دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

کلمه

امید - عصبی - ناراحت - زور - خفگی - دعا - جای خوب - حس بد - گرفتگی - زندانی - لعنت خدا -بی پایان - خستگی - حرومزادگی


باید سعی کنم آروم باشم

شاید تموم بشه

شاید

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۳ دی ۹۶

    وجدان سگ

    وجدان خر مخواستم بنویسم

    ولی انقدر گیر دادن هاش درد داره دیدم بیشتر به سان گاز سگ میماند به جان شما (وبلاگ خودمه میخوام از جون شماها مایه بذارم)


    توی گیر بدی افتادم که از یه طرف دعا دعا میکنم بشه

    از یه طرف دعا دعا میکنم نشه

    گفتن بیا طرح بده برای ارتش

    من برده عقیدتی سیاسیم و اونچا گفتن بیایید طرح فرهنگی برای اجرا در حوزه دیجیتال بدید و اینا

    معلوم نیست تشویقشون برای طرح برتر چیه ولی ...


    راستش زشته اصلا این حرفا رو زدن

    یعنی چی تشویقیش چیه؟ وقتی من هنوز نمیدونم گناهه یا گناه نیست؟!

    من هر طرحی که در حوزه فرهنگی برا اجرا در فضای انلاین بدم ، مسلما و مطئنا اینا برای تبلیغ ولایت فقیه ازش استفاده میکنن

    و من نمیخوام که بکنن

    هی خودم رو گول میزنم

    شاید هم نکردن...

    <مقداری فکر میکنم> ... داداش؟.... جان؟.... خودتی :-/ ... مرسی :-|... </فکر کردن رو متوقف میکنم>

    (کسانی که طراحی سایت بلد باشن میدونن چرا از > و < استفاده کردن برای شروع و پایان)


    خلاااااااااااصه

    درگیرم / از حقیقتا در میرم و بر میگردم / دور خودم هی میگردم / دستمال میبندم به سر بیدردم / وایسا مثل اینکه صدام کردن / بهشون بگو مگه چیکار کردم؟ / این چی بود اوردن باره ما کردن / کار ما اصلا فرق داره حاجی / میخوای بیایی ایجا و قاطیه ما باشی؟ / باشه ولی میشی خیلی عصبی و لاشی / اینجوری داشی...


    :-))) دارم فکر میکنم کسی که اینو میخونه اولش نمیدونه شعره (البته بیشتر شر و وره) چی فکر میکنه :-D

    به عنوان یه فری استایل خوب بودا :-D


    ولی نه انصافا درگیرم 

    همون فعلا بهش فکر نکنم بهتره

    اصلا ایشالا بگن نمیخواد این کارو بکنی

    ولی گفتن شاید تشویقیش آزادی زودتر باشه

    و باز هم من کار زشتی میکنم و به تشویقش فکر میکنم...



    [ دلیل این که این متن رو نوشتم ، نوشته حاجی در مورد سربازی بود پس اگر حالتون به هم میخوره به من ربطی نداره]

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۱ دی ۹۶

    این شعر چقدر خوبه

    هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

    هم رونق زمان شما نیز بگذرد

    وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

    بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

    باد خزان نکبت ایام ناگهان

    بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

    آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

    بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

    ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

    این تیزی سنان شما نیز بگذرد

    چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد

    بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

    در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

    این عوعو سگان شما نیز بگذرد

    آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

    گرد سم خران شما نیز بگذرد

    بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

    هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

    زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

    ناچار کاروان شما نیز بگذرد

    ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن

    تأثیر اختران شما نیز بگذرد

    این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید

    نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

    بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

    بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

    بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

    تا سختی کمان شما نیز بگذرد

    در باغ دولت دگران بود مدتی

    این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد

    آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه

    این آب ناروان شما نیز بگذرد

    ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع

    این گرگی شبان شما نیز بگذرد

    پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

    هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

    ای دوستان! به نیکی خوهم دعای سیف

    یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

  • ۱ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶

    چهاراه ولیعصر بودم

    من داشتم میرفتم یهو دیدم مردم میدون

    گفتم من که کاری نکردم حرفی هم نمیزنم اینا هم که وبلاگمو هم نخوندن قاعدتا

    پس کاریم ندارن دیگه

    رامو میرم

    وقتی با باتوم اومد پشتم عربده کشید ...

    با توجه به ویدیو هایی که دیده بودم که چطوری میزنن ...


    خلاصه کنم

    منم دوییدم  :-D

  • ۳ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶

    پذیرش شکست

    یه وقتایی لازمه

    دارم سعی میکنم بپذیرمش

    حرف زیاد دارم همه اش هم کوتاهه


    سختی کار - درد ناحقی - سر درد - حس خوب رشد - کار و کار و کار - زندگی بدون آرزوی دست نیافتنی - تنبلی - زلزله - مرگ - چیزایی که دلم میخواد مثل نوشتن جامع وبلاگ - ساخت ویدیو بلاگ یوتیوب - رویداد رشیدپور 


    و ...

    یه سری از حرفام


  • ۱ نظر
    • امین
    • جمعه ۱ دی ۹۶

    سلام منه آینده

    یه سایت پیدا کردم خیلی با حاله


    میری توش یه متنی مینویسی ایمیل خودتم میدی 

    تعیین میکنی کی این نامه رو برای وخدت بفرسته

    میتونی نامه ات رو خصوصی بذاری یا نه عمومی کنی که بقیه هم ببینن


    این زیر لینک یه نمونه فارسیش رو میذارم که دو سال پیش یه خانمی نوشته

    اینجا کلیک کنید

    به شخصه از خدا میخوام که به خواسته هاش رسیده باشه

    حس خوبی از متنش گرفتم

    شبیه حرفای خودم بود


    منم میخوام بنویسم

    حتی شاید زیاد

    یعنی بزنم هی تند تند برام ایمیل بیاد

    مثل سفر به اینده میمونه دیگه

    وقتی امروز ایمیلی رو بنویسم و مثلا هفته دیگه بخونمش ، در واقع مثل این میمونه که الان سفر کنم به اینده و هفته دیگه و نامه خودم رو بخونم

    میدونید چی میگم؟

    پیچیده اس یه کم

    ولی باحاله

    حس خوبی داره و فکر میکنم به شدت مفید باشه




    ی سوالم داشتم:

    اقا هشدار برای کبری یازده کی تموم میشه اخر ؟ :-D

    دارم این متنو مینویسم تلوزیون داره تبلیغ هشدار برای کبری 11 میکنه

    دهنتونو سرویس ولشون کنید دیگه

  • ۲ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۶ آذر ۹۶

    ن و ا م و ت و رع ع س ن ه ا ج ا

    تیتر رو خوندین؟

    اسم اتاق من و شایان به اختصار میشه همین تیتره :-D


    "نظارت و ارزیابی مکتبی" و "تبلیغات و روابط عمومی" "عقیدتی سیاسی" "نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلام ایران"


    توی نامه ها هم از اختصار زیاد استفاده میشه

    اون اولا که رفته بودم نمیفهمیدم چی دارم میخونم گاهی اوقات :-D


    تقریبا نصفش رفت

    یا خدا

    فقط نصفش رفت :-D

    احساس میکنم یه سه چهارسالی هست دارم میرم




  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۴ آذر ۹۶

    اوففففففففف

    حاجی چقدر امروز سخت بود

    جدا توی چند ساله امروز یکی روزهایی بود که واقعا از نظر روحی و فکری اذیت شدم

    قشنگ نفرت رو توی چهره ام میدیدی

    خدا کمکم کنه

    خدا کمکم کنه

    خدا کمکم کنه


  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶

    چقدر دوست داشتم...

    چقدر دوست داشتم بتونم روی یک کار ، یا یک سری کار ثابت بمونم

    هی تصمیم پشت تصمیم نباشم

    هی تغییر پشت تغییر نباشم


  • ۳ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۸ آذر ۹۶

    یک نوشته تقریبا شخصی

    دسته بندی شخصی رو رسما افتتاح کردم و از این به بعد یه چیزایی رو که خییییییییییییییلی وقته دلم میخواد بنویسم ولی نمینویسم رو اونجا بنویسم

    قبلا که دفتر و سررسید و ... داشتم اوکی بود و اون تو مینوشتم

    ولی خوب یه مدته نمینویسم دیگه

    حالا دوباره میخوام بنویسم

    توی دسته بندی شخصی

    همین دیگه روی حساب احترام به معدود خوانندگان محترم این متن رو نوشتم براتون

    دوستتون دارم :-| :-/

    ای

    حس بدی داشت

    دوستتون ندارم :-D

    این حس خنده داری داشت خوبه :-D

  • ۶ نظر
    • امین
    • جمعه ۳ آذر ۹۶