من در طول روز لااقل یک پست منتشر میکنم داخل وبلاگم

حالا شاید توی واقعیت نکنم ولی توی ذهنم منتشر میکنم

اگر بیان نرم افزار تحت موبایل داشت احتمالا من الان یه وبلاگ پرپست (مثل موی پرپشت) داشتم 


***


یه پیرمرده است ، برای کوتاه کردن مو میرم پیشش

یکی دوبار قبلا رفته بودم پیشش ، حین زدن موهام دوسه تا فحش به نظام و مسئولین داد منم لبخند زدم

امروز فحش خارمادر و کشیده بود به نیروهای کمیته (اول انقلاب)

حالا بابای من خودش اول انقلاب تو کمیته بوده

از اون "پونز تو پشیونی کن" ها نبوده ها ، ولی بلاخره حضور فیزیکی داشته

هیچی دیگه ، چیزی نگفتم ولی لبخندم نزدم

لامصب لاقل بگو اکثرشون...


***


یکی دو تا باگ تو زندگیم پیدا کردم

مشکلاتی که کوچیکه ولی روند منظم رو دچار اختلال میکنه

امروز زدم یکیشو ترکوندم

امیدوارم از جای دیگه سر سبز نکنه


***


یه بنده خدایی هم سرکار ، مارو سرویس کرده بود 

بعد من یه بار باهاش راه نیومدم

بیا و ببین عکس العملو

داداش دو برابر من سنته

کلی هم هواتو داشتم و خودتم اقرار کردی

یه بارم اینکارو 

نوکرت که نیستم که


***


به صورت کلی هوای ابری رو مخمه ، بدم میاد

ولی اینقدر امروز دمای هوا مناسب بود که بیخیال ابری بودنش شدم و ساعاتی رو به خوشی در پازک زیستم


***


کتاب ساعت ساز نابینا اولش ناامیدم کرد...

توقع داشتم علمی تر باشه ، بیشتر حالت داستان طور داشت

بعد جلوتر که رفتم دیوونه ام کرد

خیلی خوب بود

این دو سه روز خیلی عمیــــــــــــق خوندمش

کند جلو میرم چون عمیق میخونم 


***


و قسم به کامنت هایی که توی کامنت دونی! شماها تایپ میکنم و نمیفرستم

برای مثال هر دو پست اخیر کروکودیل کلی فکر کردم  ، بررسی کردم نظرمو ، تایپ کردم حتی

ولی پاک کردم و نفرستادم

جدیدا نظر دادن در مورد مسائلی خارج از زندگی شخصی خیلی سخت تر از قبل شده

قبلا هم راحت نبود ولی الان دیگه واقعا نمیتونم به نتیجه نهایی برسم


***


و در نهایت

بابت همه چیز خداروشکر