جدا میگم

واقعا میگم


هنوز ، بعد از چندین ماه ، محض رضای خدا یک ذره زندگی حالت مسخره و عادی و تکراری نگرفته

بعد از سربازی هیچ روزیم حس بیهودگی نداشتم

حالا اگر خیلی طرفدار سربازی هستید ، حرفم اینطور برداشت کنید که این هم از برکات سربازی هست که اینقدر مضخرفه که باعث میشه بعد از اون بیشتر قدر زندگی عادی رو بدونی

و اگر خیلی مسیح طور فکر میکنید اینم بذارید به حساب ظلم نظام در حق خانم ها که سربازی نمیتونن برن تا بعدش از زندگی بیشتر لذت ببرن


انصافا خیلی میتونم روی این پاراگراف بالا حرف ... که چه عرض کنم ... زر بزنم ولی خوب حسش نیست و با این نیت هم این نوشته رو شروع نکردم



این نوشته رو شروع کردم که یه کم حرف بزنم ، در درجه اول هم برای خودم

دلم میخواد یه چیزایی در مورد اولین تجربیات ازدواج بگم ، ولی حس میکنم نپخته اس

خیلی خام خیلی پر شک و تردید

هم قسمت های خوب و هم قسمت های بدش


دلم میخواد در مورد تصمیمات سال اینده ام بگم

در مورد برنامه ریزی ها و طرح ها و استفاده از تجربه ها و ...

اما حس میکنم خیلی ساده لوحانه اس

خیلی بچگانه

شاید واقعا هم پاشون وایسم و عملیشون کنم (که فکر میکنم به صورت کلی پاشون هم وایمیستم و این رو بر اساس تجربه میگم)

ولی بازم یه حس خامی داره ، حس بچگی داره ، دوسش ندارم


دلم میخواد در مورد دیدگاه های جدید سیاسی بگم 

در مورد اتفاقات نو

ولی به نظرم خیلی به من ربطی نداره

یعنی من با این اعتقاداتی که دارم ، قاعدتا نباید «خیلی» وارد این قضایا بشم

گفتم خیلی ها

همون نزدیکای انتخابات فقط یه دور براتون یاداور میشم که هم چپی اومده و هم راستی و همیشه نتیجه یکی بوده

یا مثلا رای ندادن هم خودش یه رای محسوب میشه ، با رای ندادن هم میشه نظرمون رو اعلام کنیم

خیلی قوی تر و اثرگذار تر از رای دادن گاهی

حالا سر وقتش میگم


خلاصه که خیلی چیزا دلم میخواد...

بگذریم


کاری که نپخته نیست ، خام نیست ، بچگانه نیست و اتتتتتتتتتتتفاقا خیلی هم نیازه که انجامش بدم کار فعلیم هست

یک دنیا برنامه و هدف و کارای ریز و درشت

کاری که الان باید انجام بشه همینه

متنی که الان باید نوشته بشه درباره همینه

ایشالا در موردش مینویسم