که کیبورد هیچ وقت جای آنرا نمیگرد...


امروز با دماغی به شددددددت کیپ ، کلاس برگزار کردم

هرچند دقیقه یه نفس میگرفتم و یه چندتا جمله میگفتم ...

دوباره یه نفس عمیق

اگر دانشجوها ناشنوا بودن میرفتم و خودمو رها میکردم

ولی نمیشد

منم بی سر و صدا بلد نیستم

خلاصه که خفه شدم اقا

خفه


و میریم که فکرای مهم و خالی کنیم توی سر رسید