اوس...


اوس ، پیشوندیست که فردی چاق برای فردی آرام برگزید

اوس ، در اینجا فردیست که تا مدتها چون پیری زاهد در بین ما میزیست

اوس بشیر

اوس بشیر با فوق لیسانس فیزیک هسته ای ( که ترکیب رشته اش و مدرکش مشتی محکم بر دهان هولدن خواهد بود :-D ) املت های فوق العاده درست میکنه !

حالا چرا املت درست کردنش توش چشمه ؟ چون بشیر دور کد عقیدتی خورده ، یعنی دو ماه بیشتر آموزشی رفته و آموزش داده شده که بشه معلم در عقیدتی های ادارات مختلف


سر همین که دور کد خورده از نظر قانون حق ندارن بهش کار دیگه بدن ، هرچند که میدن ولی خوب کمتر از بقیه و در نتیجه اونم میشینه برای ماها املت درست میکنه صبحا که بیکار نباشه (البته بعضی روزا)

یه بار یکی از روحانی های عقیدتی اومده بود بخش ما ، بعد رسما سر تا پای سرهنگ رو آفتابه گرفت که چرا به اوس بشیر گفتی چایی بیاره

قانونی هم حق ندارن بهش بگن البته


حالا

اوس بشیر به شدت آرومه

یعنی حتی راه رفتنشم آرومه ، حرف زدنش ، جواب دادنش همه کاراش کلا

و این از شل بودن نیستا بلکه اوس بشیر به شکل یعقوب گونه ای صبور هست که اصن آدم میمونه چی بگه

یعنی نگاهش میکنی احسا میکنی یه پیرمرد 80 ساله است مثلا


حالا شما فرض کن فردی با این سطح آرامش و صبوری و ادب و کمالات و علم و ...

یهو یه سروان ارتش رو بچسبون به دیوار تو چشماش نگاه کنه و حرف هایی بزنه که فی الواقع ستاره های ری شونش به رنگ قهوه ای پررنگ تبدیل شد


شاید زیاد شنیده باشید داستان هایی که میگن تو سربازی اینو زدیم و اونو بردیم و اونو کشتیم و این حرفا

خوب قاعدتا بخشی از این حرفا بول شتی (خزعبلات) بیش نیست

ولی برای اولین با چشم خودم دیدم که این اتفاق افتاد

حالا سر کدوم سروان ؟ سروان بالا سر من

همونی که به خاطر اینکه دارم سربازش میشم انقدر عصبی شدم که وبلاگ قبلی رو زدم ترکوندمش رفت

از پیرمرد زاهد ما قاتل بروسلی ساخت

الان احتمالا بهتر درک میکنید که من پیش چه حیوونی دارم زندگیمو حروم میکنم