دیدید 250 هم رد شد؟
از 250 تا 200 رو شما اندازه بگیر
بعد از پایان مقدار گیری ، مقداری که گرفتی رو 4 برابر کن
سربازی من تمومه
میگی زیاده؟ ...
میگی کمه؟ برو دکتر جکاپ چامع مغز بده
سرعتمان بسی ناجوانمردانه کند است...
عیدم نزدیکه
بوش میاد
یه فوق لیسانس کامپیوتر هم محتمل هست بهمون بپیونده
شایان تپل هم که روزای آخرشه
سرهنگ بهش میگه میری بیرون میبینی اونجا هم خبری نیست اینقدر عجله میکردی
سرهنگ اخرای کارشه و داره بازنشسته میشه
هرچی به اخر نزدیک تر میشه ادم بهتری میشه
حمید با لیسانس عمران قرار شده بیاد جای من
بهش میگم بشین تایپ کن
میگه بلد نیستم سید جان
میگم داداش کار خاصی با ورد نمیخواد بکنی همین تایپ کن فقط
میگه سید به خدا بلد نیستم!
فک کردم مسخره میکنه
دیدم نه
نشستم دارم بهش یاد میدم
میگم تو چجوری لیسانس عمران گرفتی پس؟ یه تحقیق ندادی؟
میگه نه من پول میدادم بقیه برام مینوشتن :-D
اصلا حال کردم با این حرکتش
همین این ادم به درد این سروانه میخوره که یه ذره قدر بدونه
این کلاس هم تموم شد
هر دفعه فکر میکنم که الاناز بچه های کلاس نظرسنجی کنم میگن بد بوده و ایراد زیاد داشته
یا مثلا اگر نمیگن بد بود لابد رو دربایستی میکنن
ولی این بار دیدم نه
ظاهرا جدی جدی خیلی راضین
چون داشتن مقایسه با دوره های دیگران هم میکردن که رفتن و میگفتن چقدر مزیت داشته
خداروشکر
خیلی خوشحالم از این بابت
من ناراضی باشن افراد نونش از گلوم پایین نمیره انگار
خداروشکر
دراز کشیدم روی زمین
چشمام رو بستم
روی پوست صورتم زِبری فرش رو حس میکردم ، طرح و نقشش رو
دلم میخواست یه چیزی بگم
خودمو ول کرده بودم
رهای رها
هرچی به گلوم برسه و دهنم برسه بگم
هرچی هر کاری هر حرفی هر فکری
خسته بودم
بی خوابی ، کار ، سر و کله زدن با یک مشت نفهم توی سربازی
فکر کنم یه 30 - 40 باری همینجوری هی گفتم "خدایا خسته ام"
"خسته" نمیشدم از گفتنش ، سیر نمیشدم
هربار که میگفتم انگار یه کم سبک میشدم
حس میکردم خودش داره نگام میکنه
همیشه وقتی از سربازی و سختیش حرف میزنم حس بدی دارم
اینکه طرف مقابلم نمیفهمه چی میگم
ولی اینبار نه
قشنگ ، راحت ، سبک ، بی هیچ فکر و خیال و آنالیزی
خدایا خسته ام
خدایا خسته ام
خدایا خسته ام
...
میگفتم ، تکرار میکردم مثل یک ذکر
فک نکنم تا به حال هیچ ذکری رو اینقدر عمیق و از ته دل گفته باشم
واقعا خسته بودم
واقعا خسته ام
خدایا ، واقعا خسته ام
اخراش که رسیده بود
خجالت میکشدم ، فقط اولاش با خیال راحت بود
همیشه همینطوری بودم
همیشه وقتی میام از چیزی گله کنم از ته وجودم سنگینی خجالت رو حس میکنم
من حق ندارم گله کنم ، ناراحت بشم یا هرچی
اصلا شدم هم حق ندارم بگم
گفتم هم حق ندارم از ته دل بگم
مگه من چه مشکلی دارم؟
شاید خجالتم ریخته
هنوزم حس بدش رو دارم ولی با همین حس بد بازم میگم
خدایا خسته ام
خواسته ای ندارم
ولی خسته ام
دلم میخواد تموم بشه
برای همین
دلم میخواد نباشم اگر قراره اینجوری...
خدایا خسته ام
کتاب در مورد بی خدایی خریدم بخونم
از این دستفروش های کنار انقلاب
یه جوری چاپش بده که وجود خدا خرافه هم باشه دلت میخواد خداباور بمونی
نزدیک عید میشویم
این ماه کلاس ملاس پولی تعطیل
بچسبیم به سایت و شبکه اجتماعی ها
کارای نصفه نیمه رو جمع کنیم
خیلی کیفیت کارای رایگانم داشت میومد پایین
ایشالا همه چی رو اوکی میکنیم توی این یک ماه
عید هم کلاس میذاریم
نمیدونم خوبه یا نه
ولی میگن خوبه
بریم ببینیم چی میشه