متاهلانه خودم رو نوشتم

با حال بدی هم نوشتم

خواستم انتشار هم بدم

خیلی دو به شک بودم

اونو نگه داشتم برای خودم ، اینجا اینی که میبینید رو نوشتم


زندگی مشترک من بد نیست

خیلی وقت هم نیست که شروع شده

شاید یه کم بیشتر بگذره بدم بشه

اما الان بد نیست


اما از خدا پنهون نیست ، از شما چه پنهون ، خوبم نیست...

یعنی من یه چیز دیگه فکر میکردم یه چیز دیگه شد

یه وقت هست شما همینجوری نشستی گوشه خونه واسه خودت فکر کردی چیکار کنم چیکار نکنم که زندگیم خوب باشه...

بعدااگرم بد بشه ، میگی خودم اشتباه کردم

من اینجوری نکردما

از همون اول با مشاور پیش رفتم

قبلش کتاب خوندم

کلی توی فروم ها و سایت ها گشتم و از تجربیات واقعی مردم استفاده کردم

من سعیمو کردم ، جدا و انصافا

اما نتیجه مد نظرم رو نرسیدم


من در راستای اصلاح بدی ها و اشتباهات هم خیلی تلاش کردم

اونم تا به امروز نتیجه نداده لااقل

ایشالا که بعدا بده

خدارو چه دیدی شاید اوکی شد


من دوست نداشتم با کسی ازدواج کنم بعد تغییرش بدم

برای همین رفتم دنبال کسی که خودش ، به انتخاب خودش ، بدون زور کسی ، ترجیح داده باشه که مذهبی باشه

برام مهم بود اقا ، اگر اشتباه هم هست فکر میکنم به عنوان یه ادم حق دارم که توی سلیقه ام همچین موردی رو بچپونم


رفتم ، صحبت کردم دیدم به انتخاب خودش چادری و مذهبیه

ولی هرچی جلوتر میریم میبینم اصلا تعریف ما از مذهب با هم از زمین تا اسمون فرق داره


فقط دینم نیست آخه...

دیگه خیلی بازش نکنم براتون

فقط همینو بگم که تعریفمون از رشد ، هدف زندگی ، نحوه زندگی ، محبت کردن ، اهمیت دادن ، دوست داشتن و ... (تقریبا همه چیز) فرق میکنه

نمیدونم در این شرایط باید وایساد و به تفاهم رسید یا ...

"یا ..." رو خیلی دوست ندارم. دروغ چرا؟ اصلا دوست ندارم

نه ، "اصلا دوست ندارم" هم درست نیست ، غیر ممکنه آقا 

غیر ممکنه

اصلا حرفشم نزن

توضیح خاصی هم برای غیر ممکن بودنش ندارما

یعنی خیلی غیرمنطقی و مسخره به هیج عنوان زیر بار این قضیه نمیرم

دلیل مسخره ام هم همین ناراحت نشدن و خانواده و ابرو و این حرفاست بیشتر


من طرفمو دوست دارم

اهمیت میدم بهش

دستشو که میگیرم اروم میشم

ولی یه سری پارامترهای خیلی مهمی هست که فرسنگ ها با هم ازش فاصله داریم


به خاطر همون دلیل مسخرهه + همین علاقه ، سعی میکنم تغییر بدم

شرایط رو

خودم رو

و اگر لازم بشه خودش رو (بر خلاف میل باطنی)


سعیم رو میکنم

شاید شکست بخورم ، شاید موفق بشم ، ولی به هر حال سعیم رو میکنم


همون اوایل ، صحبت که میکردیم یه مثال زدم

گفتم من کوکو سبزی میخورم ، ولی دوست ندارم

وقتی میرسم خونه غذا کوکوسبزی هست ، خوشحال نمیشم ، حتی اگر گشنه باشم

میخورما ، مجبورم ، ولی خوشحال نمیشم


عوضش کباب کوبیده

گشنه هم نباشم برسم خونه غذا کباب باشه خوشحال میشم

یعنی اگر لازم باشه از کارم میزنم میام کوبیده رو میخورم

یعنی توی نهایت شادی کوبیده حال خوبم رو بهتر میکنه


دوست دارم زندگیم مثل کباب کوبیده باشه

دوست دارم با ذوق بیام خونه

دوست دارم توی بدترین شرایطم بهش میل داشته باشم

دوست دارم توی بهترین شرایطم نظرمو جلب کنه ، خوبم رو عالی کنه 

دوست ندارم جهت رفع نیاز بیام سمتش


به احتمال 99.999999 ٪ من این زندگی رو حفظ میکنم

این مسئله ام نیست


کوبیده یا کوک سبزی؟

مسئله این است...


کوکوسبزی هم که باشه ، "باید" بگم خداروشکر و از ته دلم هم میگم خداروشکر

کوکوسبزیشم خوبه...

ولی خداکنه کوبیده باشه