بیخود و بی جهت هیجان زده ام برای فردا که بعد 10 روز میرم پادگان

البته که پادگان رفتنش قسمت مزخرفشه

ولی خوب دو تا سرباز جدید اومده ظاهرا

باید بهشون آموزش بدم و اگر یسریع یاد بگیرن منم سریعتر مرخصی پایان دوره میگیرم و ... (قر توی کمر خود را کنترل میکند)


فک کنم اولین باره برای سربازی هیجان دارم 

فردا شروع دور جدید کلاس هم هست که با توجه به این همه کلاس برگزار شده هیجان خاصی نداره قطعا

حس و حال تیممون هم عین اون ورزشکارهای پشت خط هست که پشت خط سفید ،دستشون رو گذاشتن روی زمین و منتظر شلیک هستن


کل کار شرکت با ورود من دچار تغییر میشه

از روش کارها تا ساعات کاری ، روند پیشبرد پروژه ها ، بخش های جدید ، استخدام های جدید و الی آخر

یه وضعیتی خلاصه


کوه - پارک آبی - مطالعه بحث های دینی به خصوص توحید - آب کردن شکم عجیب و غریبم! و چند امر دیگه منتظر گذر این چند هفته اس


یه حس عجیبی داره این چند هفته

تلخ و شیرینش قاطیه

نمیدونم لذت ببرم که دارم جون دادن این دوره رو میبینم

یا ناراحت باشم که هنوز توشم

اِنی وِی

خداروشکر که داره تموم میشه

واقعا خداروشکر