دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز چهل و هفتم: یه روز از این کارام خوشحال میشم

عنوان مطلب روز چهل و ششم رو که نوشتم

هنوز نیومده بودم توی مطلب که سریع توی ذهنم اومد این همه منفی زندگیت؟ اگر نه که این همه منفی بافی چیه؟

 

چرا همه اش پشیمونی و مرگ و ...؟

چرا موفقیت و زندگی و ... نه؟

 

واقعیتش یه حس بدی داره جفتش

هم از شادی ها گفتن هم از غم گفتن

از غم زیاد بگی یه حالت بدبخت نمایی داره و حس بدی داره

از خوشی ها زیاد بگی یه حس ... وای خدایا چه باکلاس فارسیش یادم نمیاد ولی انگلیسیشو یادم میاد :-)) یه حس bragging داره

 

 

خلاصه که جفتتش رو نمیشه خیلی گفت

یه حد وسط باید گرفت

و به نظرم الان خیلی از حد وسط به سمت سیاهی و بدبختی فاصله گرفتم

یه کم مثبت گفتن و مثبت فکر کردن هم بد نیست

 

 

  • ۲ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰

    روز چهل و ششم: یه روز از این کارام پشیمون میشم

    احتمالا یه روز پشیمون میشم از اینکه به اندازه کفای حواسم به خورد و خراکم نیست

    از اینکه دودوتا چهارتا نمیکنم که بدنم چی نیاز داره و فقط برای سیر شدن میخوره

     

    اینکه حسبا کتاب ویتامین و پروتئین و ... بدنم رو نگه نمیدارم

    اینکه ورزش نمیکنم

    ورزش نمیکنم

    ورزش نمیکنم

     

    نه باشگاه و ... که تو خونه هم نمیکنم

    تنبلی تنبلی تنبلی

    لعنت خدا به این تنبلی

  • ۲ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    روز چهل و پنجم: زنده باد یوتیوب

    بهتر از یوتیوب سایت داریم توی دنیا؟!

    جدا

    خیلی فوق العاده است

     

    بعضی روزا میشینم پاش یه دور کل زندگیم مرور میشه

    بخش های مختلف زندگیم ازش تغذیه میکنه

     

    یه دفعه میبینی سر صبح با دیدن یه ویدیو در مورد کارم شروع میکنم و تجربه متخصصین خارجی که هم حوزه هستن باهام رو یاد میگیرم

    از اونجا میرم ولاگ زندگی توی یک سری شهر های خوب و بد کانادا و آمریکا و سوئد و ... (سیستم هم اینطوریه که میرم توی گوگل سرچ میکنم worst city in ... بعد جای خالی رو با یه کشوری، ایالتی چیزی پر میکنم و میرم ولاگ های بدترین شهرها و در کنارش هم بهترین شهرهای کشورها رو میبینم)

    از اونجا یهو سر در میارم از ویدیوهای طنز میاپلیز و فرشادسایلنت و ...

    یا نگاه میکنم میبینم ای دل غافل نیم ساعته نشستم پای حرفای علی بندری یا دارم ویدیوهای مربوط به جنگ های تاریخی رو میبینم (برای مثال این ویدیو)

     

    خلاصه که دنیاییه

    دانشگاهیه

    خدا باعث و بانیشو رحمت کنه

    فیلترکنندگانش رو هم ... به راه راست هدایت کنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۲۴ آبان ۰۰

    روز چهل و چهارم: عدم مدیریت

    ولی جدا من گند زدما

    با این مدیریت کردم

    حالا خودم رو بازم بهتر از قبل مدیریت میکنم

    ولی توی تیم فضاحتی میزنم فقط نمیدونم لطف خداست، شانسه چیه که گندش در نمیاد

     

    بابا این نیست مدیریت کردن

    به پیر به پیغمبر این نیست

    این رفاقتم نیست چه برسه به مدیریت

     

    راضی نیستم از خودم

    زمان بیشتری باید بذارم براش

    همین

    یعنی همه چیشو میدونم

    یا حداقل تا الان از کمبود اطلاعات به مشکل نخوردم

    از زمان نذاشتنه

     

    الان که خوب فکر میکنم در واقع این مشکل مدیریت خودمه که زمان از دستم در میره و برای تیمم وقت کافی نمیذارم :-|

     

    درستش میکنم ایشالا

    درستش میکنم...

  • ۱ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۳ آبان ۰۰

    روز چهل و سوم: همه به جز خودم

    دوست

    اشنا

    همکارم

    و...

    دارم برای همه وقت میذارم به جز خودم

     

    چندماهی هست دلم میخواد برم درست و حسابی بشینم توی پارک

    یه بار رفتم...

    یا برم یه دور مثل قدیما مشتی وار و طولانی و مفصل بشینم توی مسجد

    یا بازم مثل قدیما برم مسجدهای جدید که قبلا نرفتم

     

    این یه غر نیست

    یه یاداوری مجدده

    وقتش رو دارم

    باید مدیریتش کنم و برم و لذتشو ببرم

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۲۲ آبان ۰۰

    روز چهل و دوم: 54 ساعت

    نمیدونم از کجا شروع شد

    اولین بار چی شد که به سرم زد

    ولی قویا این فکر توی ذهنم اومده که قرار 54 سالگی بمیرم :-))

    چرا اخه؟

     

    به هر حال

    اینقدر حسش مطمئن و عجیب و تازه هست که میخوام بشینم یه دو دو تا چهارتا کنم ببینم تا 54 سالگی دوست دارم چطوری زندگی کنم

    احتمالا دقیقا این شکلی عملی نشه

    شاید حتی نزدیشم نشه

    ولی این حس برنامه ریزیش خوبه

    یه دیدی به ادم میده

    دوستش دارم

  • ۲ نظر
    • امین
    • جمعه ۲۱ آبان ۰۰

    روز چهل و یکم: بازم نیاز به روز نویسی دارم

    سری قبل  روز چهلم تموم کردم و گفتم شاید بعدا اومدم و تا 72 ادامه دادم

    الان اومدم ادامه بدم

    چون دوباره نیاز به روز نویسی پیدا کردم

     

    ***

     

    این روزا در سبک ترین حالات کاری خودم هستم

    منظم تر از همیشه

    کم چالش تر از همیشه

    چالشی هم اگر هست، تهش پیداست، گنگ نیست، غریب نیست، جدید نیست...

     

    و خوب در همچنی شرایطی فکر میکنم هر ادمی، بیشتر از همیشه به این فکر میافته که رشد کنم

    یه تغییری بدم

    یه تکونی بخورم

     

     

    اینها نیاز به یک فکر از همیشه ارومتر داره

    و نوشتن، حتی همین نوشته های بی سر و ته نصفه نیمه، خیلی خوب ذهن منو اروم میکنه

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۲۰ آبان ۰۰

    با خودت چیکار میکنی؟

    عیییییییییینا همین که الان هستم

    همین خوده خوده خودم رو

    ببینیم

    باهاش اشنا بشم

    چیکار میکنیم باهاش؟

     

    بدم میاد ازش؟ خوشم میاد ازش؟

    دوست میشم باهاش؟ دوست معمولی؟ رفیق فابریک؟

     

    سوال خیلی مهمیه ها

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۹ آبان ۰۰

    وظیفه من توی روزهای بالا و پایین

    شدیدا معتقدم مشکلات و سختی های زندگی رو اگر فقط از روشون رد بشی هی بدتر میشن

    باید حلشون کنی

    پس به همین دلیل هست که به  این موضوع که در ادامه میبینید فکر میکنم، در موردش مینویسم و ...پ

     

     

     

     

    زندگی که بالا و پایین داره

    کشف تازه ای نیست

     

    اصلا خودتو بکشی که روزهای بد نیاد، آخرش یه روزایی بهم میریزه زندگی...

    البته که درصدش رو میشه کم و زیاد کرد ولی به هر حال نمیشه از بین بردنش به نظرم

     

    حالا بحث اینه که چیکار کنم؟

    توی روزهای بد

    توی روزهای خوب

     

    من تصمیم دارم توی روزهای خوب (مثل این روزهایی که الان توش هستم) به روزهای بدم فکر کنم و براش برنامه بریزم

    مثلا حدود  ماه پیش من در حد مرگ داشتم درد میکشیدم به خاطر کرونا

    توی اون روزها حرف هایی زدم و فکرهایی کردم که عمیقا ازشون پشیمونم

     

    هیچکس بهتر از من دلیل و حال اون حرف ها و فکرها رو نمیفهمه

    پس دو حالت داره:

    1- یا کارم درست بوده، که پس ناراحتی و غصه نداره

    2- یا کارم غلط بوده، که خوب ببینم چرا اون کار غلط رو کردم، چطور جلوش رو بگیرم و ...

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۸ آبان ۰۰

    لینکدین بچه های دانشگاه

    توی لینکدین دنبال بچه های دانشگاه گشتم

    دوره کاردانی، دانشکده شمسی پور، رشته برنامه نویسی کامپیوتر

    اکثر رتبه های زیر 1000 بودیم

     

    یکی گیتاریست شده

    یکی پادکستر

    یکی ...

     

    جالبه که کم توشون برنامه نویس دیدم!

    خودمم که بازم از این حوزه خارج نشدم لااقل، ولی برنامه نویسم نیستم

     

    حس عجیبی داشت

    چه صحبت ها و فکر هایی میکردیم ولی مسیر هامون چقدر متفاوت شده

     

    همینقدر کلیشه ای

  • ۴ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۲۵ مهر ۰۰