من مسافر زمانم
قشنگ حس میکنم روزی که حسرت این روزام رو میخورم
نگاه به بابا و مامانم که میکنم...
به این روزهای کارم
به داداشم
به خونه امون
به سن و سالم
به فکر و خیالم
به حالم
به حالم
به حالم
نه اینکه حالم عالی و بی نقص باشه
که اگر بود این متن رو نمینوشتم
که وقتی بود این متن رو ننوشتم
ولی مطمینم دل تنگش میشم
دلتنگ این آدما
رابطه ها
دلتنگ محمد میشم که میدونم الان هروقت بهش زنگ بزنم آماده است خودش رو برسونه و به حرفام گوش بده
تا کی هست؟ تا کی اینطوری هست؟
دلتنگ این بازی های یازده شب به بعد با مبین
پای ایکس باکس و کامپیوتر
دلتنگ این شلوغی های کنترل شده و این نور امیدی که از کورسو بیشتره
دلتنگ این پشتوانه ها
این مامان و بابا
این رفیق و داداش
این روزای زندگی
که میگذره
و من متنفرم از تکیه گاه بودن
و این قاعدتا از ضعف منه
من دوست دارم همراه باشم
ولی تکیه گاه نه
امید باشم، ولی نه امید اخر، ولی نه تنها امید
که شاید به بزرگی خود خدا، بزرگی اشتباهات منه
بزرگی حماقت های منه
بزرگی نفهمی های منه
بزرگی ندونستن های منه
منی که نمیدونم و اشتباه میکنم
همون طور که نمیدونستم و اشتباه کردم و در آینده هم همینه
منی که حتی گاهی میدونم و نمیکنم
میدونم و نمیتونم
میدونم و نمیخوام
و نمیدونم چرا میدونم و نمیخوام
من دلتنگ این روزایی هستم که توشم
و نمیدونم چطوری بیشتر ازش لذت ببرم
سعیم رو دارم میکنم و فکر میکنم تا حدود زیادی نهایت لذتم رو از این نعمت ها میبرم
و بازم کمه
من مثل یک مسافر تاریخم
حس کسی رو دارم که از آینده اومدم و دلم میخواد اشک بریزم به حال این روزا که گذشت...
یعنی بعداً هم کسی هست؟
جایگزینی هست برای دادن این حس خوبی که این آدما بهم میدن؟
ترسناکش اینجاست، که من قبلا هم مسافر زمان بودم
از بچگی آینده رو تصور میکردم
و همینقدر خوب بود
و شایدم بهتر
تصویرش مبهم بود ولی حسش میکردم و خوب بود
ولی الان...
تصویر مبهم تر از همیشه
و حس به خوبی قبل نیست
صحنه ای از جدایی نادر از سیمین رو دیدم
توی استوری
اونجا که نادر باباشرو توی حموم میشست و سر گذاشت روی کمر باباش و گریه اش گرفت
حرفهای بابا رو یادم اومد
کاراشو
و از همین الان دلم تنگ شد
حالم متفاوت شد
بد نیست
حال بد نیست
متفاوته
همون، مثل حس مسافر زمانی که از آینده اومده
درسته دلتنگ این روزاست
ولی دیدن همین صحنه ی رویا مانند، خودش لذت بخش و داره لذتشو میبره
خداروشکر که هنوز هست
هرچند که قطعا سریعتر از اون که فکر کنم میگذره
همونطور که بدترین روزا میگذرن
همون طور که بهترین روزها گذشتن