دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

وی مینوشت ولی منتشر نمیکرد

این سطح از تغییر درونم شگفت انگیزه

هی مینویسم ، هی منتشر نمیکنم

چرا؟

چون خوب نیست!

الله اکبر

وبلاگ خودمه اقا خوب نباشه اصن

نمیفهمم این چه افکار مزخرفیه که داره بر من مستولی میابه

خدا شاهده رفتم مستولی رو سرچ کردم درست نوشته باشم!!

پناه میبرم به خدا


حالا نه اینکه این پست خوب باشه

ولی خوب دیگه مثل قبل از راحت نوشتن لذت نمیبرم انگار

یه کرم کوچک و موذی ته مغزم اذیتم میکنه که نمیذاره یه خط یه خط پست منتشر کنم


عجیب واقعا

بگذریم...


کتاب ساعت ساز نابینا اینقدر حرفاش تکراری شده که به زور میخوام دو فصل دیگه اش رو بخونم و برم یه کتاب اعتقادی دیگه رو شروع کنم

به شدت ضعف توی تفکر سیستمی و درک و چینش استراتژی رو توی زندگیم حس میکنم ، به خصوص توی کارم

شاید بعد ساعت ساز یه کتاب در رابطه با شطرنج بخونم

کتاب هنر جنگ خیلی حس خوبی بهم داد و تا تهش رو خوندم

یه کتاب توی این مایه ها هم میخوام


کارا خوبه ، ولی میتونه بهتر باشه

سعیم رو میکنم ، ولی میتونم بیشتر بکنم

فکرای خوب و انرژی مثبت بهم میدید ، ولی بیشترم میتونید بدید :-/

بدید آقا ، تموم نمیشه

یه لبخند حتی :-)


با تشکر از شما و خدا

  • ۹ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۸ آذر ۹۷

    یه مشت ادم خوبه کرمو

    یعنی الان وضعیت زندگی من اینه که یه مشت ادم خوب و خیر خواه ، دور هم جمع شدن و برای کمک به من و همدیگه ، دارن به من و همدیگه کرم میریزن :-|


    الان نه میشه شکایتی کرد ، نه حرفی زد ، نه هیچی

    همه هم خوبن

    این وسط من برای حفظ و جمع و جور کردن قضیه میشم ادم بده

    میشم چوب دو سر ...

    همون ادم بده 


    داستانیه خلاصه

  • ۵ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۷ آذر ۹۷

    باغ کتاب

    دیروز برای اولین بار رفتم باغ کتاب

    و فهمیدم که تمام این مدت باید هفته ای یه بار میرفتم باغ کتاب و نرفتم 

    در این حد

    این حجم از کتاب ...

    نه

    بذار راستش رو بگم

    این حجم از لوازم تحریر های خوشگل و رنگارنگ + محیط دنج و خوب برای نشستن و نوشتن و فکر کردن ، واقعا عالیه

    از یکی از دوستان شنیدم که میگفت باغ کتاب اصراف پول و ... بوده

    صرفا در حد نظر شخصی دادن میتونم بگم تا حدود زیادی باهاش موافقم ، ولی این اصراف بودنش به این معنی نیست که هیچ بخش مثبتی نداره


    مثتب بودنش برای من همین بس که اگر برم توی نماز خونه اش دیگه دلم نمیخواد از اون محیط بیام بیرون

    لامصبا مسجدارو اینقدر خوشگل بسازید خوب


    بلیطم گرفتیم بریم فیلم بمب رو ببینیم...

    از سینما تیکت گرفتم

    رفتم دم دستگاه سینما تیکت بلیط رو پرینت بگیرم که فهمیدم برای چهارشنبه گرفتم به جای سه شنبه  :-|

    هیچ ربطی هم به تبعات جلسه چند شب پیش نداره :-D

  • ۱۳ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۴ آذر ۹۷

    حس خوب داغ چایی

    از بیرون میام
    میرسم توی تیوان

    لپ تاپ و میزنم روشن بشه
    غذا رو میذارم توی یخچال و بر میگردم
    لیوان و برمیدارم و چای میریزم

    میارمش جلو صورتم
    داغی چای...


    صورتمو گرم میکنه و کیف میکنم
    حس خوبی بهم میده
    خداروشکر


    این مطلب با این ارامش توش
    در زمانی نوشته شد که دارم اوج بحث فراستی و ظلی پور رو دارم گوش میدم :-D
  • ۱۴ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۰ آذر ۹۷

    جلسه مهم دیشب

    در مورد جلسه دیشب هم بگم...

    خواستگاری بودیم جای شما خالی

    اولین جلسه ای هم نبود که میرفتیم

    میخواستم خیالم راحت شه که همه چیز به خوبی و خوشی پیش بره بعد بنویسم

    بعد اون همه ضجه و ناله من سر سربازی ، دیگه دلم نمیخواد توی وبلاگ ناله کنم

    خلاصه که همه چیز خوب و خوش پیش رفته و داره میره به امید خدا


    کسایی که این وبلاگو توی مدت سربازی من خوندن لایق اینن که کلی خبرای خوشحال کننده هم بخونن بلاخره :-D


  • ۲۹ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۴ آذر ۹۷

    دو سنت

    به لطف جمعه سیاه امروز بازی جنگ های صلیبی به قیمت 2.49 سنت خریدم

    با یک گیفت کار 5 دلاری دو نسخه گرفتیم که دو نفری انلاین بازی کنیم

    یه ازرو که حداقل8 سال سابقه داره محقق شد و چه حااااااااااااااااالیم داد


    حالا موندم با 2 سنت باقی مونده چیکار کنم :-D

    حیفه لامصب


    ***


    این وسط به خاطر بلک فرایدی رفتیم یه پک زبانم خریدیم با یکی از همکارا

    ایشالا که مفید واقع بشه 


    ***


    فردا هم یه جلسه مهم دارم

    به زودی باید درباه اش بنویسم

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۲ آذر ۹۷

    ساده تر

    دیشب تا صبح یه لحظه خواب اروم نداشتم

    همه اش با استرس بود

    سر همین جنگوگ بازی های کاری

    یه سره از این ور به اونور میدوییدم

    فک میکردم کارا امروز به فردا بیافته حتی

    هنوز 11 نشده کارهای استرس اور دیروز مدیریت شد

    خداروشکر

    بریم سراغ کارهای رو به جلو


    پی نوشت :(اینقدر نوشتنش سخته که مینویسید پ.ن؟! یا دلیل دیگه داره ما نمیدونیم)

    لازمم نیست همه چیز خیلی هم مکتوب جلو بره

    حافظه هم داریم دیگه


    پی نوشت دوم : خواستم بگم مغزم داریم دیگه گفتم الان یکی میاد میگه تو که نداری :-D

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۳ آبان ۹۷

    بهم ریختگی

    و مجدد بهم ریختگی کاری که واقعا روح و روانم رو به هم میریزه

    حالم رو بد میکنه

    اعصابم رو خورد میکنه


    یک هفته است میبینم هیچ چک فرمی که توی سایت گگذاشتم رو پر نمیکنه

    نگو فرم از کا افتاده بوده و ما تازهامروز فهمیدیم

    خیلی بده

    خیلی بد

    خیلی اعصاب خورد کن

    خیلی ناراحت کننده

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ آبان ۹۷

    چند خط فکر

    من در طول روز لااقل یک پست منتشر میکنم داخل وبلاگم

    حالا شاید توی واقعیت نکنم ولی توی ذهنم منتشر میکنم

    اگر بیان نرم افزار تحت موبایل داشت احتمالا من الان یه وبلاگ پرپست (مثل موی پرپشت) داشتم 


    ***


    یه پیرمرده است ، برای کوتاه کردن مو میرم پیشش

    یکی دوبار قبلا رفته بودم پیشش ، حین زدن موهام دوسه تا فحش به نظام و مسئولین داد منم لبخند زدم

    امروز فحش خارمادر و کشیده بود به نیروهای کمیته (اول انقلاب)

    حالا بابای من خودش اول انقلاب تو کمیته بوده

    از اون "پونز تو پشیونی کن" ها نبوده ها ، ولی بلاخره حضور فیزیکی داشته

    هیچی دیگه ، چیزی نگفتم ولی لبخندم نزدم

    لامصب لاقل بگو اکثرشون...


    ***


    یکی دو تا باگ تو زندگیم پیدا کردم

    مشکلاتی که کوچیکه ولی روند منظم رو دچار اختلال میکنه

    امروز زدم یکیشو ترکوندم

    امیدوارم از جای دیگه سر سبز نکنه


    ***


    یه بنده خدایی هم سرکار ، مارو سرویس کرده بود 

    بعد من یه بار باهاش راه نیومدم

    بیا و ببین عکس العملو

    داداش دو برابر من سنته

    کلی هم هواتو داشتم و خودتم اقرار کردی

    یه بارم اینکارو 

    نوکرت که نیستم که


    ***


    به صورت کلی هوای ابری رو مخمه ، بدم میاد

    ولی اینقدر امروز دمای هوا مناسب بود که بیخیال ابری بودنش شدم و ساعاتی رو به خوشی در پازک زیستم


    ***


    کتاب ساعت ساز نابینا اولش ناامیدم کرد...

    توقع داشتم علمی تر باشه ، بیشتر حالت داستان طور داشت

    بعد جلوتر که رفتم دیوونه ام کرد

    خیلی خوب بود

    این دو سه روز خیلی عمیــــــــــــق خوندمش

    کند جلو میرم چون عمیق میخونم 


    ***


    و قسم به کامنت هایی که توی کامنت دونی! شماها تایپ میکنم و نمیفرستم

    برای مثال هر دو پست اخیر کروکودیل کلی فکر کردم  ، بررسی کردم نظرمو ، تایپ کردم حتی

    ولی پاک کردم و نفرستادم

    جدیدا نظر دادن در مورد مسائلی خارج از زندگی شخصی خیلی سخت تر از قبل شده

    قبلا هم راحت نبود ولی الان دیگه واقعا نمیتونم به نتیجه نهایی برسم


    ***


    و در نهایت

    بابت همه چیز خداروشکر

  • ۹ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۸ آبان ۹۷

    گمشدم...

    یکی از بچه ها اربعین رفته بوده کربلا

    یه ویدیو برام فرستاد

    توی نجف پشت بلندگو اعلام کردن امین هاشمی گم شده...


    هم امین تو دنیا زیاد داریم

    هم هاشمی


    ولی به هر حال من سال دیگه باید برم

  • ۸ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۱ آبان ۹۷