نمیدونم چقدر در مورد خوبی های ادم صدق میکنه

ولی یه چیزی که به چشم خودم دارم میبینم اینه که بدی های ادم چطور توی ادمای دور و برش نمود پیدا میکنه

 

من یه مقدار قابل توجهی بی نظمی داشتم و دارم

همیشه هم باهاش مشکل داشتم و به عنوان یکی از بدی های خودم میدیدمش

حالا میبینم که چطور توی زندگیم این بهم ریختگی و بی نظمی حتی بعضا چند برابر بدتر، دیده میشه

 

یعنی زندگی قشنگ میکوبدش توی صورت ادم

که اهای تو که بی نظم بودی و فهمیدی بی نظمی

و فهمیدی بده و فرصت داشتی و درستش نکردی

حالا بیا اینم یه نسخه بدتر از خودت...

 

درستش نکردی

حالا بخور

قشنگ تا درست نشی، تا غولش رو شکست ندی، نمیری مرحله بعد

داستانیه...

 

توی این یکی دو سال، سعیم رو کردم و تقریبا هم موفق شدم که 2-3 تا از این غولها رو شکست بدم

اخلاقیاتی که مدت ها بود داشتم و میدونستم بده ولی ولشون کرده بودم

حالا هم توفیق اجباری پیش اومده که این یکی هم بهش رسیدگی کنم

 

امیدوارم از پسش بر بیام