یه سری جوابا و اتفاقا توی بچگیم بوده، که توی کل زندگیم موندگار شده

فور اگزمپل:

یادمه بچه بودم و داشتم توی حیاط خونمون برای خودم راه میرفتم و فکر میکردم

من کلا وقتی میخوام فک کنم "باید" راه برم (نه اینکه اینجوری بهتر فکر میکنم)

 

نمیدونم فیلم یا کارتونی چیزی دیده بودم در مورد غول چراغ جادو و سه تا آرزوش

 

با خودم کلی فکر کردم و به یه سیستم رسیدم

که بیام و دو تا ارزو کنم، بعد ارزوی سوم رو ارزو کنم که بتونم سه تا ارزوی دیگه بکنم

همینجوری تا آخر

 

کلی ذوق کردم که من چقدر خفنم و اینا

رفتم این دستاورد بزرگ رو با بابام به اشتراک بذارم که ببینه هزینه و زمانی که تا الان برای بچه اش گذاشته حروم نشده و بلاخره یه نابغه ای داره بار میاره برای خودش

 

به بابام که اومده بود توی حیاط سیگار بکشه اینو گفتم

بابام همینطوری که داشت سیگار میکشید بدون ذره ای هیجان و افتخار و ... محض رضای خدا (که البته الان درک میکنم که هیجان و افتخار نداشته) گفت خوب اگه اینجوریه که همون اول ارزو کن بتونی بی نهایت ارزو کنی!

 

عه

راست میگه که

چرا من به ذهن خودم نرسیده بود!

دو سه جا توی زندگی اینجوری تکون خوردم

شاید خیلی ساده باشه ها

ولی واقعا من رو از ریشه تکون داد و پایه خیلی چیزا شد توی ذهنم

 

بعد از این اتفاق ساده مسخره، من کلا همیشه دنبال یه راه متفاوت هم هستم

برای هر چیزی

 

البته بعد از این قضیه بازم از این اکتشافات مسخره داشتم

 

اوه اوه

یادش بخیر اون اوایل که با "دینام" آشنا شده بودم

اکتشافی کرده بودما

میگفتم بیایم دینام رو وصل کنیم به ارمیچر، برق تولید کنه...

برق ارمیچرم عمه بنده متقبل میشه، تامین میکنه لابد!

ولی یادش بخیر

توی ذهنم یه سوله ساخته بودم پر دینام های متصل به ارمیچر که دارن برق تولید میکنن :-))

 

یا برای رفع تشنگی توی شرایط جنگ و گیر افتادن توی بیابون و ...

بیاییم لواشک و چیزای ترش بخوریم دهنمون اب بیافته سیراب بشیم!

این قضیه لواشکه فک کنم اخرین کشف شر و وری بوده که تا الان کردم

 

اونم چون دختر عمه ام که هیچوقت به عقلش اعتقادی نداشتم بهم گفت که خوب باهوش اینجوری که ادم ضعف میکنه از گشنگی پس میافته!

این احمقانه ترین مشکل قضیه بود که نمیدونم مغزم کور بود چرا و این سمت ماجرا رو ندید...

 

داشتم قبل خواب قسمت چهار فصل یک فرندز رو میدیدم که صحبت 3 آرزو شد و یاد این ماجرا ها افتادم

گفتم تا داغه براتون تعریف کنم ...

 

خداروشکر ضمنا