دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

روز هفتادم: حس عجیب عصبانیت

گوشیش رو زدن

پشت قاب گوشیش، از این حلقه ها داشته که انگشتشون رو میندازن توش

همینجوری گوشی رو با موتور میکشیده اینم باهاش میدویده

الان عصبانیه چرا مقاومت بیشتر نکردم!

 

میخواستم بهش بگم همین یه کم مقاومتم خریت بوده

بعد دیدم اون سال که گوشی خودم رو زدن هم بیشتر مقاومت کرده بودم، هم کلی بعدش حرص خوردم که چرا بیشتر مقاومت نکردم

دلم میخواد از این تجربه مزخرفم و فکرهای بدی که میومد تو سرم بهش بگم

از نتایجی که رسیدم بهش و این حرفا

 

فعلا گذاشتم با خودش درگیر باشه

اعصاب خوردی هاشو بکنه یه کم

خود خوری هاش رو بکنه یه کم

بعدش زنگ بزنم یه کم باهاش صحبت کنم

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۹ آذر ۰۰

    روز شصت و نهم: چرا واسه این نه؟

    چرا واسه سلامتی اره

    واسه امنیت جانی اره

    واسه پدر و مادر و ... اره

     

    ولی برای دلایل خندیدنمون و شاد بودنمون و تفریح کردنمون نه؟

    چرا واسه اینا شکر نمیکنیم زیاد؟

     

    خودمو میگم

     

    چرا اینقدر کم؟

    چرا واسه اینکه موقعیت این رو داشتم (چه جسمی، چه زمان به دنیا اومدن چه هر چیز دیگه) که با فرندز بخندم، با himym بخندم، با کلیپ های میا و کوروش بخندم خدارو اینقدر کم شکر میکنم؟

    چرا واسه اینکه موقعیت این رو داشتم که کال اف دویتی بازی کنم، هات پر سوییت بازی کنم، کلش بازی کنم و ... اینقدر خدارو کم شکر میکنم؟

     

     

     

    توی شکر کردن نعمت ها لازم هست ادم یه وقتایی یه ذره بیشتر عمیق بشه

    یه کم برای خودش دعاهای شکر کردن خدارو شخصی سازی کنه

    خیلی بیشتر حال میده و بیشتر از ته دل میشه

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۸ آذر ۰۰

    روز شصت و هشتم: از زن والتر تا محافظ توی مانی هیست

    نمیفهمم چه خبر میگذره تو سر ادما

    زن والتر با اون محافظه توی مانی هیست رو میذارن کنار کینگ جفری (گیم اف ترونز)

     

    اون عوضی ادم کش اشغال رو میذارین کنار اینا؟!

     

    زن والتر چه کار بدی کرده بود؟

    یا این محافظه که اصلا قهرمانه

    کارش رو به بهترین نحو انجام داره میده تازه بهتر از وظیفه اش هم داره انجام میده

    از خودگذشتگی داره میکنه

     

    چرا ادم بد اخه؟

    خیلی هم ادم خوبیه

    چی تو مغز ملت میگذره؟

    چون توی فیلم شخصیت اول یه سری دزد با ارمان های خوب و اخلاق مدار هستن دلیل نمیشه محافظِ کارش رو نکنه که

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۷ آذر ۰۰

    روز شصت و هفتم: کمک یا دشمنی؟

    یه کفشدوزک برعکس شده بود رو زمین داشت دست و پا میزد

    صافش کردم

    بعد داشتم به این فکر میکردم الان این کمک بود واقعا؟

     

    کلا بچخ هم بودم توی کارتون دیدن هام این تناقض رو داشتم

    مثلا کوسه ها حیوون بدی بودن چون ماهی میخوردن

    خوب طبیعتشه چه بدی اخه؟

     

     

    الانم این کفشدوزکه خوب خودش اگر همینجوری چپکی میموند و میمرد، میشد غذای مورچه ها دیگه

    خوب این الان کمک بود یا دشمنی اخه؟

     

  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱۶ آذر ۰۰

    روز شصت و ششم: بچه از دور... خیلی دور!

    دوستم اومد خونه امون

    با بچه اش اومد

    بچه اش چند ماهشه

    خیلی خوش خنده، دوست داشتنی، لپی و ...

     

    کلی باهاش حال کردم

    ولی انصافا یه لحظه هم دلم نخواست بچه داشته باشم

     

    مخصوصا با مرور این نکته که بجه کرونا گرفته بوده و تا 5 روز روزی 20 بار حدودا پوشکشو عوض میکردن و توی تب میسوخته و ...

    یا با دیدن اینکه از ساعت 11 که گذشت گریه های رو مخش شروع شد

    یا ...

     

    کلا یه مرور چند ثانیه ای برای یک پشیمونی همیشگی از این داستان کافیه

     

    نمیفهمم مردم به چه نقطه ای میرسن که میگن بچه میخوایم

    حالا ناخواسته که خوب ناخواسته است ولی اونایی که خودشون میخوان!

     

    درد سر زیاد

    مطلقا هیچ منفعتی نداشتنش

    خطر اینکه اشتباهاتت میتونه زندگی یکی دیگه رو نابود کنه

    و ...

     

    نمیفهمم جدا

  • ۲ نظر
    • امین
    • دوشنبه ۱۵ آذر ۰۰

    روز شصت و پنجم:دو جا به جایی

    هم خونه هم دفتر رو داریم جا به جا میکنیم

    هم زمان درگیر کارهای خونه دو سمت بودم

    شرایط عجیبی بود به نوبه خودش

     

    حالا جفتش کارهای اصلیش تموم شده و درگیر کارایی نهایی و جابه جایی و خرده کارهاش میشیم کم کم ...

  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۱۴ آذر ۰۰

    روز شصت و چهارم: رامین پرچمی

    چقدر زشته یه بازیگری که شناخته شده بوده (هرچند هیچ وقت یک بازیگر خیلی خفن نبوده) و کار سیاسی هم کرده و در این راه هم کنار اکثریت مردم بوده، یهو اینقدر نادیده گرفته میشه

     

    همیشه ادم نگاه میکنه و اشتباهات حکومت رو میبینه

    موقعیت هایی که داره از دست میده رو میبینه

     

    یه وقتایی هم خوبه به خودمون نگاه کنیم و موقعیت هایی که از دست میدیم رو ببینیم

  • ۰ نظر
    • امین
    • شنبه ۱۳ آذر ۰۰

    روز شصت و سوم: *140*

    یه زمانی یه گوشی سونی k310 داشتم و خیلی عاشقش بودم

    اولین گوشیم بود

    با یه خط ایرانسل

     

    بعد دقیق یادم نیست فکر کنم کد دیدن شارژ باقی مونده ستاره 140 بعدش یه چیزی و درآخر هم # بود

    من یه بار از سر بیکاری نشستم عددهای دیگه رو هم زدم بعد 140* ببینم چی میده بهم

     

    از کشفیات بزرگ زندگیم بود

    احساس هکر بودن میکردم

    به بخش های مخفی ایرانسل نفوذ کرده بودم

    کلی کیف میکردم با هوش و ذکاونت خودم

  • ۰ نظر
    • امین
    • جمعه ۱۲ آذر ۰۰

    روز شصت و دوم: صبر تقریبا همیشه بهترین گزینه است...

    یه قانونی توی امریکا هست ظاهرا، به اسم قانون افترا...

    که اجازه میده مردم به سیاست مدارهای افترا بزنن!

    انتقاد نه ها

    اون که سرجاشه

     

    داستان چیه؟

    داستان اینه که اگر بگن، انتقاد کنید ولی افترا نزنین... بعد اینجا شبهه پیش میاد

    هرکی حرف رو یه جوری تفسیر میکنه که بشه افترا و تهمت و ... و اینطوری جلو انتقاد رو میگیره

     

    میگن اقا اینقدر این انتقاده مهمه که جهنمه ضرر افترا هم خواستید بزنید

     

    حالا داستان صبر کردن هم همینه برای من

    میدونم یه سری جاها صبر بهترین گزینه نیست و باید سریع عمل کرد

    به چشم خودم توی زندگیم دیدم

    ولی...

    ولی اینقدر این صبر کردنه مهم تر و تاثیرگذار تره که ترجیح میدم ضرر صبر کردن بیجا رو به جون بخرم

  • ۰ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۱۱ آذر ۰۰

    روز شصت و یکم: چنل بی بدترین برای موقع خواب

    هر شب قبل خواب یه چیزی گوش میدم تا خوابم ببره

     

    یا ویدیوهایی که حذفم رو پخش میکنم و به صداش گوش میدم تا بخوام (مثلا یه قسمت فرندز یا himym یا ویدیوهای میا و کوروش و ...)

    یا پادکست های بی پلاس رو

     

    به دلیل جذابیت به شدت بالای مطالب بی پلاس، حیفم میاد قبل خواب گوش بدم و تجربه بد "رادیو مذاکره" استاد شعبانعلی پیش بیاد

    اون رو هم گذاشتم قبل خواب گوش دادم بعد قشنگ نصب مطالبش رو از دست میدادم هرشب

     

    خلاصه که یه شب تصمیم گرفتم به جای بی پلاس که حیفم میاد، چنل بی رو گوش بدم که اهمیت کمتری داره مطالبش برام و حالت داستانی هم داره

    اینکه فاطمه هم بی پلاس رو دوست نداره ولی با حالت داستانی چنل بی اوکی هست هم در این تصمیم نقش به سزایی داشت

     

    خلاصه که برای اولین بار پلش کردیم و جفتمون پشیمون شدیم

    اد خوردیم به یه داستان به شدت ناراحت کننده شامل قتل یه دختر بچه!

     

    من  یه چیزی پلی میکنم که زودتر بخوابم

    با این لامصب قشنگ نیم ساعت دیرتر خوابم برد اینقدر هم جذاب بود هم ناراحت کننده...

     

    من فرندز میبینم شب با خنده و حس خوب بخوام

    این اصلا مناسب خواب نیست اقا

    اصلا مناسب نیست

  • ۰ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۱۰ آذر ۰۰