دفترچه شخصی سید محمد امین هاشمی

یک دفترچه مجازی برای یادداشت روزمرگی ها ، خاطرات ، تفکرات ، نظرات شخصی و ...

۲۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

250

بابام میگه فکر میکنی امثال عمو که رفتن شهید شدن برای این انقلاب خریت کردن؟
میگم نه با این ادبیات ، ولی خوب اشتباه بوده کارشون ، بخش جبهه رو نمیگما ، بخش انقلاب رو

میگه اخه تو قبلا رو ندیدی
یارو تو خیابون مست میکرد دست زن یکی رو میگرفت میبرد نمیتونستی حرفم بهش بزنی
یه کثافت کاری هایی بود که ...

فرقش با الان این بود که کثافت کاری ها به اسم دین نبود

حرفش اینه که اوضاع نسبت به قبل کمتر بده
ولی خوب بازم بده
یه انقلاب اوضاع رو از خیلی بد کرد کمتر بد (اینو از قبل هم خودمم قبول داشتم توی وبلاگ قبلی هم در موردش نوشته بودم تا حدودی)

شاید انقلاب دیگه قضیه رو خوب کنه
شاید یه اصلاح اساسی
شاید هم هیچی

اصلا شاید یه ظهور
نمیدونم
  • ۰ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۶ اسفند ۹۶

    251

    دراز کشیدم روی زمین

    چشمام رو بستم

    روی پوست صورتم زِبری فرش رو حس میکردم ، طرح  و نقشش رو

    دلم میخواست یه چیزی بگم

    خودمو ول کرده بودم

    رهای رها

    هرچی به گلوم برسه و دهنم برسه بگم

    هرچی هر کاری هر حرفی هر فکری


    خسته بودم

    بی خوابی ، کار ، سر و کله زدن با یک مشت نفهم توی سربازی

    فکر کنم یه 30 - 40 باری همینجوری هی گفتم "خدایا خسته ام"


    "خسته" نمیشدم از گفتنش ، سیر نمیشدم

    هربار که میگفتم انگار یه کم سبک میشدم

    حس میکردم خودش داره نگام میکنه


    همیشه وقتی از سربازی و سختیش حرف میزنم حس بدی دارم

    اینکه طرف مقابلم نمیفهمه چی میگم

    ولی اینبار نه

    قشنگ ، راحت ، سبک ، بی هیچ فکر و خیال و آنالیزی

    خدایا خسته ام

    خدایا خسته ام

    خدایا خسته ام

    ...


    میگفتم ، تکرار میکردم مثل یک ذکر

    فک نکنم تا به حال هیچ ذکری رو اینقدر عمیق و از ته دل گفته باشم

    واقعا خسته بودم

    واقعا خسته ام

    خدایا ، واقعا خسته ام


    اخراش که رسیده بود

    خجالت میکشدم ، فقط اولاش با خیال راحت بود

    همیشه همینطوری بودم

    همیشه وقتی میام از چیزی گله کنم از ته وجودم سنگینی خجالت رو حس میکنم

    من حق ندارم گله کنم ، ناراحت بشم یا هرچی

    اصلا شدم هم حق ندارم بگم 

    گفتم هم حق ندارم از ته دل بگم

    مگه من چه مشکلی دارم؟


    شاید خجالتم ریخته

    هنوزم حس بدش رو دارم ولی با همین حس بد بازم میگم 

    خدایا خسته ام

    خواسته ای ندارم

    ولی خسته ام

    دلم میخواد تموم بشه

    برای همین

    دلم میخواد نباشم اگر قراره اینجوری...

    خدایا خسته ام

  • ۱ نظر
    • امین
    • يكشنبه ۶ اسفند ۹۶

    252

    حالم از بازه اعداد 250 تا 260 بهم میخوره :-|

  • ۳ نظر
    • امین
    • شنبه ۵ اسفند ۹۶

    253

    کتاب در مورد بی خدایی خریدم بخونم

    از این دستفروش های کنار انقلاب

    یه جوری چاپش بده که وجود خدا خرافه هم باشه دلت میخواد خداباور بمونی

  • ۱ نظر
    • امین
    • جمعه ۴ اسفند ۹۶

    254

    نزدیک عید میشویم

    این ماه کلاس ملاس پولی تعطیل

    بچسبیم به سایت و شبکه اجتماعی ها

    کارای نصفه نیمه رو جمع کنیم

    خیلی کیفیت کارای رایگانم داشت میومد پایین

    ایشالا همه چی رو اوکی میکنیم توی این یک ماه

    عید هم کلاس میذاریم

    نمیدونم خوبه یا نه

    ولی میگن خوبه

    بریم ببینیم چی میشه

  • ۲ نظر
    • امین
    • پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶

    255

    وات دِ هِل آر یو دوینگ گایز ؟


    هات چاکلت بشیر ریخته رو میز

    همینجوری فراینده ریخته شدن رو نگاه میکنه و میگه "ای وای خدای من"

    کاملا هم جدی

    میگم داداش یه عکس العملی ، یه حرکتی ، لیوان رو بگیر لااقل بیشتر از این نریزه

    بعدم اخه مرد مومن "ای وای خدای من"؟؟؟؟

    تورو خدا داداش


  • ۱ نظر
    • امین
    • چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶

    256

    بلاخره این ماه لجن تموم شد

    لعنت بهش

    تموم نمیشه که


    به زیر دویستم نمیرسم

    چه برسه زیر 100 و 0 این داستانا

    زهی خیال باطل


    ارزو بر جوانان عیب هست

    غلط کردن ارزو میکنن

    دهن ادم سرویس میشه با همین ارزوها بابا


  • ۰ نظر
    • امین
    • سه شنبه ۱ اسفند ۹۶