برای بار چندم، رسیدم به این حرف بابام که وقتی کسی چیزی ازت خواست فکر کن یه نیزه زیره گردنته...
منم این رو بهش اضافه میکنم که وقتی میخوای به کسی امتیاز بیشتر از حد بدی هم فکر کن اگر امتیاز بیشتر رو بدی نیزه میره توی گردنت
برای بار چندم، رسیدم به این حرف بابام که وقتی کسی چیزی ازت خواست فکر کن یه نیزه زیره گردنته...
منم این رو بهش اضافه میکنم که وقتی میخوای به کسی امتیاز بیشتر از حد بدی هم فکر کن اگر امتیاز بیشتر رو بدی نیزه میره توی گردنت
تقریبا شدم کارمند...
یک سری کارهای پایه ثابت
دلم خوشه که این کار کارمندی اگر رشدی رو داشته باشه واسه کس دیگه نیست، برای خودمه
سعی میکنم خودمو نجات بدم
سعی میکنم آزاد باشم
عادیِ البته
اولاش باید اینجوری باشه
اشتباه من، اشتباه محاسباتی بود
که فکر میکردم اولش یعنی سال اول
اولش یعنی تا وقتی که "من" بتونم این مجموعه رو از "خودم" بی نیاز کنم
من نه علمش رو دارم
نه تجربه اش رو
علمش رو دارم مطالعه میکنم تا یاد بگیرم
تجربه اش رو دارم زندگیم رو صرف (یا حروم) میکنم تا یاد بگیرم
البته که کمک دارم
از کمک هام استفاده میکنم