده، بزرگ نشده رو از بالا به پایین نگاه کنم و منتظر باشم یه روزی از همین روزا زندگی بزرگش کنه...

    و در آخر بگم این تکرار هیچ ربطی به اون تکرار نداره
    که اگر میخواستم سیاسی بنویسم برای من کش ندادن ها الویت داشتن

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸

    من مسافر زمانم

    من مسافر زمانم
    قشنگ حس میکنم روزی که حسرت این روزام رو میخورم
    نگاه به بابا و مامانم که میکنم...
    به این روزهای کارم
    به داداشم
    به خونه امون
    به سن و سالم
    به فکر و خیالم
    به حالم
    به حالم
    به حالم

    نه اینکه حالم عالی و بی نقص باشه
    که اگر بود این متن رو نمینوشتم
    که وقتی بود این متن رو ننوشتم

    ولی مطمینم دل تنگش میشم
    دلتنگ این آدما
    رابطه ها
    دلتنگ محمد میشم که می‌دونم الان هروقت بهش زنگ بزنم آماده است خودش رو برسونه و به حرفام گوش بده
    تا کی هست؟ تا کی اینطوری هست؟

    دلتنگ این بازی های یازده شب به بعد با مبین
    پای ایکس باکس و کامپیوتر

    دلتنگ این شلوغی های کنترل شده و این نور امیدی که از کورسو بیشتره
    دلتنگ این پشتوانه ها
    این مامان و بابا
    این رفیق و داداش
    این روزای زندگی
    که میگذره

    و من متنفرم از تکیه گاه بودن
    و این قاعدتا از ضعف منه

    من دوست دارم همراه باشم
    ولی تکیه گاه نه
    امید باشم، ولی نه امید اخر، ولی نه تنها امید
    که شاید به بزرگی خود خدا، بزرگی اشتباهات منه
    بزرگی حماقت های منه
    بزرگی نفهمی های منه
    بزرگی ندونستن های منه

    منی که نمی‌دونم و اشتباه میکنم
    همون طور که نمی‌دونستم و اشتباه کردم و در آینده هم همینه
    منی که حتی گاهی می‌دونم و نمیکنم
    می‌دونم و نمیتونم
    می‌دونم و نمی‌خوام
    و نمی‌دونم چرا می‌دونم و نمی‌خوام

    من دلتنگ این روزایی هستم که توشم
    و نمی‌دونم چطوری بیشتر ازش لذت ببرم
    سعیم رو دارم میکنم و فکر میکنم تا حدود زیادی نهایت لذتم رو از این نعمت ها میبرم
    و بازم کمه

    من مثل یک مسافر تاریخم
    حس کسی رو دارم که از آینده اومدم و دلم میخواد اشک بریزم به حال این روزا که گذشت...

    یعنی بعداً هم کسی هست؟
    جایگزینی هست برای دادن این حس خوبی که این آدما بهم میدن؟

    ترسناکش اینجاست، که من قبلا هم مسافر زمان بودم
    از بچگی آینده رو تصور میکردم
    و همینقدر خوب بود
    و شایدم بهتر
    تصویرش مبهم بود ولی حسش میکردم و خوب بود

    ولی الان...
    تصویر مبهم تر از همیشه
    و حس به خوبی قبل نیست

    صحنه ای از جدایی نادر از سیمین رو دیدم
    توی استوری
    اونجا که نادر باباشرو توی حموم می‌شست و سر گذاشت روی کمر باباش و گریه اش گرفت

    حرفهای بابا رو یادم اومد
    کاراشو
    و از همین الان دلم تنگ شد
    حالم متفاوت شد

    بد نیست
    حال بد نیست
    متفاوته

    همون، مثل حس مسافر زمانی که از آینده اومده
    درسته دلتنگ این روزاست
    ولی دیدن همین صحنه ی رویا مانند، خودش لذت بخش و داره لذتشو می‌بره

    خداروشکر که هنوز هست
    هرچند که قطعا سریعتر از اون که فکر کنم میگذره
    همون‌طور که بدترین روزا میگذرن
    همون طور که بهترین روزها گذشتن

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۸