دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

150

خوب ، تا 231 پیش رفته بودم

ولی کاری ندارم قبلش عددها چطور بود


محاسبه مجدد میکنم

این ماه رو بگو هیچی ، چون اخرش میشه یکی دو هفته مرخصی پایان دوره گرفتن

فرض رو میذاریم روی اینکه دو ماه هم کسری بدن به خاطر جبهه بابا

میمونه 5 ماه

به عبارتی150 روز

دو ماه بیاد روش میشه 210 روز

ایشالا که نیاد

ایشالا که نمیاد

فعلا بذار ببینیم چی میشه

تصورش رو که میتونم برای خودم بسازم

میگم 150 روز مونده

کی به کیه

  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۵ فروردين ۹۷

    زندگی در محل کار

    کلا لپ تاپم رو میذارم توی محل کار بمونه

    هر روز یه راست بیام اینجا

    وقتی خونم وقت زیادی رو برای پشت و گذار بیخودی توی اینترنت و ... میذارم

    اینجا محیطش میطلبه که کار کنی

    اینجا بودن رو بیشتر دوست دارم


    راستی

    از فردا روز شمارو هم شروع کنیم...

  • ۳ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۴ فروردين ۹۷

    زنده یاد کلوب

    اواخر حضورم توی کلوب

    شده بود مثل ایام عید توی بیان

    خلوت شده بود

    یه جوری بود

    دوستایی که داشتشم باهاشون زندگی میکردم به معنای واقعی کلمه ، دیگه نبودن

    نبودن و من نمیتونستم بهشون زنگ بزنم چون فقط توی کلوب دوست بودیم

    نبودن و دستم بهشون نمیرسید

    خیلی حس بدی بود

    انگار از یه خواب خوب داشتن به زور می پروندنم


    امروز یاد اون موقع های کلوب افتادم

    هرچند الان به نظرم منطقیه و خوب این فضای مچازیه و اکثرا دوستی ها هم مجازیه

    ولی هنوزم یاداوری خاطرات اون روزا حس بدی بهم میده


    یه زندگی کردیم داخل کلوب...




  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۲ فروردين ۹۷

    ماشششششششالا چ خلوته

    کلا بیان هیچکس نیست انگار

    من فقط دوتا از کسایی که دنبال میکنم دارن پست میذارن

    فک کنم کاربراش نصفم کمتر شدن

  • ۵ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۶ فروردين ۹۷

    کالای داخلی یا بغل مجانی؟

    یکی بغل مجانی میخواد بده ، چون نوشتش انگلیسی هست بهش حمله میشه

    بعد اون یکی با 40 سال مدیریت کشور و تسلط کامل و مستقیم روی قدرتمند ترین ارگان ههای کشور ، ژست اپوزیسیونی میگیره و میگن هم بهش هیچی نگید که اقا مظلومه

    بدبخت هرچی مظلومه تو عالم اگه اقا بخواد مظلوم باشه


    به خدا

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱ فروردين ۹۷

    هفته جدید ، مطلب جدید ، محل جدید

    از سریر ، منتقل شدیم تیوان

    داخل دانشگاه شریف

    به شدت از محل جدید راضیم ، نه که از قبلی ناراضی باشم ، اینجا رو بیشتر دوست دارم


    تیوان در واقع سه بخش داره:

    1. یک بخش مخصوص کار کردن که باید سکوت محض باشه ، اندازه یک زمین فوتسال جا داره و توش همینجوری میز چیدن

    2. یک محیط بیرون همین بخش "مخصوص کار کردن" که سه برابر فضای داخلی هست و برای استراحت و ناهار و جلسه و بازی و و حرف زدن و ... که ابته افرادی کارهاشون هم اونجا انجام میدن
      با توجه به علایق و سب ک و سیاقی که دارم احتمالا منم برم کارامو بیرون بکنم ، زیاد با محیط اتوکشیده حال نمیکنم

    3. یک بخش برای برگزاری رویداد و کلاس داره که وقتی کلاسی توش نیست بچه ها میشینن حرف میزنن یا کاراشون رو میکنن (مثل محیط بیرونی)

    بچه های باحالی داره و مسئولینش هم ادم های جالب و دوست اشتنی و گرمی هستن
    البته اونایی که تا الان باهاشون اشنا شدم

    الان هم من امروز ساعت 8 رسیدم به جز یکی دوتا مسئولا کس دیگه ای نبود و منم نشستم  پای نصب برنامه Ever note که بتونم یادداشت هام رو بین لپ تاپ و گوشی هماهنگ کنم
    یه پستی هم بنویسم و نهایتا به امید خدا بشینیم پای کارا

    خدایا به امید خودا
  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶

    231

    توی تعطیلات که آدم دیگه شمارش نداره ، داره؟

    تموم شد و رفت


    تا پایان آزادی و زندگی با حقوق اولیه انسانی...

    شماره اش تمام

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶

    232

    از امروز رسما تعطیلات نوروزی من شروع میشه

    گادگان نمیرم و به جاش میرم سر کار

    منتقل شدیم "تیوان"

    داخل دانشگاه شریفه

    به شدت محیظش و بچه های داخلش رو دوست دارم

    جاهایی که حالت استارت اپی دارن معمولا پر از آدمهای باحال و دوست داشتنی هستن +...


    به علاوه یه عده آدم متکبر ، خودپسند ، مغرور که از بالا به همه نگاه میکنن


    مسئول و این حرفا رو نمیگما

    از خود بچه های استارت آپی

    انقدر بدم میاد از سبک رفتارشون

    احساس هم میکنن ادمای خیلی خوبین و بقیه یه مشت بچه ی نفهمن که اینا باید کمکشون کنن

    خداروشکر خودم باهاشون دهن به دهن نشدم ولی دیدم بحث کردناشون رو با دیگران

    نصیحت های بیجا و حرفای مفت و غرور های مسخره


    ولی

    انقدر اون خوبا زیادن که اینا اصلا به حساب نمیان

    شما با خوباشون سرت رو گرم میکنی اینا هم میان یه چیزی میگن برا خودشون بهشون محل ندی میرن

    چون خیلی ادمهای ارزشمندی هستن میرن ، میرن پیش کسایی غر بزنن که قدرشون رو بدونن

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶

    233

    این قضیه شمارش هم خوب داره پیش میره ها
    نه اینکه سریع بگذره

    بحثم اینه که دارم ادامه اش میدم 
    امیدوارم تا تهش برم

    دوست دارم ادامه دار باشه

    الان بحث مربوط به کلاس هام رو هم ادامه دار پیش رفتم و این رو هم خیلی دوست دارم
    کلاسا هم ایراد زیاد داره ولی همین ادامه دار بودنش بازم خودش کلی مفیده

    یه حدیثی هم در این باره خونده بودم
    که خیلی خوبه ادامه دار بودن

    دوست دارم همه کارام اینجوری باشه
    یا حداقل اکثرش
    به جز اونایی که خوب ادم وسط راه میفهمه "اشتباه" بوده (نه این که "بهترین" گزینه نبوده و رهاش کنه)
  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶

    334

    [Forwarded from «صدای مردم» (آمدنیوز)]

    🔴 طنز: بازجویی از کودک رقصنده برج میلاد!

    🆔@Sedaiemardom

    بازجو: نام؟

    دختربچه: پریسا


    بازجو: شهرت؟

    دختربچه: پری جنگ نرم!


    بازجو: سن؟

    دختربچه: هفت سال و نیم


    بازجو: از کجا رقص ترکی رو یاد گرفتی؟

    دختر بچه: پایگاه نظامی مارگارت تاچر در ولایت قُندوز افغانستان


    بازجو: این برنامه رقص از کی طراحی شده بود؟

    دختربچه: از آگوست ۲۰۱۰


    بازجو: کامل توضیح بده

    دختربچه: برای برنامه‌ای که توی برج میلاد برگزار شد حدود ۱۰ سال برنامه‌ریزی شده بود. ما چند تا دختر رو به خاطر همین برنامه متولد شدیم. از همون دوران جنینی روی ما کار می‌شد. مادران‌مون به سبک فراماسونرها غذا می‌خوردن تا ما از همون جنینی آداب فراماسون رو یاد بگیریم. اما چون هدف دولت انگلستان اجرای رقص ترکی در برج میلاد بود، از لحظه به دنیا اومدن‌مون به دستور تونی بلر توی گوش مون هدفون گذاشتن و آهنگ «پنجره دَن داش گلیر آی بری باخ بری باخ» رو پخش کردن.


    بازجو: از کی وارد کشور شدین؟

    دختربچه: همون روز مراسم. از طریق رابطه‌مون توی شهرداری تهران در پوشش دختران معصوم ایرانی وارد کشور شدیم. مراسم ساعت پنج شروع میشد. ما ساعت دوازده از فرودگاه کابل پرواز کردیم و ساعت چهار رسیدیم برج میلاد.


    بازجو: رابطه‌تون توی شهرداری کی بود؟

    دختربچه: خانوم فاطمه راکعی. مشاور امور بانوان شهردار تهران. ایشون هم یه فراماسونر اومانیسته که به ماکیاول و اکسپرسیونیسم خیلی علاقه داره


    بازجو: گرایش فلسفی خودت چیه؟

    دختربچه: گفتم که... من از بچگی تحت تعالیم فراماسون‌ها بودم ولی اگه به خودم بود مکتب فرانکفورت رو انتخاب می‌کردم با چاشنی اندیشه‌های اسپینوزا و دکارت


    بازجو: هدف از این عملیات چی بود؟

    دختربچه: ضربه زدن


    بازجو: ضربه زدن به چی؟

    دختربچه: نمی دونم. فقط به ما گفتن این یه ضربه‌س!


    بازجو: کل عملیات همین بود؟

    دختربچه: نه. قرار بود با رقص ما مسئولین کشور گیج بشن و نیم ساعت بعد هلیکوپترهای آمریکایی دوباره توی طبس فرود بیان و سربازان آمریکایی از پایانه اتوبوسرانی طبس سوار اتوبوس بشن و بیان به سمت تهران


    بازجو: پس چرا نیومدن؟

    دختربچه: چون دو ساعت قبل از عملیات سازمان سیا متوجه شد اون روز از طبس به تهران بلیط نیس و هیچ اتوبوسی به سمت تهران حرکت نداره!


    بازجو: پس چرا شما عملیات رو ادامه دادین؟

    دختربچه: چون رییس سازمان سیا معتقد بود رقص آذری خیلی قشنگه. بچه‌ها هفت ساله تمرین کردن. حیفه کنسل بشه!


    بازجو: الگوت توی زندگی کیه؟

    دختربچه: الگوی قلبی خودم الهام چرخنده‌س ولی بهم دستور دادن که الگوم سوفیا لورن باشه


    بازجو: برای امروز کافیه. میتونی بری توی بند..



    💠 این داستان طنز بود، ولی برای به تصویر کشیدن شیوه بازجویی در مظام استبداد بود.


    دختر بچه‌هایی که در برج میلاد رقصیده بودند را احضار کرده بودند. شناسنامه‌شان را بررسی کردند تا ببینند ۹ ساله‌شان شده است یا خیر. یکی از دختر بچه‌ها را روز پنجشنبه از یک ظهر تا ۱۰ شب در وزرا نگهداشته و بازجویی کرده بودند

     

    دختر بچه می‌گفت طوری برخورد کردند انگار ما در برج میلاد آدم کشتیم.


    احضار و بازجویی این کودکان از شرم‌آورترین اتفاقات رخ داده در چند سال اخیر است. (منبع: کانال سپهر آزادی)

  • ۱ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶