دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

عشق به خوراکی

یادمه بچگیا عاشق اب قند بودم!

مامانم که میرفت بیرون با دقت خاصی میزان گلاب و عرق نعناش رو تنظیم میکردم که هم خوش بو باشه هم خوش مزه...

نمیدونم اون موقع دقیقا تعریفم از خوشمزه چی بود ولی به هرحال

باید بازم درست کنم و بخورم شاید هنوزم به نظرم خوش مزه باشه


یا مثلا یه زمانی عاشق گوجه بودم...

بر میداشتم میشستم ، روش نمک میزدم و دقایقی به شادی میزیستم 

عشق حقیق من به خوراکی ها همین عشق به گوجه بوده

چون اول ازش متنفر بودم ولی بعدا عاشقش شدم

شبیه این فیلما بوده رابطمون کلا

شاید شبیه راس و ریچل حتی (سریال فرندز)


الان دلم شده هتل

عاشق چندین و چند خوراکی مختلفم به طوری که اگر در فاصله مشخص و مساوی ، یکی شون رو سمت راست و یکیشون رو سمت چپم بذارید، احتمالا من اون وسط از گشنگی میریم (جهت اطلاع بیشتر کلیک کنید) :-|


یکی از عشق های جدیدم که تازگی ها متوجه عمق حسم بهش شدم ، میوه های خورد شده مامانمه

ترکیبی از سیب و خیار و نارنگی و پرتقال که مامانم خورد میکنه و میاره میخوریم

اینقدر دوستش دارم که اگر بیرون هر ظرفی که مامانم میده رو مثلا 30 هزار تومن هم بفروشن من میرم میخرم و میخورم حتی اگر فقط 30 هزار تومن توی جیبم مونده باشه


امشب بعد از چند ثانیه فکر به اینکه یه تیکه برش سیب بردارم یا خیار ، تصمیم گرفتم که سیب بردارم تا خیارا که بیشتر دوست دارم بمونه برای اخر

وقتی سیب رو خوردم به حدی بهم چسبید که از این پیش قضاوت نسبت به سیب واقعا پشیمون شدم

در همین حین با حالی نادم و پشیمان و با دلی پر از عشق و دهانی نیمه پر از عشق ، به مامانم گفتم به نظرم یه مغازه بزن این میوه خورد شده هاتو بفروش خیلی خوشمزه ان

مامانم اومد یه کم کیف کنه که ظرف چند ثانیه بابام با نشون دادن یه تیکه خیار که روش مو بود گفت اره موهای روشم خیلی خوشمزه اس :-|

دیدم نه انصافا بهداشت میاد دهنمونو سرویس میکنه همون مغازه نزنیم خودمون لذت ببریم بهتره :-D

  • ۹ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۹ آبان ۹۷

    اگر پسر داشته باشم...

    داشتم فیلم About Time رو میدیدم

    باحال بود

    داستانش ، حرف های توش در مورد ارزش هر روز ادم ، ارتباطات و ...

    اما یه جمله گفت همون اول ، که کلا تا اخر فیلم ذهنم درگیر همون یه جمله شد

    جمله خاصی نیست ، اصلا نیست

    ولی ذهن من رو باید درگیر میکرد


    اولش در حد دو ثانیه اشاره کرد به این که توی جوونی یه پسری بوده لاغره درازه زشت...

    یاد سالهای اول هنرستان تا اواخر کاردانی افتادم

    حالم بد شد

    یاد اون روزهایی که چقدر حس بدی به خودم داشتم و فکر میکردم که من مشکلی دارم

    در صورتی که کاملا عادی بود و درصد قابل توجهی از ادما ، چه دختر و چه پسر توی اون سن بدنشون داره بزرگ میشه

    اینکه یه عده هستن که هیکلشون خوبه چیز عجیبی نیست

    هر کس یه جور بدنش رشد میکنه ، چهره اش یه طور تغییر میکنه

    به علاوه اینکه 70 درصد قضیه دست خوده ادمه

    خوب درست لباس بپوش ، موهاتو مرتب کن ، ادکلن بزن و ...

    اینا خیلی موثرن


    اگر پسر داشته باشم سر زمانی مثلا 14-15 سالگی در مورد این چیزا باهاش صحبت میکنم

    بهش میگم الان از خودت راضی ، دو روز دیگه کم کم ممکنه تغییراتی بکنی که به نظرت ناخوشایند بیاد

    اینا عجیب نیست ، درست میشه احتمالا

    توی اون سن و سالهای خاص بیشتر کمکش میکنم که لباس های قشنگ بخره و به خودش برسه

    بهش کمک میکنم روابط بین ادما رو بهتر بفهمه ، دوستی ها ، روابط کاری ، روابط با جنس مخالف و ...

    فک نکنه کسی از اسمون افتاده پایین

    اهمیت روابط کاری رو بیشتر درک کنه

    از دوستی هایی که دره نهایت لذت رو ببره


    خیلی مسئله مهمیه به نظرم

    اِنی وی

    بازم خداروشکر که گذشت

  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۶ آبان ۹۷

    هنوزم که هنوزه

    هنوزم که هنوزه...

    تو کتم نمیره که این مرخصی تموم شدنی نیست

    یعنی جدی جدی و کامله کامل سربازیه تموم شد


    باورم نمیشه که بعد یک ماه هنوز این قضیه رو باورم نمیشه :-|

  • ۱۴ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۹ مهر ۹۷

    و قسم به قلم

    که کیبورد هیچ وقت جای آنرا نمیگرد...


    امروز با دماغی به شددددددت کیپ ، کلاس برگزار کردم

    هرچند دقیقه یه نفس میگرفتم و یه چندتا جمله میگفتم ...

    دوباره یه نفس عمیق

    اگر دانشجوها ناشنوا بودن میرفتم و خودمو رها میکردم

    ولی نمیشد

    منم بی سر و صدا بلد نیستم

    خلاصه که خفه شدم اقا

    خفه


    و میریم که فکرای مهم و خالی کنیم توی سر رسید

  • ۶ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۷ مهر ۹۷

    علیرضا

    از همون اوایل که اومدیم تیوان رفتارهای علیرضا برام جالب بود

    با همه دوست بود و در عین حال به موقعش درخواست هاش رو هم خیلی محکم پیگیری میکرد

    همونجوری با شوخی و خنده و دوستیش

    یه بار سر یه سری ماجراها که با تیم ما درگیر شد بچه ها یه مقدار داشتن باهاش تند صحبت میکردن

    وسط حرفاشون میپردیم و نمیذاشتم چون میدوسنتم اون صرفا داره انجام وظیفه میکنه

    ولی رفتارش برام جالب بود

    عکس العملش


    یه کارمند ساده اس ، نه شریکه و نه درصدی میگیره نه هیچی

    ولی جوری پیگیر کارهای تیوانه که منه صاحب مدیران سایت اینجوری پیگیر کارای مدیران سایت نیستم


    چند وقت پیش فهمیدم که عین این شور و اشتیاق و پیگیری های محکم ، از اینکه از طرف بالا دستی هاش بهش میدون کافی برای رشد داده نمیشه ناراحته

    از اینکه زحمت میکشه ولی رشد خاصی نمیکنه ناراحته


    من مقصر نیستم ولی خیلی ناراحتم کرد

    یکی از کارهایی که اگر فرصتش پیش بیاد شدیدا روش پافشاری میکنم استخدام علیرضا توی تیممونه

    معمولا توی تصمیمات من از الوهیمی پیروی میکنم و میذارم حرف اون حرف اخر باشه

    حتی وقتی خودش ازم میخواد که حرف اخرو من بزنم

    چون تجربه داره


    ولی اگر شرایطش پیش بیاد در مورد علیرضا حرف اخر رو میزنم و میخوام که استخدام بشه

    شرایطش هم اینه که خودش از تیم تیوان خارج بشه

    اصلا قشنگ نیست زیر پای نیروی یکی دیگه بشینی

    به نظرم داره حیف میشه واقعا


    توی تیم ما هاشمی مثل علیرضا میمونه

    سعی میکنم هواشو داشته باشم 

    الوهیمی هم حواسش بهش هست

    هم مالی ، هم رشد ، هم آموزش و هم احترام و جایگاهش توی تیم و پیش مشتری

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۵ مهر ۹۷

    اینبار ، نه مثل همیشه

    همیشه موقعیت های خوبی رو داشتم و مفت و مجانی از دست دادم

    این همیشه که میگم شاید از روی ناراحتی مخلوط به عصبانیت باشه

    نه عصبانیت فعلی

    عصبانیت باقی مونده از گذشته

    همیشه ی همیشه هم گند نزدم ولی خوب بارها موقعیت های عالی رو خراب کردم


    الان هم توی موقعیت های خیلی خوبی هستم که باید حواسم بهشون باشه

    بعضی از این کسی و کارا که زیر دست ماست ...

    برای خودشون غولن

    برای خودشون اسم و رسمی هستن ، کلی سرمایه و اعتبار و تجربه و در کنارش نیاااااااااااز 

    نیاز شدید به علم و تخصص ماها


    ولی خوب دارم کم لطفی میکنم بهشون متاسفانه


    از همون موقع که بهار رایانه بودم و میتونستم چه کاااااارها بکنم و وقت تلف کردم

    تا بعدش توی دانشگاه که چه پروژه ها و ایده های...


    می‌دونی چیه؟

    از بیرون ،از دور که به بقیه ...

    اصلا بقیه رو ولش کن ،از دور که ادم به خودش هم نگاه می‌کنه کلی موقعیت میبینه

    ولی توی کار همه اش درگیر جزییات کوچیک بی ارزش میشه

    ولش کن همه این حرفا رو میدونیم



    خلاصه تمام فکرای توی سرم...

    نتیجه همه بالا و پایین های آخر شبی همین دو خط زیره:


    من از فردا دهن کسب و کارهای زیر دستم رو سرویس میکنم

    و به امید خدا پدر سایت متمم رو در میارم


    تمام





  • ۶ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۲ مهر ۹۷

    پایان شنبه...

    زدم ویدیو کلاس اپلود شه

    گفت نمیشه ، حجمش زیاده ، تا 99 درصد میره و Faild میده

    گفتم نه ایشالا


    هرچی گفت جمع کن برو گفتم راه نداره ، وایسم تا اپلود شه

    تو این مدت 50 صفحه کتاب هنر جنگ رو خوندم ، کلی اهنگ گوش دادم ، یک سری فایل ها رو کم حجم کردم و یک فایل رو هم تغییر فرمت دادم

    توی نت چرخیدم و جای خوب برای گردش پیدا کردم

    ساندویچ خوردم ، یه کم چرت زدم و در نهایت...



    ساعت 8:50 دقیقه اس و تا وسایلم رو جمع کنم به امید خدا راس ساعت 9 از تیوان میزنم بیرون...

    خداروشکر

  • ۱ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۱ مهر ۹۷

    یک پاراگراف تیوانی

    در حال استراحت عصرگاهی در تیوان هستم



    گفتم شاید براتون مهم باشه :-D


    من خودم (در یک عبارت مودبانه) ادم "کنجکاویم"

    دوست دارم ببینم محل کار ، محل تحصیل و محل زندگی ملت چه شکلیه

    مخصوصا خارج از ایران 

    برای همین تا توی یوتیوب وارد میشم و روی اون باکس سرچ کلیک میکنم خودش یه عبارت " my school today" و "my work roday" و عبارت های مشابه رو میاره

    رو همین حساب انچه برای خودم میپسندم رو برای شما هم پسندیدم

    البته که برای خودم ویدیو میپسندم و با کیفیت بالاتر

    ولی خوب بلاخره باید از یه جایی شروع کرد


    اون شوکولاته که اون گوشه تصویره هم یه بار رفت تو پاچم

    فک کردم 1700 تومنه

    کصافط 17000 تومن بود :-|

  • ۷ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۱ مهر ۹۷

    آرامش شنبه...

    صبح اول صبح میایی میبینی سرور محترم محتواهای سایتت رو که کلی روشون کار کرده بودی خیلی شیک پاک کرده چرا که میخواسته بک آپ برگردونه

    تمام تلاشم رو برای حفظ ارامش میکنم

  • ۴ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۱ مهر ۹۷

    کار بدون پول

    اگر قرار باشه هیچ پولی نگیرم و کار کنم...

    اگر قرار باشه فقط بر اساس حس خوب کار کنم...

    احتمالا تدریس رو انتخاب میکنم 


    نه تدریس توی مدرسه که یه عده به زور اومدن سر کلاس و به علاوه ، خیلی مهمتر - نه تدریس به بچه ها که هنوز منطق و عقلشون کامل شکل نگرفته و ممکنه یه اشتباه از من باعث بشه کل مسیر زندگیشون اشتباه بشه


    بلکه آموزش به افراد  بالغ و در حوزه تخصصی

    از بس لذت بخشه ، انرژی میده ، حس خوب میده


    من سر کلاس داد میزنم رسما

    یعنی اروم حرف نمیزنم 

    ولوم صدام رو بالا و پایین میکنم که خواب از سر ملت بپره

    و بیشتر هم ولوم رو بالا میبرم که کامل بپره دیگه

    فقطم بحث خواب نیست بعضیا میرن اون ته میشینن نمیشنون خوب

    از طرف دیگه دائم سعی میکنم راه برم که چشمشون خسته نشه

    تند تند هم حرف میزنم که در حداقل زمان ، حداکثر مطلب رو منتقل کنم


    بعد از اتمام کلاس هام (مخصوصا کلاس های 4 ساعتی) دلم میخواد بیافتم همون بغل میز و با یه لبخند حصال از حس خوب رضایتی که درونم هست یه 10 - 12 ساعت فیکس بخوابم

    یه همچین حسی خلاصه

  • ۶ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۸ مهر ۹۷