متن کامنتم توی وبلاگ حاج مهدی

جایی که زندگی خاکستری خودش (و البته خودم) رو شرح داده

با متنش فضایی رو به وجود اورد که در کنار حس ناراحتی ، به دلیل همزادپنداری که باهاش میکردم برام ارامش بخش بود :


فکر میکنم این "آخرین روز" ، آخرین روزی باشه که منتظر رسیدنش باشیم


مگر اینکه در اینده یه گندی بزنیم توی زندگی که نتونیم جمعش کنیم و بخوایم منتظر اخرین روز رسیدن اون باشیم

من توی زندگی زیاد منتظر این اخرین روزها بودم
از اخرین روز هفته که توی مدرسه داشتم (توی دانشگاه نداشتم) و الان دوباره توی سربازی دارم بگیر...
تا اخرین روز تموم شدن مدرسه یا آخرین روز تموم شدن بعضی دوره های زندگی و ...
الانم که اخرین روز سربازی

ولی هرجور فکر میکنم بعدش نباید منتظر "اخرین روز" دیگه ای باشم
توی وبلاگ یه بنده خدایی که توی کارهای مشابه خود من بود و اتفاقا در حین سربازی هم کار میکرد این رو خوندم

سربازیش تموم شده بود و به گفته خودش این آخرین "اخرین روز" ی بود که منتظرش بوده

در نهایت بی رگی و سیب زمینی بودن ،
در نهایت بی ارزگی و بی بتگی(شاید جفتش رو غلط نوشته باشم) ،
در نهایت ضعف و عدم اراده ،
در نهایت شرمندگی برای این حالت غیرانسانی ،
این رو میگم که حداقل خداکنه این اخریش باشه