هر روز ،‌ انگار ، قراره همه چیز از همین امروز شروع بشه
هر شب ، انگار ، همه چیز آماده شده تا همه چیز از فردا شروع بشه

یه همچین تفکراتی توی خودم میبینم خلاصه

***

توی تیوان فیلمبرداریه
حدود 5 ساعت داشتن یه سکانس رو میگرفتن
هی میگفت شایان بیا ، همه بارا روی دوش منه بعد تو عقب موندی؟
یارو میگفت : کاااااااااااااااااااااااااات
دوباره میگیریم

سه چهار ساعتی گذشته بود که دلم میخواست برم بزنم پس کله شایان بگم بدو دیگه پدر سگ دهن مارو سرویس کردی

***
رشد و پیشرفت کاری خوبه ، بحمدالله
گفتم در جریان باشید

***

با اینکه از نظر امارهای که خوندم روی خط فقر محسوب میشم نه زیرش
ولی بحث خونه باعث یه افسردگی ریز شده درونم

قبلا که فکر میکردم به بحث های مالی میگفتم چطوریه که طرف 2 میلیون حقوق داره بعد میگن زیر خطر فقره؟
با خودم میگفتم دروغ میگن
حقیقتا یه زمانی فکر میکردم اینا تهاجمات دشمنها
اون زمانا که طرفدار خامنه ای بودم
همون زمانی که گلواژه هایی مثل «حفظ جمهوری اسلامی مهم تر از جان امام عصر عجل الله فرجه!» رو توجیح میکردم و نمیفهمیدم وقتی مالک اشتر از چند قدمی معاویه برای نجات جون امام زمانش برمیگرده یعنی چی...


حالا دیگه نیازی نیست خط فقر و زیر و روش رو بفهمم
دارم میبینمش
توی زندگی بقیه
توی زندگی خودم