دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز پنجاهم: آدم کش

تا امروز ده ها بار ادم هایی رو دیدم که خیلی محکم به نظر میومدن ولی نقطه ضعف های گنده و شکننده ای داشتن

و متاسفانه شاهد شکسته شدن بعضی هاشونم بودم...

 

الان برام محرزه که گنده ترین مسئولین و ادم کش های کشور هم همینطورن

ولی خوب هرچی فکر میکنم و سعی میکنم تصور کنم نمیتونم

 

اینکه اینا هم اگر بهشون نزدیک بشی، دوست بشین، بشینید پیش هم، از دلایلشون میگن

از منطق هاشون

از اینکه چرا دستورهاشون به قتل عام، در حقیقت تصمیم های بدی نبوده

یا اونا بی گناه بودن و نمیخواستن اینطوری بشه

اگر دستوراتشون باعث ادم کشی شده و اینا نمیخواستن، پیگیری نکردن قضیه هم دلیلی داشته، مصلحتی داشته

 

مطئنم

مطئنم اگر بشینی پای حرفشون حتی شاید برای لحظاتی قانع بشی

تازه در حالی که قدرت و ثروتی هم بهت نمیرسه!

حالا فکر کن کنار این توجیحات قدرت و ثروت تقریبا بی نهایت هم باشه

 

واقعا گاهی اوقات قضاوت هامون علیه ادم کشا به دور از انصافه

 

کل آبان هیچی نگفتم

این اخرا دیگه این یه کلام پرید بیرون

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۹ آبان ۰۰

    روز چهل و نهم: آرام... آرام... آرام تر...

    یه کم شل کردم

    وقتایی که شل میکنم فکرم به جاهای بهتری میرسه

    کار مهما رو انجام بدم، غیر مهما رو شل تر کنم

    این همه تصمیم و کار نصفه نیمه رو جمع کن

    تصمیم جدید فعلا ممنوع

    حتی خوباش

    حتی عالیاش

    بنویس یه گوشه باشه واسه بعد...

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۸ آبان ۰۰

    روز چهل و هشتم: سلامتی باشه...

    سر کرونا که توی بیمارستان به معنی واقعی کلمه افقی شده بودم قدر راحت نفس کشیدن رو دونستم

    قدر اینکه میتونم غذا بخورم بدون اینکه با هر لقمه اش از بالا تا پایینم درد بگیره

    قدر اینکه میتونم صاف وایستم، یه دستشویی به دل خوش برم، یه دقیقه بخوابم بدون اینکه از شدن سرفه سردرد بگیرم

     

     

    و این رو باید به خودم دائم یاداوری کنم

    چون مهمه

    چون حیفه

    چون اگر دو - سه هفته اونجوری درد کشیدم، هزاران هفته هم بدون درد بودم

    ولی اون دو سه هفته رو یادم موند

    و این ته قدر نشناسیه

    و من نمیخوام ادم قدر نشناسی باشم

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۷ آبان ۰۰

    روز چهل و هفتم: یه روز از این کارام خوشحال میشم

    عنوان مطلب روز چهل و ششم رو که نوشتم

    هنوز نیومده بودم توی مطلب که سریع توی ذهنم اومد این همه منفی زندگیت؟ اگر نه که این همه منفی بافی چیه؟

     

    چرا همه اش پشیمونی و مرگ و ...؟

    چرا موفقیت و زندگی و ... نه؟

     

    واقعیتش یه حس بدی داره جفتش

    هم از شادی ها گفتن هم از غم گفتن

    از غم زیاد بگی یه حالت بدبخت نمایی داره و حس بدی داره

    از خوشی ها زیاد بگی یه حس ... وای خدایا چه باکلاس فارسیش یادم نمیاد ولی انگلیسیشو یادم میاد :-)) یه حس bragging داره

     

     

    خلاصه که جفتتش رو نمیشه خیلی گفت

    یه حد وسط باید گرفت

    و به نظرم الان خیلی از حد وسط به سمت سیاهی و بدبختی فاصله گرفتم

    یه کم مثبت گفتن و مثبت فکر کردن هم بد نیست

     

     

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰

    روز چهل و ششم: یه روز از این کارام پشیمون میشم

    احتمالا یه روز پشیمون میشم از اینکه به اندازه کفای حواسم به خورد و خراکم نیست

    از اینکه دودوتا چهارتا نمیکنم که بدنم چی نیاز داره و فقط برای سیر شدن میخوره

     

    اینکه حسبا کتاب ویتامین و پروتئین و ... بدنم رو نگه نمیدارم

    اینکه ورزش نمیکنم

    ورزش نمیکنم

    ورزش نمیکنم

     

    نه باشگاه و ... که تو خونه هم نمیکنم

    تنبلی تنبلی تنبلی

    لعنت خدا به این تنبلی

  • ۲ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    روز چهل و پنجم: زنده باد یوتیوب

    بهتر از یوتیوب سایت داریم توی دنیا؟!

    جدا

    خیلی فوق العاده است

     

    بعضی روزا میشینم پاش یه دور کل زندگیم مرور میشه

    بخش های مختلف زندگیم ازش تغذیه میکنه

     

    یه دفعه میبینی سر صبح با دیدن یه ویدیو در مورد کارم شروع میکنم و تجربه متخصصین خارجی که هم حوزه هستن باهام رو یاد میگیرم

    از اونجا میرم ولاگ زندگی توی یک سری شهر های خوب و بد کانادا و آمریکا و سوئد و ... (سیستم هم اینطوریه که میرم توی گوگل سرچ میکنم worst city in ... بعد جای خالی رو با یه کشوری، ایالتی چیزی پر میکنم و میرم ولاگ های بدترین شهرها و در کنارش هم بهترین شهرهای کشورها رو میبینم)

    از اونجا یهو سر در میارم از ویدیوهای طنز میاپلیز و فرشادسایلنت و ...

    یا نگاه میکنم میبینم ای دل غافل نیم ساعته نشستم پای حرفای علی بندری یا دارم ویدیوهای مربوط به جنگ های تاریخی رو میبینم (برای مثال این ویدیو)

     

    خلاصه که دنیاییه

    دانشگاهیه

    خدا باعث و بانیشو رحمت کنه

    فیلترکنندگانش رو هم ... به راه راست هدایت کنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۴ آبان ۰۰

    روز چهل و چهارم: عدم مدیریت

    ولی جدا من گند زدما

    با این مدیریت کردم

    حالا خودم رو بازم بهتر از قبل مدیریت میکنم

    ولی توی تیم فضاحتی میزنم فقط نمیدونم لطف خداست، شانسه چیه که گندش در نمیاد

     

    بابا این نیست مدیریت کردن

    به پیر به پیغمبر این نیست

    این رفاقتم نیست چه برسه به مدیریت

     

    راضی نیستم از خودم

    زمان بیشتری باید بذارم براش

    همین

    یعنی همه چیشو میدونم

    یا حداقل تا الان از کمبود اطلاعات به مشکل نخوردم

    از زمان نذاشتنه

     

    الان که خوب فکر میکنم در واقع این مشکل مدیریت خودمه که زمان از دستم در میره و برای تیمم وقت کافی نمیذارم :-|

     

    درستش میکنم ایشالا

    درستش میکنم...

  • ۱ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۳ آبان ۰۰

    روز چهل و سوم: همه به جز خودم

    دوست

    اشنا

    همکارم

    و...

    دارم برای همه وقت میذارم به جز خودم

     

    چندماهی هست دلم میخواد برم درست و حسابی بشینم توی پارک

    یه بار رفتم...

    یا برم یه دور مثل قدیما مشتی وار و طولانی و مفصل بشینم توی مسجد

    یا بازم مثل قدیما برم مسجدهای جدید که قبلا نرفتم

     

    این یه غر نیست

    یه یاداوری مجدده

    وقتش رو دارم

    باید مدیریتش کنم و برم و لذتشو ببرم

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۲ آبان ۰۰

    روز چهل و دوم: 54 ساعت

    نمیدونم از کجا شروع شد

    اولین بار چی شد که به سرم زد

    ولی قویا این فکر توی ذهنم اومده که قرار 54 سالگی بمیرم :-))

    چرا اخه؟

     

    به هر حال

    اینقدر حسش مطمئن و عجیب و تازه هست که میخوام بشینم یه دو دو تا چهارتا کنم ببینم تا 54 سالگی دوست دارم چطوری زندگی کنم

    احتمالا دقیقا این شکلی عملی نشه

    شاید حتی نزدیشم نشه

    ولی این حس برنامه ریزیش خوبه

    یه دیدی به ادم میده

    دوستش دارم

  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۱ آبان ۰۰

    روز چهل و یکم: بازم نیاز به روز نویسی دارم

    سری قبل  روز چهلم تموم کردم و گفتم شاید بعدا اومدم و تا 72 ادامه دادم

    الان اومدم ادامه بدم

    چون دوباره نیاز به روز نویسی پیدا کردم

     

    ***

     

    این روزا در سبک ترین حالات کاری خودم هستم

    منظم تر از همیشه

    کم چالش تر از همیشه

    چالشی هم اگر هست، تهش پیداست، گنگ نیست، غریب نیست، جدید نیست...

     

    و خوب در همچنی شرایطی فکر میکنم هر ادمی، بیشتر از همیشه به این فکر میافته که رشد کنم

    یه تغییری بدم

    یه تکونی بخورم

     

     

    اینها نیاز به یک فکر از همیشه ارومتر داره

    و نوشتن، حتی همین نوشته های بی سر و ته نصفه نیمه، خیلی خوب ذهن منو اروم میکنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۰۰