سر کارهای جابه جایی دفتر شرکت با یه خانم هشتاد و خورده ای ساله ارمنی صحبت میکردیم، خیلی شکاک بود
یکی از بچه ها بهش گفت چندسالی اومدین ایران؟
گفت چندسال قبل انقلاب
گفت ولی هنوزم از ایرانی ها بدت میادا
گفت من مشکلم با ایران و ایرانی نیست
این همه سال اینجام اینجا دیگه وطنمه
و بعدش یک سری صحبت های دیگه کرد که توی هر تاکسی میتونید بشنوید پس رد میکنم
جمله جالبش برا همین بود که من اینجا دیگه وطنمه
مسخره بازی که کجا به دنیا اومدم و ... معیار تشخیص وطن نبود براش
چند روز گذشته با فرقه مذهبی "دروزیان" هم اشنا شدم که هرجا هستن رو میگن وطن
مثلا طرف تو اسرائیله میگه اینجا وطنمه بعد داداشش توی سوریه است میگه اینجا وطنمه
به عنوان کسی که هیچوقت نتونستم اصلا بفهمم این "وطن" که بین اکثریت در جریان هست یعنی چی؟! و چطور میشه اینقدر بهش عرق داشت، میگم این تعریف بازم برام قابل فهم تره
من اگر روزی ایران نباشم، دیگه وطنم ایران نیست
اون تعریفی که از وطن معمولا میشنوم رو میگم
اون چیزی که فهمیدم
الویت خدمت من باید به اون قسمتی باشه که درش زندگی میکنم
حالا میخواد ایران باشه یا امریکا
نمیدونم
حای بحث زیاد داره و اصلا برام الویت نداره که بهش زیاد فکر کنم
اومدم یه خاطره ای که برام جالب بود رو ثبت کنم کشید به اینجاها :-))