یادمه بچگیا عاشق اب قند بودم!

مامانم که میرفت بیرون با دقت خاصی میزان گلاب و عرق نعناش رو تنظیم میکردم که هم خوش بو باشه هم خوش مزه...

نمیدونم اون موقع دقیقا تعریفم از خوشمزه چی بود ولی به هرحال

باید بازم درست کنم و بخورم شاید هنوزم به نظرم خوش مزه باشه


یا مثلا یه زمانی عاشق گوجه بودم...

بر میداشتم میشستم ، روش نمک میزدم و دقایقی به شادی میزیستم 

عشق حقیق من به خوراکی ها همین عشق به گوجه بوده

چون اول ازش متنفر بودم ولی بعدا عاشقش شدم

شبیه این فیلما بوده رابطمون کلا

شاید شبیه راس و ریچل حتی (سریال فرندز)


الان دلم شده هتل

عاشق چندین و چند خوراکی مختلفم به طوری که اگر در فاصله مشخص و مساوی ، یکی شون رو سمت راست و یکیشون رو سمت چپم بذارید، احتمالا من اون وسط از گشنگی میریم (جهت اطلاع بیشتر کلیک کنید) :-|


یکی از عشق های جدیدم که تازگی ها متوجه عمق حسم بهش شدم ، میوه های خورد شده مامانمه

ترکیبی از سیب و خیار و نارنگی و پرتقال که مامانم خورد میکنه و میاره میخوریم

اینقدر دوستش دارم که اگر بیرون هر ظرفی که مامانم میده رو مثلا 30 هزار تومن هم بفروشن من میرم میخرم و میخورم حتی اگر فقط 30 هزار تومن توی جیبم مونده باشه


امشب بعد از چند ثانیه فکر به اینکه یه تیکه برش سیب بردارم یا خیار ، تصمیم گرفتم که سیب بردارم تا خیارا که بیشتر دوست دارم بمونه برای اخر

وقتی سیب رو خوردم به حدی بهم چسبید که از این پیش قضاوت نسبت به سیب واقعا پشیمون شدم

در همین حین با حالی نادم و پشیمان و با دلی پر از عشق و دهانی نیمه پر از عشق ، به مامانم گفتم به نظرم یه مغازه بزن این میوه خورد شده هاتو بفروش خیلی خوشمزه ان

مامانم اومد یه کم کیف کنه که ظرف چند ثانیه بابام با نشون دادن یه تیکه خیار که روش مو بود گفت اره موهای روشم خیلی خوشمزه اس :-|

دیدم نه انصافا بهداشت میاد دهنمونو سرویس میکنه همون مغازه نزنیم خودمون لذت ببریم بهتره :-D