مشهد بودیما

انقدر سریع رفتیم و اومدیم نرسیدم بگم اصلا

دوشنبه ساعت 10 شب راه افتادیم (باقطار) جمعه هم ساعت 11 خونه بودیم

نفهمیدیم چی شد اصلا ، فقطم حرم رفتیم و بازار

ولی خوب بود

خستگی در کن بود ، تعویض روحیه شد

خداروشکر


اینا رو ولش کن 

29 روز دیگه آقا

29 روز دیگه...


از این هفته کلاسا شروع میشه

به هیییییییییییچ انواع از وضعیت کار کردنم راضی نیستم

پیچیده شده و برام جدیده

توی این وضعیت جدید هم به قول معلم ریاضیمون یه پامو گذاشتم این ور وضعیت موجود ، یه پامو گذاشتم اون ور وضعیت موجود و ....

خلاصه که وضعیت قهوه ایه فرار کنید

ولی خوب یکی دو هفته اینجوری بعدش هم این وضعیت فعلی میگذره و هم اینکه دیگه کم کم سربازی تموم میشه و همه چی سر و سامون پیدا میکنه


ده روز مرخصی زدم

از دوشنبه هفته پیش تا چهارشنبه این هفته

فیکس تا اخر شهریور

3 تا کتاب خوندم تا اینجای کار

12 ساعت ویدیو آموزشی کپی رایتینگ دیدم 

یک سری ویدیو ضبط کردم

و...

و یا یادم نمیاد یا کار دیگه ای نکردم! که بعیده

همون یادم نمیاد

به هر حال به قول سرهنگ "کارا رو به جلوه"


بازم خداورشکر

فقط این وسط دل تنگ یه چیزم

بشینم توی مسجد خلوت و ترجیحا خالی

به یاد قدیما ، یکی دوساعت خلوت کنم

واااااااااااای یادش بخیر چقدر عالی بود

این هفته اینکارو میکنم 

حتما این کارو میکنم